راه شماره 6 : مهندسي فرهنگي يا ديکتاتوري دکوراتورها
صفارزاده شاعر پیشروی شیعه
● عليمحمد مودب
خانم صفارزاده،لطفا در آغاز به زبان خودتان از طاهره صفارزاده بگوييد،کجا و کي متولد شد،از مراحل زندگي و شاعري او و اينکه چطور شد که شد يک شاعر مردمیو متعهد و تاثيرگذار،شاعري که پيش از انقلاب،در انقلاب و بعد از انقلاب همواره در کنار مردم خويش بوده است.
طاهره صفارزاده در بيست و هفت آبانماه هزار و سيصد و پانزده در شهر سيرجان به دنيا آمد،...در يک بيان خلاصه ميتوان گفت:مقدر چنين بوده که زندگي پرتلاش اين انسان شاعر در مسير ستيزها،ضربهخوردنها،افتادن و برخاستنها،کج و راسترفتنها،به اين بينجامد که به قول شما روزگاري با ملت حقجوي خود نائل شود...اولين شعري که به شاعري من جنبه رسمیداد شعري بود با عنوان "بينوا و زمستان" که در روزنامهديواري مدرسه نوشته شد،آنوقت من کلاس اول دبيرستان بودم،چند سال قبل استاد باستاني پاريزي که در آنزمان دبير تاريخ ما بودند،نسخهاي از آن را که به عنوان يادگار حفظ کرده بودند به من مرحمت کردند:طبيعت بار ديگر با توانگر/هماهنگ ستم بر بينوا شد/لباس خشم بر تن ديده پرکين/براي بينوا محنتفزا شد/مسلح شد فلک چون با زمستان/دماري سخت ميخواهد برآرد/ز رنجور و ضعيف و زيردستي /که سرمايه،زر و قدرت ندارد.
طاهره صفارزاده شاعري است که شاعري را اينگونه شروع کرد. با از درد گفتن و دادخواهي،روح انقلابي و سرکش اين دختر نوجوان، بعدها تبديل به الگوي درخشان شعر شيعي شد،شاعري که در اوج رواج رفتارها و نظريههاي مارکسيستي و چپگرايانه در ساحت ادبيات ايران، با رويکردي متمايز به ادبيات و فرهنگ تشيع، تشخصي ويژه يافت و جان نورانياش که به سبب انس با قران شکوهي روزافزون يافته بود به مثابه مادري، نسلي از جوانان برجسته انقلابي را تربيت کرد که روز به روز بر غناي ادبيات مدرن شيعي افزودند.نويسندگي و شاعري با رعايت مولفههاي فکر شيعي البته در زمانه ما،امري بيش سابقه نيست و بسيارند شاعراني که همه هستي خود را در اين مسير هزينه ميکنند و به نوبه خود سهم برجستهاي هم در رواج و پايايي انديشه ديني دارند.اما آنچه به صفارزاده تشخص ميبخشد را ميتوان بدينگونه تبيين کرد. آغازگري در جرياني که متصف است به همزماني و همگامیسه خصيصه معاصريت، شيعيگري و ادبيت.
البته همزمان با صفارزاده و حتي قبل از او، کساني هستند که از يکي يا دو تا از اين صفات برخوردارند و تا امروز هم اين گروه فراوانند،اما اتصاف همزمان به هر سه خصيصه امر کميابي است که در زمان ما نيز نمونههاي زيادي ندارد.
