پيشرفته
 

موضوعات :

  • تاریخ انقلاب
  • پرونده ها

  • کلمات کليدي :

  • بازجویان بی تجربه
  • فرار ناموفق
  • اتاقک گنبدی
  • تسخیر لانه جاسوسی

  • احسان بابایی

    ديگر مطالب اين نويسنده :

  • تعمیم بن بست یا آموزش گام به گام رهبانیت

  • امام و وهابیت

  • مطلب بعدي >   2268 تعداد بازديد
    (0 راي ) امتياز مطلب < مطلب قبلي
    راه شماره 6 : مهندسي فرهنگي يا ديکتاتوري دکوراتورها

    مرده شورت ببرد جیمی!

     

    مروري بر کتاب «444 روز»

    خاطرات گروگان‌ها از ماجراي تسخير لانه جاسوسي

    ● احسان بابایی

    در پيشگفتاري كه «تيم ولز» بر كتاب «444 روز» نگاشته، چنين آمده:«كتابي كه در دست داريد به عنوان دليلي رديه بر تبليغات نارواي رسانه‌هاي امريكا تلقي می‌شود و انتشار آن كوششي است براي نماياندن حقايق دوران اسارت گروگانها»

    تيم ولز درمورد آنچه رسانه‌هاي غربي از ماجراي تسخير سفارتخانه آمريكا انعكاس داده‌اند، بي اعتماد است. او براي ابراز اين بي اعتمادي، پشتوانه‌ای از خاطرات گروگان‌ها را فراهم كرده است. يكي از گروگان‌ها در اين زمينه می‌گويد:«...پس از مشاهده مطالبي كه راجع به ما انتشار می‌يافت فوراً فهميدم كه گردانندگان اين رسانه‌ها واقعا بي وجدان هستند.آنها چون فقط در پي پخش مطالبي بر می‌آيند كه براي مردم هيجان انگيز باشد، به همين جهت نيز در جريان آزاد شدن ما سعي كردند تا جايي كه می‌توانند مطالب اغراق آميز انتشار دهند...»

     تيم ولز نوشته است كه براي جمع آوري خاطرات گروگان‌ها دو سال و نيم وقت صرف شده و تقريباً بيست هزار مايل سفر به ايالات مختلف آمريكا صورت گرفته است

    ▫▫▫

    با پيروزي انقلاب،دوره تازه‌ای شروع شده بود. موفقيت براي بازسازي ارتباط با ايران، هدف اصلي ديپلمات‌هاي آمريكايي در اين دوره بود. فضاي عمومی‌كشور كاملاً ضد آمريكايي بود. باري روزن (وابسته مطبوعاتي سفارت) از آن روز‌ها چنين می‌گويد: «مطبوعات ايران در مقالات خود لحني بسيار تند و گزنده عليه آمريكا به كار می‌بردند و روزي نبود كه مطلبي بنويسند و در آن آمريكا را به ارتكاب اعمال وحشيانه در جهان متهم نكنند.»(ص44) در مهر ماه 58 اتفاقي افتاد كه روابط ايران و آمريكا را از آنچه بود بحراني‌تر كرد.

    وخيم شدن وضعيت جسماني شاه به خاطر سرطان باعث شد كارتر مقاومت بيشتري در مقابل ديويد راكفلر و هنري كيسينجر از خود نشان ندهد. در 30 مهر 1358 شاه وارد آمريكا شد. 4 نوامبر،يعني 13 آبان، سالگرد شهادت تعدادي از دانش آموزان به دست رژيم شاه بود. مأموران سفارتخانه می‌دانستند كه در اين روز قرار است در مقابل سفارت آمريكا تظاهراتي انجام شود.

    آغاز تسخير

    ويكتور تام‌ست، عضو ارشد سياسي از يكي از مباحث مطرح در جلسه صبح 13 آبان خبر می‌دهد:«فراموش نمی‌كنم كه ضمن جلسه عمومی‌اول صبح خود، بيشتر راجع به اين مسأله بحث داشتيم كه پرچم سفارتخانه را به مناسبت سالگرد كشته شدن سه، چهار نفر [!]در دانشگاه تهران نيمه افراشته كنيم يا نه؟ و سر آخر هم تصميم گرفتيم كه دست به اين كار نزنيم و پرچم را كماكان به حال افراشته نگهداريم.»(ص73)

    تظاهر كنندگان به سفارت نزديك می‌شدند. جو‌هال، افسريار سفارت می‌گويد كاركنان، صداي مرگ برآمريكا و مرگ بر شاه را می‌شنيدند. اما اين مسأله براي آنها غير عادي نبود. تا اينكه «ناگهان شنيديم كه يكي از تفنگداران پيام داد يك نفر زنجير در ورودي را بريده و دو سه نفر ايراني وارد سفارتخانه شدند.»(ص77)

    افراد حاضر در اين ساختمان خيلي زود تسليم شدند به ويژه كه مقامات ارشد سفارت با اين تصور كه به زودي با دخالت وزارت خارجه ايران، ماجرا خاتمه می‌يابد، از هر گونه مقاومت و مقابله منع كردند.

