راه شماره 4 : ده سال جلوتر از جامعه
اگر سیاست ما درست شود...
وضعیت فرهنگی افغانستان در گفتگو با اسماعيل اكبر
محمدسرور رجايي
* به عنوان اولین سوال بفرمایید در دو سه سال اخير چه تحولاتي در عرصة فرهنگ و ادبيات ايجاد شده است؟
بعد از تحولات 11 سپتامبر، يك موج بسيار گسترده در عرصه كارهاي فرهنگي و ادبيات ايجاد شد. ولي چون اين موج روي يك اصول و نظام قانونمند استوار نبود، روزبهروز كمرنگ و كمرنگتر شد. در اينباره دولت هم توجهي از خود نشان نداد و فرهنگيان و هنرمندان را حمايت نكرد. اگر اين چنين نميشد و اين موج كه آفريده شده بود طبق اصولي پيش ميرفت و مورد حمايت دولت هم قرار ميگرفت؛ به كمك نيرو و استعداد جوانان فرهنگي ميتوانست تحول بزرگي در عرصه فرهنگ و ادبيات ما به وجود بياورد.
*حالا كه اين حمايت از طرف دولت صورت نگرفت، آيا فرهنگيان و شاعران از هم فاصله گرفتند يا با تشكيل انجمنها و جلسات هفتگي، خود حامي خودشان شدند؟
متأسفانه فعلاً فعاليتها انفرادي و وبلاگي شده است و هركسي از طريق وبلاگ حركتي ميكند و اگر حوصله كرد مجموعه خود را جمع و منتشر ميكند. دولت نتوانست كار دستهجمعي را سازماندهي كند البته شاعران و نويسندگان ما امكانات اين كار را ندارند كه خود مستقلاً كار نمايند و يا محفلي شعرخواني برگزار ميشد. متأسفانه همين برنامهها هم آهستهآهسته فروكش كرد و تداوم نداشت. زيرا كسي براي اين محافل وقت ندارد و كارها انفرادي شده است.
*اين موضوع به مرور زمان به ضرر فرهنگ و ادبيات تمام نميشود؟
مسلماً ميشود. در گذشته هم بقايايي از دوران مقاومت ضد شوروي به وجود آمده بودند. اما آنهايي هم كه در داخل ماندند و با اوضاع ساختند و كارهايي هم انجام دادند، در حال اضمحلال و نابودي هستند. متأسفانه ما شاهد ظهور نسلي تازه در صحنه نيستيم. به اين خاطر اين نگراني وجود دارد كه طي پانزده تا بيست سال آينده به كلي فاقد ادبيات و كارهاي تحقيقاتي ارزشمند شويم.
*چه بايد كرد؟
بر سر اينكه چه بايد كرد اقداماتي صورت گرفته. مثلاً پارسال دفتر فرهنگي رياستجمهوري و بعضي از علما و فضلاي ديگر اقداماتي انجام دادند و همان انجمن نويسندگان سابق را احيا كردند، حتي بعضي از دوستان از خارج هم آمدند. اينها تلاش كردند ولي موفق نشدند. در صورتي كه دولت وعده داده بود كه براي اينها دفتر، حقوق ماهيانه و ... در نظر ميگيرد. آقاي هيواد مل به هر طريقي كه شده بود آقاي كرزاي را قانع كرده بود. ولي همه تلاشها بينتيجه ماند. چون آنها نتوانستند با هم كنار بيايند و چنين مركزي را ايجاد كنند. در همان مراحل اوليه انتخاب هيئتي از مسئولان نتوانستند با هم كنار بيايند. مسائل قومي، زباني و حواشي علت اين امر بود. علت ديگر آسودگي خاطر آنها از لحاظ امرار معاش بود. به نظر من شعرا و نويسندگان ما افراد فردگرايي هستند كه علاقهاي به كارهاي جمعي ندارند و من نديدهام كه آنها در كارهاي گروهي موفق باشند. مگر از بيرون آنها را به همكاري هدايت كند كه اتفاقاً اين دست مساعد فراهم شده بود كه همان دولت بود. اما آنها نتوانستند با هم كار كنند.
به هر حال ضروري است كه شعرا و نويسندگان ما مورد حمايت دولت قرار بگيرند، به نحوي كه حقالزحمههاي آفرينشهاي ادبي تعيين شود و حقالزحمه يك داستان يا شعر پرداخته شود. تا گوشهاي از مشكلات نويسنده يا شاعر را حل كند و يك شغل به حساب بيايد اگر چه يك حداقل باشد.
