راه شماره 2 : نظارت شعاري
دل بسپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
گزارش وارهاي از سفر جمعي شاعران و هنرمندان به كربلا
چندي پيش گروهي از شاعران و هنرمندان به همت ستاد شب شعر عاشوراي شيراز در يك كاروان زيارتي عازم كربلا شدند. آنچه ميخوانيد گزارشوارهاي است از اين سفر پربار كه از ميان ياد داشتهاي كوتاهي كه، سيد محمد امين جعفري، افشين علا،مجيد قادري، ابوالقاسم حسيني ژرفا، سيداكبر ميرجعفري،هاشم كروني و... براي «راه» نوشتهاند گرد آمده است.
همه چیز با یک سوال شروع شد. «یعنی خیلی دست نیافتنی است که عدهای از شاعران عاشورایی در قالب کاروانی به زیارت کربلا و نجف بروند؟»
در تمام دورههاي برگزاري شب شعر عاشورا در شيراز، حسي دروني و مشترك به همة شاعران ميگفت كه بالاخره يك روز اين مراسم بايد در جايگاه اصلي اش كربلا برگزار شود. شايد هم اين اولين توفيق صلهاي بودكه آنان از اباعبدا…(ع)طلب كرده بودند انتظارش را ميكشيدند.به هرحال اين اتفاق بايد ميافتاد.
هر شش نفر اعضای ستاد شب شعر عاشورا در آن جلسه به این نتیجه رسیدیم که شاعران در فاصله ده روز تا برگزاری بیست و دومین شبهای شعر عاشورا به کربلا و نجف عزیمت کنند و صبح روز اول مراسم در حالی که هنوز گرد و غبار مقدس سرزمین عشق را بر تن دارند به شیراز بیایند و در عشق ورزیهای سه روز برگزاری مراسم، چراغ داری کنند.
برگزاری بیش از ده جلسه دو نفره و تماسهای مکرر با شاعران بسیاری که روزی مسافر میشدند و روزی دیگر بنا به مشکلات بسیاری که سد راهشان میشد عذرخواهی میکردند و التماس دعا، پیگیریهای تلفنی و حضوری با شاعرانی که در تاخیر و وقت تلف کردن برای ارسال مدارک ضروری استادند، نیازمند یک تشکیلات منظم و اختصاصی بود که هیچ دغدغه، شغل و وظیفه دیگری نداشته باشند اما همه ی آن خستگیها ارزش آن را داشت که این اولین بار، آغازی باشد برای سفرهای بعدی کاروان شعر عاشورا، ارزش آن را داشت تا سفری که همیشه آرزویش را داشته ایم در کاروانی از شعر و شعور، نصیبمان شود.
چشم که باز کردم دیدم همه آمدهاند و جایی برای من در اتوبوس نیست! شاعران، مسافران مجاور من بودند و یاران دیر سال شبهای شعر عاشورا که دست در گردن یکدیگر، غیرت برادری را ستایش میکردند.
احساس میکردم به خانهای بازمی گردم که از کودکی از آن دور بودهام و حالا بعد از عمری فراق به آن رجعت میکنم.
عظمت مهربان ؛ این رساترین واژهای بود که در حرم مولای متقیان یافتم و با تمام وجود میدیدم که:
مور، چه میداند که بر دیواره ی اهرام میگذرد یا بر خشتی خام !
باید از خودش بخواهی که بهتر ببینی اش و آن گاه میبینی که حتی رساترین زیارت نامهها هم زبان زمزمه ی تو با او نمیشوند. پس باید بنشینی و در سکوت تماشا کنی. حتی اشکهایت را نبینی که بیتوکجا میروند.
آن شب وقتي با دوستان در يكي از اتاقهاي روبه روي قبر شش گوشة اباعبدا…دور هم نشسته بوديم و مراسم شعرخواني را برگزار ميكرديم با تمام وجود احساس ميكردم كه امام حسين(ع) دارند پاداش اين سالها را با دست مبارك خويش ميدهند. باورنكردني بود شعرخواني آن هم روي فرش حرم اباعبدالله(ع) در حالي كه چند قدمي تاضريح بيشتر فاصله نداشيم و تلالو آن گنبد نوراني را بر فراز خود احساس ميكرديم. قبل از آن هم در نجف اشرف همين عنايت الهي را سپاس گفته بوديم.