    اما افراد حاضر در ساختمان دبيرخانه نگران اسناد بودند.كورت بارنس، مأمور مخابرات در مورد آن شرايط می‌گويد: «كوشش ما در مركز مخابرات سفارت اين بود كه هر چه زود تر راجع به سرنوشت اسناد محرمانه و وسايل ارتباطي تصميمی‌بگيريم.»(ص101)

    امحاي اسناد

    کارکنان سفارت هر چه ماسک ضدگاز و اسلحه بود برداشتند و به طبقه دوم رفتند. زماني که «لينگن»‌ کاردار سفارت از رخنه دانشجويان به داخل زيرزمين ساختمان دبيرخانه با خبر شد، دستور نابود کردن اسناد را صادر کرد. آنها براي انهدام وسايل و اسناد محرمانه تقريباً دو ساعت وقت لازم داشتند.«کورت بارنس» مأمور مخابرات مي‌گويد:

    «از بين تقريبا ده نفري كه در اتاق گنبدي شكل مركز مخابرات حاضر بودند،گروهي به رشته كردن اسناد پرداختند و عده‌ای مشغول تخريب دستگاه‌ها و لوازم موجود در آن مركز شدند.»(115)

     علاوه بر پرونده‌هاي مرکز مخابرات، اسناد طبقه‌بندي شده‌اي نيز در اتاق کاردار وجود داشت؛ اما کسي از رمز گاو صندوق‌ باخبر نبود. کاردار نيز در وزارت خارجه ايران بود.

    درِ فلزي طبقه دوم ساختمان دبيرخانه بسته و ارتباط با راه پله قطع شد. «کوين هرمنينگ» تفنگدار دريايي مي‌‌گويد:

    بعضي از آنها در حالي كه با مشت به در فلزي می‌كوبيدند، فرياد می‌زدند:«در را باز كنيد! در را باز كنيد!»(122)

    پس از مدتي آمريکايي‌ها تصميم گرفتند با دانشجويان مذاکره کنند. براي اين کار جان ليمبرت افسر سياسي که به راحتي مي‌توانست به زبان فارسي صحبت کند را انتخاب کردند. آنها قصد داشتند مهاجمين را معطل کنند و نيز اينکه اميدوار بودند که بتوانند در ميان دانشجويان فردي را پيدا کنند که با دولت يا شوراي انقلاب در ارتباط باشد. مذاکره به نتيجه‌‌اي نرسيد. در طبقه‌ي دوم اتاقکي بود که آمريکايي‌ها از آن به عنوان اتاقک گنبدي شکل ياد مي‌کردند. موقعي که آمريکايي‌ها تصميم گرفتند تسليم شوند 10 نفر به داخل اين اتاق رفتند، تا کار انهدام وسايل مخابراتي و اسناد محرمانه را تمام کنند. با وجود اينکه دانشجويان بزودي فهميدند که عده‌اي از آمريکايي‌ها در اين اتاق هستند، اما آنها به کار خود ادامه دادند. همه‌ي اسناد و وسايل مخابراتي را خراب کردند. سر انجام در اتاقک گنبدي شکل هم باز شد. ايراني‌ها وارد اتاقک شدند. مشاهده اسناد رشته‌ شده، آنها را عصباني کرده بود.

     در وزارت خانه

    بروس لينگن (کاردار) و ويکتور تام ست(عضو ارشد سياسي) که در وزارت امور خارجه حضور داشتند؛ براي پايان ماجرا نتوانستند اقدامی‌کنند؛ چرا که هيچ يک از مقامات مسؤول وزارتخانه در دسترس نبودند. البته آنها بر اين باور بودند که ابراهيم يزدي، وزير امور خارجه آن روز در وزارت‌خانه حضور داشت اما در خود قدرتي براي حل مشکل احساس نمي‌کرد. به آنها قول داده شد که همان شب يا حداکثر فردا صبح مسأله حل خواهد شد.

    حمايت مردم

    فرداي آن روز يعني 14 آبان خيابان‌هاي اطراف سفارت پر بود از مردمی‌که به تأييد کار دانشجويان که خود را دانشجويان پيرو خط امام مي‌ناميدند به آنجا آمده بودند.