بايد دوباره انجمنهاي روشنفكران يعني شعرا، نويسندگان، ژورناليستها و هنرمندان راهاندازي شود و چندين سال مورد حمايت دولت قرار گيرد و آثارشان چاپ شود و هم هيئت اداري اينها حتي در ولايات تمويل شود، معاش داشته باشد، تا اينها از جنجالهاي ديگر فارغ باشند و حداقل نان خودشان را در بياورند و مطابق ذوق و سليقه خود كار كنند. دولت بايد اين كار را انجام دهد. از طرف ديگر، نويسندگان و فرهنگيان ما نيز بايد كمي كوتاه بيايند، از خود خواهيهاي خود دست بردارند و جمع شوند و چنين مركزي را بسازند. وگرنه شرايطي پيش ميآيد كه نگران كننده خواهد بود.
*بعضي از مسئولان فرهنگي دولت اسلامي، در صحبتهايشان مدعي ميشوند كه قريب به چهارصد نشريه امروز در افغانستان به چاپ ميرسد. آيا در چنين شرايطي كه مردم ما با فقر شديد، بيكاري و كمسوادي دست پنجه نرم ميكنند چنين هزينهاي ضروري است؟
تا همين اواخر دو سه نشريه دولتي فعاليت ميكردند اما اعلام ورشكستي كردند. دولت نتوانست بودجه آنها را تأمين كند و تيراژ آنها پايين آمده بود. حتي كار به جايي رسيده بود كه ميگفتند صفحاتش كم شود. در كابل چند روزنامه داشتيم كه در هشت صفحه به چاپ ميرسيد، دولت در مورد آنها هم ناتواني خود را اعلان كرد و را به بخش خصوصي واگذار كرد. اين چند صد نشريه به مراكز حزبي و شخصيتهاي قدرتمندي مربوط ميشود كه به نفع خودشان و از طريق آنها به تبليغ ميپردازند. شايد هم به NGO ها مربوط ميشود و به دست افراد صالح نميرسد. طبق تجربهاي كه دارم نه اهل قدرت ما و نه NGO ها حوصله يك كار واقعي و مستقل را ندارند. اگر اين طور باشد او را اصلاً كمك نميكند، كوشش ميكنند كه به انزوا بروند. با اين اوصاف، لاف زدن دولت كار بيهودهاي است و اصلاً ضرورتي ندارد. شما اگر كل همين نشريهها را ورق بزنيد ميتوانيد تمام مطالب آنها را در دو يا سه شماره نشريه ژورناليستي، بهتر و خوبتر چاپ كنيد.
مهمترين نكته اينجاست كه ما نشريه تخصصي نداريم، مثلاً نشريهاي كه مشخصاً به سينما بپردازد، به ادبيات بپردازد به ورزش بپردازد، وجود ندارد. اگر چه هر كدام از نشريههاي فعلي معمولاً يك صفحه ادبي هم دارند كه يك چيزهايي به ذوق و سليقه خودشان در آنجا منتشر ميكنند اما اين باعث نميشود که يك موج فرهنگي ادبي يا يك حركت به وجود بيايد كه هم با گذشته خود رابطه داشته باشد و هم به آينده پيوند بخورد. متأسفانه ما چنين چيزي نداريم و خلأ آن احساس ميشود. حتي در آوردن يك مجله از تمام اين نشريهها ميتواند كار ارزشمندي را ارائه كند؛ مثل مجله «ژوندون» كه يك زماني چاپ ميشد. اگر باز همان مجله ژوندون احيا شود از تمام اين سه صد و چند شماره نشريه بهتر ميشود.
* حالا كه سخن از نشريههاي ادبي پيش آمد به نظر شما مجلههاي فرخار و خط سوم كه در ايران توسط فرهنگيان افغانستان به چاپ ميرسند، آيا توانستهاند در اين راه كاري انجام دهند؟
فرخار و خطر سوم هنوز مجلههاي منحصر به فردي در افغانستان هستند. افغانستان نشريه ندارد. مدتي مرز ميديوتيك تلاش كرد مجلهاي به نام پرنيان منتشر كند كه به هر حال غنيمت بود. اگر چه آن سطح لازم علمي و ادبي را نداشت و فقط ميشد آن را جنگ اشعار بدانيم. نشريه پشتويي اين مركز به نام «وريشم» به معناي ابريشم نيز بود كه چاپ آن از طرف ميديوتي متوقف شد. چون مجلات فرخار و خط سوم بسيار دير چاپ ميشوند. دير به كشور ميرسند، قوت و توان ايجاد يك موج و تفكر را طبعاً ندارند. ظرفيتشان محدود است.