تجربه ديدار با آيت الله سيستاني، تجربهاي به ياد ماندني براي يك شاعر زائر بود. هرچند طي طريق از اولين توقفگاه تا آخرين ايستگاه بازرسي، به درازا كشيد، ديدار ايشان و شنيدن صحبتهاي گرمشان به فارسي سليس، بسيار شيرين و به يادماندني بود. وقتي گذرنامة ايرانيام را تحويل رابط دفتر ايشان با مراجعهكنندگان ايراني دادم نميدانستم علت اين همه سختگيري در بازرسيها چيست اما بعد كه شنيدم ايشان در طول چند سال اخير تنها يك بار مشرف به حرم ملكوتي اميرالمومنين(ع) شدهاند، علت اين همه مراقبت را دانستم.
آيت الله سيستاني در نخستين نگاه بسيار گرم و صميمي جوياي احوال تك تك ما شدند و وقتي دانستند از شيراز آمدهايم احوال چند تن از علما و روحانيون شهرم را پرسيدند به گونهاي كه از اين همه آگاهي ايشان در مورد ايران و تك تك شهرهاي آن شگفت زده شدم.
فرصت آن نيست كه همة گفتههاي شيرين ايشان را ذكر كنم اما صدايشان هنوز در گوشم طنينافكن است كه توصيه ميكردند از نسبت دادن خرافات بي پايه و اساس به دين بپرهيزيم وگلايه ميكردند از كساني كه خويش را به حضرت صاحب(عج) منتسب ميكنند و زندگاني كه در فضايل و كرامات آنها كتابهاي چندصد صفحهاي نوشته ميشود. كاسبان را به رعايت انصاف سفارش ميكردند و ميفرمودند كه از همين كارهاي كوچك شروع بايد كرد تا اسلام در همة شئون زندگي رعايت شود.
وقتي از خانة ساده و صميمي ايشان بيرون آمدم و نگاهم به گنبد تا هنوز غريب حضرت امير(ع) افتاد، خدا را سپاس گفتم كه مرجعيت شيعه چنين استوار و پابرجا به راهبري امت مشغول است.
چقدر باید گریسته باشی تا چشم نگریستنت به او گشوده شود؟ حرم حسین(ع) را در هیچ شعری ندیدهام. خدایا چرا این همه از حسین(ع) میگویند و هیچ کدام حسین(ع) نیست؟ شاید هیچ کس آن طور که باید نگریسته است! تو میدانی که حسین(ع) بیش از هر بزرگی در کلام امیران کلام سروری کرده است.چرا حسين (ع) در هیچ شعری چنان نیست که او را در حرمش مییابم(؟!)
نه مییابم! نمیبینم؛ که شایستهی نگریستنش نگریستهام !
باهمه زحمتهايش ارزش آن را داشت تا شبی پر از لطف و کرامت در قرائتخانه ی حرم حضرت ابا عبدالله(ع) شعر عاشورایی بخوانیم و بعد با اشاره ی عالمانه ی حاج احد ده بزرگی پیمان برادری ببندیم و دستهای بیعت همیشگی با مولا را روی دستهای یکدیگر بگذاریم و چه زیبا بود که با شاعران همدل در کنار ضریح حبیب بنشینیم و بعد از تماشای اشکهای یکدیگر به جواب سوالهای دیرین خود برسیم.
شمع وجودی هر عزیزی در این کاروان رفته رفته به هم گره خورد
و در صحن مبارک کربلا به مشعلی فروزان تبدیل گشت و دوستان به برادران
تبدیل شدند و شاهد این عقد اخوت چشمان پر فروغ و زیبای هستی
و عزیزترین نفس هستی حسین بن علی(علیه السلام) بود.
با همه زحمتهايش ارزش آن را داشت که در گوشه ی آسمانی مسجد سهله به زانوی ادب بنشینیم و با شعرها و اشکها موعود مهربانمان را بخوانيم.
شاعر در كربلا و نجف ميهمان بزمي ست كه خستگي يك عمر را از دوشش ميستاند و او را به خلسهاي عاشقانه رهنمون ميسازد كه چارهاي جز هروله و دست افشاني نمي يابد.
ما صلة خود را گرفته بوديم. صلهاي نو و ديگرگون نه به خاطر استحقاقمان.صلهاي كه از سر هفت پشت آمده نيامدة ما هم زياد بود. صلهاي درخور كرامت مولاعلي(ع) و اباعبدا…(ع) بي آنكه قدر و قيمتي داشته باشيم.
جمع شاعران آییینی که به کربلا رفته بودند به شیراز بازگشتند وسه شب مراسم باشکوه هم در شیراز برپاکردند.نمیتوانم بگویم چه قدر لذت داشت این کربلا و این شب شعر باشکوه...
|