    «بيل بلک» مأمور مخابرات شرايط آن روز را اين طور بيان مي‌کند: «با اينكه جمعيت تظاهر كننده در خارج سفارتخانه پشت سر هم فرياد می‌كشيدند ولي ايراني‌هايي كه در داخل سفارتخانه ما را به گروگان گرفته بودند رفتاري كاملا آرام و ملايم داشتند و اثري از هيجان زدگي نشان نمی‌دادند.»(ص195)

    9 آمريکايي کارمند سفارت نيز بودند که در خارج از سفارت مخفي بودند. در اين ميان «لي شاتس» وابسته‌ي کشاورزي از وضعيتي استثنايي برخوردار بود. او در محل دفتر وابستگي کشاورزي که تقريباً در سمت ديگر خيابان روبروي سفارت قرار داشت، مي‌توانست تمام رويدادهاي سفارت خانه را مشاهده کند، او آنچه را که مي‌ديد براي واشنگتن گزارش مي‌کرد.

    آمريکايي‌ها شايد در شرايط فعلي عمق دشمني مردم ايران را نسبت به شاه و آمريکا بهتر درک مي‌کردند و اشتباه بودن تصميم دولت در دادن اجازه‌ي ورود به شاه را با همه‌ي وجود لمس مي‌کردند. سرهنگ توماس شفر، نماينده‌ي وزارت دفاع مي‌گويد: «با يادآوري واقعه ماه فوريه به اين فكر فرو رفتم كه واقعاً چرا توصيه‌هاي ما به واشينگتن در مورد راه ندادن شاه به امريكا مورد توجه قرار نگرفت؟ و در همان حال نيز چون پرزيدنت كارتر را مقصر اصلي می‌دانستم در ذهن خود خطاب به او گفتم: مرده شورت ببرد جيمي! آخر اين چه تصميمی‌بود كه گرفتي؟»(ص200)

    بازجويان بيتجربه

    تا مدتي دانشجوياني از گروگان‌هاي بازجويي مي‌کردند. بازجويي‌ها با تصويري که گروگان‌ها در ذهن خود داشتند متفاوت بود.جان گريوز می‌گويد: «ايراني‌ها اصولا در جريان بازجويي هيچ فشاري به من وارد نمی‌آوردند و به قدري ناشيانه عمل مي‌كردند كه حيران مانده بودم. آنها مثلا مي‌دانستند كه اگر زنداني را تمام شب بيدار نگه دارند بر اثر فشار ناشي از بي خوابي ناچار اعترافاتي خواهد كرد؛ ولي موقعي كه بازجويي شبانه تمام می‌شد اجازه می‌دادند تمام روز را بخوابم و به اين ترتيب چون ديگر تحت فشار بي خوابي نبودم طبعاً اعترافي هم نمی‌كردم.»

    حمايت امام

    6 نوامبر، يعني 15 آبان 58، روز مهمی‌بود؛ چرا که امام خميني بالاخره پس از 2 روز حمايت خود را از تسخير سفارت آمريکا اعلام نمود و به دنبال آن استعفاي نخست وزير يعني مهندس بازرگان نيز اعلام شد. خبر حمايت امام، موجي از شادي را بين دانشجويان به وجود آورد. جان ليمبرت افسر سياسي، موضوع حمايت امام را چنين تحليل مي‌کند: «به نظر من تأخير 48 ساعته [امام]خميني در تأييد اقدام دانشجويان نيز علتي جز اين نداشت كه می‌خواست بداند عكس العمل مردم چيست واصولا روش رهبري او همواره جز اين نبوده كه در پشت سر مردم حركت كند و دقيقاً همان جرياني را مورد تأييد قرار دهد كه اكثر مردم خواهانش هستند.{امام}خميني در برخورد با مسأله اشغال سفارت آمريكا به هيچ وجه عجولانه تصميم نگرفت. او حتي قبول استعفاي بازرگان را نيز (كه بعد از ظهر دوشنبه 5 نوامبر تسليم شده بود)تا ظهر سه شنبه 6 نوامبر به تأخير انداخت تا در اين فاصله به خوبي از حمايت اكثريت قاطع مردم نسبت به اقدام دانشجويان در تصرف سفارتخانه مطمئن شود و البته طي اين مدت هم آشكارا به او ثابت شد كه بيشتر مردم از طبقات گوناگون اجتماع پشتيبان چنين اقدامی‌هستند.» (ص224)

    روز 26 آبان ماه، امام خميني دستور داد تا گروگان‌هاي زن و سياه‌پوست آزاد شوند. به اين ترتيب هشت سياه پوست و پنج زن آزاد شدند. البته دو زن و يک سياهپوست که به جاسوسي متهم بودند آزاد نشدند.