* ميرسيم به بحث رسانههاي تصويري، تمام شبكههاي تصويري ما امروز به نحوي نااميدي را تبليغ ميكنند، گزارش، خبر، تفسير و تمام نگاههايشان به سوي اتفاقهاي منفي كشور زوم شده است، آيا اين ديدگاه بيش از پيش به روحيات مردم آسيب نميرساند؟
به طور كلي، كار آنها تقليدي و كپيبرداري است، چه در بخش خبر و چه از نظر الفاظ و كلمات. ما كه بيست و چند سال جنگ را ديديم در خبرها اين گونه نميگفتند كه ما امروز هشتاد نفر را كشتيم يا صد نفر را كشتيم! ولي متأسفانه سخنگوي دولت ما و يا قواي ائتلاف اينگونه ميگويند و اين نوع گفتار در ژورناليسم راديو و تلويزيوني شايع شده است در صورتي كه ما دورههاي خشونت را سپري كردهايم. حداقل ارائه خبر بر اين صحيح نيست. به نظر من بهتر است بگويند به مخالفان تلفاتي وارد شد. حتي دشمن هم نگويند چون اين كلمات در ذهن مردم زننده است. حتماً همين گردانندگي تلويزيونها هند يا پاكستان است. به طور كلي يك جوي غالب است كه گويا طبق آن جوانهاي ما جايي براي تفريحات سالم ندارند. متأسفانه تلويزيونها يا رقص پخش ميكنند يا فيلمهايي ميگذارند كه هيچ كمكي به تربيت انديشه و اخلاق جوانها نميكند. به طور استثنا اگر گاهي چيزهاي مثبتي پخش ميشود، به ذوق و سليقه افرادي است كه هيچ اطلاعي از روانشناسي اجتماعي، ادبيات و فرهنگ ندارند.
ميتوانيد به يك نمونه مثبت از كارهاي تلويزيوني اشاره كنيد؟
متأسفانه خير. به دليل كمبودهايي مثل قطع برق و ساير مشكلات به تلويزيون دسترسي ندارم و خبرها را هم از راديو ميشنوم. اما گردانندگان برنامهها را ميبينم. آنها يا بسيار اهداف غلط و مغرضانهاي دارند يا اصلاً هدفي ندارند. مثلاً بييندگان برنامههاي سياسي يا برنامههي ديگر ميگويند كه تلويزيون طلوع بسيار با برنامه و با مديريت است. ولي آنچه كه اين تلويزيون به جامعه ارائه ميكند، چيزي نيست كه جامعة ما نيازمند آن باشد.
خب، با اين شرايط، باز ميشنويم كه چند شبكه تلويزيوني ديگر در راه است. چگونه بپذيريم كه اين شبكهها ميتوانند نيازمنديهاي جامعه ما را برآورده كنند؟
مجبوريم منتظر بمانيم تا روشن شود كه آنها چه خواهند كرد و كدام خلأ را پر ميكنند. كبودها زياد است و اين شبكهها بايد براي اين كمبودها برنامه داشته باشند. اگر رسانههاي جديد تقليدي از رسانههاي ايران و مروج مسائل فرهنگ ديني باشند و با اين ايده كار خود را آغاز كنند مخاطب پي ميبرد كه اين شبكه حرفي براي گفتن دارد. ضمناً اين شبكهها ميتوانند براي علاقهكندان به اين گونه مسائل پيام داشته باشند. به هر حال اگر يك موضوع تخصصي در وطن مطرح باشد حداقل به درد يك قشر خاص از جامعه ميخورد و بسيار خوب است.
*رسانههاي تصويري فعلي از زن تصويري ارائه كرده كه نميتوان حتي تصور كرد. نظر شما در اين باره چيست؟
ديدگاه آنها همين است. شما در محافل، كارگاهها و كنفرانسها ميبينيد كه مرزي بين زن و مرد وجود ندارد ه معناي آن محو شدن فاصله بين زن و مرد اصطلاحي به نام جندر هست و آميزش آنها در محيط است. اين امر باعث محروميتهاي جنسي و بحرانهاي اخلاقي ميشود. از بين رفتن اين فاصله و آميزش بيرويه يا به اصطلاح ترويج جندر، شايد به درد ما نخورد اما شايد به درد كساني بخورد كه در بيرون روي اينها سرمايهگذاري ميكنند. اينها قشري هستند كه كاملاً با فرهنگ و محيط خود بيگانهاند و از آن طرد شدهاند و ميتوانند به خوبي به بيگانگان خدمت كنند.
البته ما در شرايطي به سر ميبريم كه اين قشر به درد بيگانه هم نميخورد. چون كه در افغانستان هنوز مقاومتهاي جدي وجود دارد و به اين مسائل دامن ميزند، روحيات مخالف تجدد و ترقي را در جامعه ميگيرد. وقتي در تلويزيون برنامههايي به دور از فرهنگ افغانستان پخش ميشود نيمي از مردم از اين برنامهها راضي نيستند و آنها را قبول ندارند. حداقل در شهر كابل سه هزار مسجد وجود دارد كه امامان مساجد مخالف اين وضعيت هستند. از خودشان واكنش هم نشان ميدهند. حتي ما در مجالس رسمي هم اين مخالفتها را ميبينيم؛ اعلاميههاي شوراي علما و واكنش شوراي ملي را ديدهايم. اينها واكنش جامعه ماست. مردم ما اينها را نميخواهند. يعني 98 درصد از مردم اين تفكرها را نميخواهند. دو يا سه هزار نفر حالا پنج هزار نفر كه براي آنها تلفن و ايميل ميزنند. اين عده از واقعيت جامعه غافل شدهاند. هم خود را به هلاكت مياندازند هم به جوانان جامعه ما صدمه ميرسانند.