دوراني که صفارزاده شاعري را آغاز کرد،چنانچه گفته آمد دوراني بود که در يک سو انواع نحلههاي تفکر مدرن و غربگرايي و شرقگرايي سنگربندي کرده بود و در ديگر سو تفکر مذهبي با ويژگيهاي سنتگرايانه خودش براي جدال با جهان نو صف ميآراست.صفارزاده اما از کساني بود که به جاي الگوهاي متداول رد يا قبول به الگوي انتخاب روي آورد و به حق يکي از بنيانگذاران شعر معاصر شيعي لقب گرفت. چنانچه ذکر شد شعريت،معاصريت و شيعيگري سه خصيصه مهمیاست که در دوران بهار شعر صفارزاده مشکل بتوان نظيري براي آن يافت.صفارزاده و چند چهره استثنايي ديگر که از خانوادههاي مذهبي برخاسته بودند و به علم روز نيز آراسته بودند،جريان شعر پيشرو مذهبي ايران را ايجاد کردند.رويکرد جدي و همهجانبه به دستاوردهاي زيبايي شناسي مدرن در عين حفظ اصالت مذهبي ويژگي درخشان طاهره صفارزاده است که نشان از روح خلاق اين بانوي دانشمند دارد:
اين فکر که قالبهاي سنتي گنجايش زندگي امروز را ندارند از جنبشهاي آزاديخواهي اروپا در قرن بيستم سرچشمه گرفته و طبعا هيچ هدف استعماري و استثماري پشت آن نبوده و ميبينيم که شعر مقاومت دنيا،شعر آمريکاي لاتين، شعر آفريقا،شعر عرب،شعر اسپانيا همه اعتبار آن را شناختهاند و بهترين آثار انقلابي و مردمیرا در قالبهاي نو که هر شاعري به فراخور محتواي شعر خود خلق و ابداع کرده به وجود آوردهاند.در ايران هم نيما که پيشکسوت شعر متعهد زمان خويش است و هيچ وصلهاي به دامانش نميچسپد،در ميان دلهره و ترس از دستگاه و از پادوهاي فرهنگي استعمار فکر نوگرايي را ميپذيرد و خيلي با احتياط سعي ميکند که قالبهاي مناسب را بيابد.
شايد امروز نتوان موقعيت صفارزاده بودن را درک کرد.در فضايي که حتي شعر مدرن ايران که از نظر فرمیو ساختاري مورد تاييد صفارزاده بود به دليل گرايشهاي عميق ديندارانه به صفارزاده اعتنايي نميکرد.جديت و سرسختي صفارزاده بود که باعث شد او اندک اندک ارجاعات مداوم به قرآن و مشخصههاي تفکر شيعي را به ويژگي عمده شعر خود بدل کند و اين جريان بعدها در نسلي از شاگردان صفارزاده تعميق و تقويت شد.به گونهاي که برخي از شاگردان او همچون قيصر امينپور و سيدحسن حسيني که زمزمههاي ناب شيعي را در قالبهاي مدرن از آثار موفق صفارزاده فراگرفته بودند،از نظر ساختار شعر و زبان بسيار برجسته شدند و به تاثير گذارترين چهرههاي زمان خود تبديل شدند.پايداري و مقاومت سرسختانه او در آن تنهاييهاي وحشتآور و بايکوتها که در برخي مصاحبههايش از آنها به عنوان شکنجههاي پيچيده نام ميبرد باعث ايجاد و تقويت اين جريان خجسته ابتدا در شعر او و سپس در شعر نسلي پس از او شد.صفارزاده سوتکي به گردن ميآويخت و هر از گاهي با به صدا درآوردن آن بلبلي را که بر درختان خانهاش زندگي ميکرد به آواز وا ميداشت. شعر صفارزاده نيز با نسلي از شاعران پس از او چنين کرد و اين همه محصول پشتکار و سرسختي اوست:
شما در شعرهايتان معمولا از شعرهاي گذشتهتان الهام ميگيريد و خطهايي را تکرار ميکنيد،مثلا در شعر سفر سلمان از سفر عاشقانه و در سفر بيداران از هر دوي آنها خطهايي چون "رفتن به راه ميپيوندد" و يا "صداي ناب اذان ميآيد" وارد شده و تکرار ميشود.،علتش چيست؟
دليل عمدهاش تاييد و يا دنبال کردن يک خط فکري است که مشغله ذهني من شاعر شده و آن را مدام در نظر دارم.دليل ديگر ميتواند اين باشد که روز به روز فاصلهام با خودم کمتر ميشود و هم اينکه ديگران به سبب جدايي در بينش و انديشه به من الهام نميبخشند.