    اوضاع در سفارت به مرور زمان عادي مي‌شد. «چالز جونز» مأمور مخابرات از جلسات روزانه محل اسکان خود مي‌گويد: «وضعيت جلسات آنها كه معمولا خيلي به درازا می‌كشيد و تا حدود نيمه شب ادامه می‌يافت- به يك پيك نيك دسته جمعي بيشتر شباهت داشت تا جلسه مشورتي. چون در خلال آن علاوه بر گفتگو با يكديگر هم غذا و تنقلات می‌خوردند و هم چاي می‌نوشيدند. در اكثر موارد نيز حتي از ما كه گروگانشان بوديم دعوت می‌كردند تا به جمعشان بپيونديم و در بحث‌ها و صرف تنقلات با آنها همراهي كنيم.»(ص298)

     فرار ناموفق

    گاهي گروگان‌ها به فکر فرار مي‌افتادند. بيل بلک مأمور مخابرات تصميم گرفت فکر فرار را عملي کند. او موفقيت خود را در اين مي‌دانست که خود را به آن سوي ديوار سفارت برساند و بعد با تصاحب يک وسيله نقليه به سفارت يکي از کشورهاي انگليس، استراليا و يا سوئيس برود. بيل بلک موقعي که نگهبان اتاق به خواب رفته بود از ساختمان خارج شد، اما همه جا با حضور پيش بيني نشده دانشجويان مواجه مي‌شد به ويژه آنکه متوجه شد شب‌ها همه چراغ‌هاي حياط سفارتخانه‌ روشن است. او پس از مدتي سرگرداني، خود را پشت سر دانشجوياني قرار مي‌داد که مي‌خواستند از حياط يکي از قسمت‌هاي سفارت عبور کنند. با گذشتن از کنار نگهبان، خود را به حصاري از تور سيمی‌رساند که محوطه سفارت را دو قسمت مي‌کرد. موقع رد شدن از سوراخ حصار بود که با صداي دختر نگهباني مجبور به توقف شد. درگيري با نگهبان و شليک يک گلوله کافي بود براي اينکه ديگران با خبر شوند. بيل بلک به سرعت به سمت ديوار سفارت فرار کرد اما وقتي به بالاي ديوار رسيد، خود را با دو مأمور پليس مواجه ديد، تعادل خود را از دست داد و به زمين افتاد. خود را درون بشکه‌اي آب سرد مخفي کرد؛ اما زياد طول نکشيد تا اينکه دانشجويان موفق شدند بيل بلک را به ساختمان برگرداندند.

    خائن بيمدال

    در ميان گروگان‌هاي‌ آمريکايي، گروهبان «جوزف سوبيک» از امکانات بيشتري برخوردار بود. وضعيت او براي ساير گروگان‌ها مشکوک بود. اين معما بعد از آزادي حل شد. جوزف سوبيک به عضويت در سازمان «سيا» اعتراف کرده بود. همين مسأله باعث شد که او بعد از آزادي از دريافت مدال افتخار محروم بماند.

    در طول مدت گروگان‌گيري خارج از سفارت اتفاقات مهمی‌مي‌افتاد. تصويب قانون اساسي با آراء‌ مردم و برگزاري انتخابات رياست جمهوري گام‌هاي مهمی‌براي استقرار نظام تازه تأسيس جمهوري اسلامی‌بود که با وجود تهديدات آمريکا، با اصرار امام خميني برداشته شد.

    فرار موفق

    سفارت کانادا پس از مدتي به اين نتيجه رسيد که شش ديپلمات آمريکايي حاضر در سفارت کانادا را با مدارک و گذرنامه‌هاي جعلي از طريق هوايي از ايران خارج کند. آنها از تهران به سوئيس پرواز کردند و پس از آلمان به آمريکا رفتند. بعد از مراسم تشريفات، ديپلمات‌ها را براي ديدار با کارتر به کاخ سفيد بردند. برنامه‌اي که در ابتدا ديپلمات‌ها از آن بي‌خبر بودند.«مارک ليچک» کارمند کنسولگري مي‌گويد: «اگر قبلاً به گروه، فرصت بحث راجع به حضورمان در کاخ سفيد داده مي‌شد امکان داشت بعضي‌ها مخالفت کنند چرا که همگي تا حدودي از تصميم دولت آمريکا براي دادن اجازه ورود شاه به آمريکا که عامل اصلي گرفتاري ما محسوب مي‌شد خشمگين بوديم.» (ص408)