*حالا شما اين شرايط موجود را تهاجم فرهنگي ميدانيد؟
بله. البته يك تهاجم فرهنگي بسيار بيبرنامه، بسيار سطحي، نامنظم و شكستخورده است. همين حالا خودشان به شكست خود اعتراف ميكنند. هر حرفي كه ميزنند به معني شكست و طرد و تجريد از جامعه است. تهاجم فرهنگي، برنامهاي نيست كه مردم را به طرف خود بكشاند بلكه برنامهاي است كه جامعه را از خود ميراند، مخالف خود ميكند و عليه خود بر ميانگيزد. كساني كه تهاجم فرهنگي را به اين مفهوم برنامهريزي ميكنند از خود استراتژي ندارند و از مردم افغانستان هم شناختي ندارند. براي همين شكست خوردهاند.
*با توجه به شناخت شما از وضعيت فرهنگي امروز افغانستان، درون ماية فرهنگي آن را چگونه ميبينيد؟
متأسفانه در افغانستان همه چيز به سياست ربط پيدا ميكند. اگر ما سياست درست داشته باشيم، چون در جامعه هنوز آنقدر بينش سياسي نيست كه يك حركتهاي مستقل آغاز شود. اگر سياست ما درست شود، ساختار دولتمان هم درست ميشود. كارها بايد به افراد كارداني سپرده شود كه نيازهاي كشور را بشناسند، دردهاي كشور را درك كنند و ضمناً تعهد هم داشته باشند. بدين ترتيب كارهاي فرهنگي هم ميتواند مسير خودش را پيدا كند و كساني كه صلاحيت انجام كارهاي فرهنگي را دارند ميتوانند در رأس امور قرار بگيرند و فعاليت كنند.
با آنكه وزير فرهنگ ما استاد دانشگاه و مردي عالم و فاضل است اما تا حالا موفق نبوده است. حداقل نتوانسته چند روزنامه را سر پا نگه دارد. تا سياست در افغانستان اصلاح نشود ديگر امور هم ساخته نخواهند شد.
*با اين وضعيت به نظر شما رسانههاي خصوصي با دولت اسلامي در تعاملاند يا در تقابل؟
اين مسائل چون خاص است و به سليقههاي خاص هم مربوط ميشود، سليقههايي كه عقدهمند و ناآگاهاند، NGO ها ميخواهند سليقه خودشان را اعمال كنند. حتي گاهي هم دولت نسبت به آنها واكنش نشان ميدهد و آنها را از اين اعمال باز ميدارد. ولي دولت از حاميان اينها كه همان NGO هاي خارجي هستند، سخت ميترسد و نتوانسته به درسي سياستگذاري كند.
*در آخر حرف ناگفتهاي نداريد.
وقتي در آسياي ميانه بلشويكها كامياب شدند و مقاومت شكست خورد، مردم فرار كرده، از درياي آمو گذشته و وارد افغانستان شدند. در بخارا يك مقام ديني به نام اعلم بخارا فرد معروفي بود. اعلم بخارا به حال گريز سوار قايق ميشود. در راه قايق آنها ميشكند و چند نفر سعي ميكنند برخي از مسافران را نجات دهند. اين مقام ديني فرياد ميزده و كه «هي! مرا نجات دهيد كه علم بخارا غرق ميشود!»
اينجا كسي افراد متفكر و اهل دانش را درك نميكند و آنها بايد براي خودشان برنامهريزي كرده و خود را متعهد سازند. در طول تاريخ ما، كارهاي بزرگي كه انجام شده است نه به كمك خارجيها بوده نه به حمايت دولت معمولاً زير فشار اين دو، كارهاي بزرگ ادبي و ... خلق شده است.
هنوز هم ميشود كارهايي كرد. طبق تاريخ معاصر، چند تا محقق، مورخ، اديب و ... محصول انجمن ادبي كابل هستند. از دل آن انجمن، انجمن تاريخ آريانا و دايرهالمعارف بيرون آمده و اساتيد دانشگاه تربيت شده است.
در ابتدا ميتوانيم كار را با تعداد محدودي از صاحبان انديشه آغاز كنيم و كارها را با انديشه و برنامهريزي به پيش ببريم. به اين ترتيب بر آينده كشور نيز تأثير بگذاريم.
|