بدينگونه است که شخصيت و شعر طاهره صفارزاده با دو مشخصه بهظاهر متضاد مدرنبودن و پايبندي به سنت شيعي شکل ميگيرد.اما در عمل صفارزاده و شاگردانش بخشي از ظرفيت عظيم تفکر شيعي را براي پذيرش نوآوري نشان ميدهند.در شعر صفارزاده مفاهيم و نمادهاي شيعي در روايتي مدرن با هم و با نمادهاي جهان نو ميآميزند و زباني ساده و طبيعينما را شکل ميدهند که در عين سادگي و نزديکي به نحو زبان طبيعي از عمقي اصيل و باحيا برخوردار است که بدون هرگونه خودنمايي و تبختر شيوه جديد زيست شيعي را در جهان مدرن روايت و فراتر از آن ميتوان گفت ايجاد ميکند.
"دليل راه به زوار ميگفت/وقتي رسيديد از امام چيزي طلب مکنيد/اما من زن آزمندي را ميشناسم/که چون دستش به ضريح برسد،گريه خواهد کرد/و خواهد گفت:/يارب نظر تو برنگردد"
همواره ادبيات ديني با زباني باستانگرا و اديبانه و با تمرکز بر مضاميني همچون مدح و وصف اهل بيت عليهمالسلام وجود داشته است و هنوز هم اين جريان زندگي خاص خود را دارد. نوع شعرهايي که با تعبيرات و کلمات عربي مثل" نور عين" و" سرور عالمين" و زباني باستانگرايانه با استفاده از ساختهاي کهن نحوي و افعالي همچون "گردد" مثالهاي مداوم اين جريان هستند.به نظر ميرسد که همين زبان نشان از شکافي در ساحت رفتار و گفتار مذهبي ما دارد.ما با زباني بسيار متمايز از زبان معمول به حوزه دين وارد ميشويم. با مقايسه اين زبان با انواع گونههاي زباني رايج در اجتماع مثلا زبان مخفي لايههاي جوان اجتماع ميبينيم که همين دوگانگي زبان در تحليلي جامعنگرانه ميتواند به عنوان نوعي نقص و ناهماهنگي در رفتار و زيست ما ارزيابي گردد.ممکن است از نظرگاه ادبي به دليل اهتمام و توجه خاص صفارزاده به معنا نقدهايي بر شعر او وارد باشد اما اهميت سترگ صفارزاده و شاگردان او با تحليل فوق مشخصتر ميشود چرا که آنان زبان امروز را فرهنگ تشيع ميآميزند و زبان ما را احياء ميکنند.مصادره ويژگيهاي هنر نو و امکانات بياني تازه زبان ما را قوي و تنومند ميکند و بدينگونه است که بيان ديندارانه زباني مييابد که در عين حفظ صلاحيت گفتن از فرهنگ درخشان تشيع شايستگي و توان درک و تحليل جهان امروز را نيز دارد.
"سپور صبح مرا ديد/که نامه را به مالک ميبردم /سلام گفت/گفت سلام /سلام بر هواي گرفته/سلام بر سپيده ناپيدا/سلام بر حوادث نامعلوم/سلام بر همه/الا بر سلامفروش...من از تصرف ودکا بيرونم /و در تصرف بيداري هستم/تصرف عدواني /سرنوشت خانه ما بود...در اين سکوت مرئي/آن ساعت بزرگ نامرئي/با ضربههاي مرموزش /شعر مرا به کار ميخواند/من از تصرف ودکا بيرونم /و در تصرف نامرئي هستم.../شاعر بايد شاعر به واقعه هستي باشد/ و نبض واقعه هستي باشد.../کوتولهها چه شدند؟/چکاره شدند؟/کجا هستند؟/و يا چرا نميشنوند/صداي پاي کسي را/که از افق برميگردد/و بر ميگردد به افق/من اهل مذهب بيدارانم/و خانهام دو سوي خياباني است/که مردم عايق در آن گذر دارند/صداي هقهقي از دوردست ميآيد/چطور اينهمه جان قشنگ را عايق کردند؟....بودن از انحصار خبر بيرون است/بودن/چگونه بودن/تاريخ انفجار عدالت را تاريخ هم به ياد ندارد/اما آيا ظلم بالسويه يگانه چهره عدل است؟
علاوه بر شعر تحليل همهجانبه وجوه شخصيتي استاد طاهره صفارزاده طبعا در اين مجال نميگنجد و شايد رجوع به کتاب بيدارگري در علم و هنر،بررسي زندگي،شعر و شخصيت طاهره صفارزاده کمکي در اين مسير باشد.
|