    شكست عمليات نجات

    رخداد مهم بعدي شکست عمليات نجات بود. دانشجويان که احتمال تلاش مجدد آمريکا براي نجات گروگان‌ها را بعيد نمي‌دانستند؛ 44 گروگان را به جاهاي ديگر از جمله برخي مراکز استان‌ها منتقل کردند. تنها 5 نفر در داخل سفارت باقي ماندند که يکي از آنها نيز به خاطر بيماري به آمريکا بازگردانده شد. البته بروز مشکلاتي در يافتن مکان مناسب، مسائل بهداشتي، تغذيه و مشکلات امنيتي باعث شد در تابستان 1359 گروگان‌ها را دوباره به تهران برگردانند. اين بار دانشجويان گروگان‌ها را به زندان کميته منتقل کردند.

    روزي در زندان کميته، دانشجويان فيلم مصاحبه «روياي پر» در آمريکا را پخش کردند که براي برگزاري مراسم عيد پاک به سفارت آمده بود. گروگان‌‌ها از مصاحبه او ناراضي بودند. گروهبان«پان لوئيس» تفنگدار آمريکايي مي‌گويد: «موقعي كه در زندان كميته فيلم مصاحبه «روياي پر» بعد از مراجعتش به آمريكا را ديدم، مطالبي از او شنيدم كه اصلا برايم باور كردني نبود. او در مصاحبه اش گفت كه در سفر به تهران وسايل شكنجه گري ساواك و سيا را به چشم ديده و همچنين مداركي مشاهده كرده كه اتهامات وارده از سوي دانشجويان به آمريكا را كاملا به اثبات می‌رساند.»(ص564)

    شروع جنگ

    گروگان‌ها در زمان شروع جنگ در ايران بودند. موقع حمله هواپيماهاي عراقي فکر کردند که آمريکا بار ديگر اقدام به انجام عمليات نجات کرده است. با ادامه وضعيت غير عادي، گروگان‌ها احتمال دادند ايران دچار جنگ‌هاي داخلي شده است. اما سرانجام آنها از شعار «مرگ بر صدام» در پايان نماز دانشجويان فهميدند عامل بمباران تهران، عراقي‌ها هستند.

    برخي دانشجويان که بعد از جنگ به جبهه رفته بودند شهيد شدند. واکنش‌ها بين گروگان‌ها متفاوت بود. بودند گروگان‌هايي که از دانشجويان شهيد به خوبي ياد مي‌کردند و برخي که ابراز خشنودي کرده بودند. «کورت بارنس» مأمور مخابرات مي‌گويد: «هرگز از ايراني‌ها خوشم نمی‌آمد و هر بلايي هم به سرشان می‌آمد اصلا ناراحتم نمی‌كرد.... وقتي خبر كشته شدن دانشجويان را در عمليات جنگي شنيدم، باخود گفتم همان بهتر كه به جبهه بروند و آرزويشان براي شهادت برآورده شود.» (ص597)

    شرايط مذاكره

    با آغاز جنگ دانشجويان بيش از هر زمان ديگري براي خاتمه دادن به ماجراي گروگان‌گيري آمادگي نشان مي‌دادند. با مرگ شاه و شروع جنگ، ديگر مسأله گروگان‌گيري اهميت اوليه خود را از دست داده بود. وضعيت جديد، روند آزادي گروگا‌ن‌ها را سرعت بخشيد. مجلس ايران طرحي براي آزادي گروگان‌ها به تصويب رساند که شامل چهار شرط بود. 1- بازگرداندن اموال شاه 2- تعليق کليه ادعاهاي آمريکا عليه ايران 3- رفع انسداد از دارايي‌هاي ايران 4- تعهد آمريکا به عدم مداخله در امور ايران.

    به دنبال ارائه اين طرح با ميانجي‌گري سه مقام الجزايري مذاکرات غير مستقيم بين ايران و آمريکا صورت گرفت. ايران تمايل داشت آزادي گروگان‌ها در زمان رياست جمهوري کارتر صورت نگيرد. سرانجام روز 27 دي 1359 (17 ژانويه 1981) تنها سه روز قبل از موعد واگذاري رياست جمهوري آمريکا به ريگان مذاکرات به نتيجه رسيد؛ چند روز بعد گروگان‌ها آزاد شدند؛ اما کارتر نتوانست در آخرين نطق خود خبر آن را اعلام کند.

     

    دسته بندي هاي برگزيده
    آرشيو راه