راه شماره 6 : مهندسي فرهنگي يا ديکتاتوري دکوراتورها
چالش های نقد منصفانه
ميزگردي با حضور نمايندگان سه تشکل دانشجويي
در ديدار تشکلهاي دانشجويي با رهبر انقلاب نمايندگان سه تشکل در عبارتهايي مشابه از بيتوجهي صاحب منصبان به "نقدهاي منصفانه" گله کردند. اين اشتراک نظر دستمايه ميزگردي شد در راه. ميزگرد با حضور مسعودي، دبير اتحاديه انجمنهاي اسلاميمستقل دانشگاهها، جوادي، دبير اتحاديه جامعه اسلاميدانشجويان و شهبازي، دبير جنبش عدالتخواه دانشجويي برگزار شد.
▫▫▫
محور اصلي صحبتهاي شما در ديدار تشکلهاي دانشجويي با رهبر انقلاب اين بود که نقد منصفانه را بر نميتابند. شگردهايي که معمولاً به کار گرفته ميشود تا اين نقدهاي منصفانه خنثي شود بي اثر شود چيست؟
مسعودي: به نظرم ابتدا بايد نقد منصفانه را تعريف کنيم. نقدي منصفانه است که با معيارها و آموزههاي انقلاب و اسلام ناب محمدي (ص) و فرمايشات حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري منطبق باشد.دوم اين که بدون دشمني و غير مغرضانه و مشفقانه و براي اصلاح امور باشد.سوم صادقانه باشد نه از روي حب و بغض و مسائل سياسي. چهارمين شاخصه، عالمانه بودن است؛ پنجمين شاخصه "بهموقع" بودن است. شاخص آخر هم آينه وار بودن است يعني اين که اولا عيب به صاحب عيب گفته شود نه اين که همان اول کار نامه سرگشاده بزنيم و انتقاد را رسانهاي کنيم. دوم هم اين که عيب در همان اندازهاي که هست نشان داده شود نه کوچک نه بزرگ. سومين خصوصيتش هم اين است که عيب، بيپرده و شفاف منتقل شود.
اما شگردهاي فرار از پذيرش نقد. اولين شگرد وقتکشي است. جريان دانشجويي درگيريهاي ديگري هم دارد و مرور زمان موجب ميشود ماجرا فرسايشي شود و دانشجويان نقدي را که کردهاند فراموش کنند. مثال اين موضوع را در قضيه دانشگاه آزاد و قوهقضائيه و صدا و سيما شاهديم.
دومين شگرد،بايکوت خبري است. با قدرت و امکاناتي که دارند، اجازه رسانهاي شدن نقد منصفانه را نميدهند. با دبيران سرويسهاي سياسي خبرگزاريها تماس ميگيرند تا درباره موضوعي خاص، خبري منتشر نشود. غالب رسانههاي ما، رسانههاي مستقل نيستند؛ رسانههايي وابسته به احزاب يا دولت هستند.
سومين شيوه تطميع است. سراغ تشکلهاي دانشجويي و فعالان آن ميآيند و به عناوين و مصاديق مختلف، مسائلي را مطرح ميکنند تا آن تشکل را از نقد منصفانه منصرف کنند. همين چند روز قبل در بحث مربوط به وزارت آقاي کردان سعي در تطميع جنبش عدالتخواه دانشجويي داشتند که موفق نشدند.
چهارمين شگرد، فشار و تهديد است. سعي ميکنند عرصه را بر جمع دانشجويي تنگ کنند تا آنها پشيمان بشوند که اصلا چرا در اين مسير قرار گرفتهاند. از جمله مثالهايي که در اين زمينه ميتوان زد، نامه دکتر معين، وزير علوم آقاي خاتميبراي برخورد با انجمنهاي اسلاميمستقل بود. در آن نامه که در کتاب «موج سوم» هم آمده گفتند که با اين دانشجويان، برخورد سياسي امنيتي بشود. در دانشگاهها هم خود دکتر معين دستور داد با فعالان آن و انجمنهاي اسلاميعضو اين مجموعه، برخورد شود.که مصداق عيني فشار و تهديد است.که به حمد الله کارگر نيفتاده است.
مثال ديگر کشاندن فعالان به دادگاه است. مثال عيني آن هم مدير سايت عدالتخانه و در قضيه دانشگاه آزاد، شکايت از آقاي خضريان و تشکيل پرونده براي ايشان در دادگاه است. هنوز اين پرونده جريان دارد و آقاي جاسبي خودشان شکايت کردند تا از اين طريق فشاري را بر جريان دانشجويي بياورند.
شگرد پنجم،بحث تخريب است. وقتي نتوانستند که از طريق وقتکشي، تطميع و تهديد،به اهداف خود برسند شروع به تخريب مجموعه ميکنند تا وجهه آن مجموعه را نزد افکار عموميو دانشجويي خراب کنند. اخيرا ديديم که برخي از سايتها به غلط، جنبش "عدالتطلبي" را درحمايت از آقاي کردان درست کردند تا جنبش عدالتخواه را تخريب کنند. در دولت آقاي خاتمي، وقتي دوستان انجمناسلاميمستقل، نقد منصفانهاي داشتند و همشان با کارت دانشجويي به وزارت علوم رفته بودند، روزنامههاي دوم خردادي اين طوري انعکاس دادند که عدهاي چماق به دست و «لباس شخصي» که در امتداد عوامل قتلهاي زنجيرهاي هستند، جلوي وزارت علوم آمدند و تحصن کردند. در حالي که همه دانشجو بودند.
جوادي: در مسير انقلاب، مديران به چند دسته تقسيم شدند: دستهاي تغيير و تحولات انقلاب را هم خوب فهميدند و هم در قبال آن آرايش عملياتي مناسبي گرفتند. هم ميدانند که چه کار ميخواهند و هم اينکه ميتوانند منشأ تحول بشوند. اينها، عده خيلي قليلي هستند. عدهاي ميدانند به کجا ميروند ولي نميتوانند تغيير وتحولي را که لازمه يک انقلاب است ايجاد بکنند. ميدانند ولي نميتوانند. يک عده هم مديراني هستند که حتي نميدانند و فهم صحيحي از انقلاب و تحول و مديريت آن ندارند ولي در مصدر مديريت هستند. و دسته چهارم که هم ميدانند، هم ميتوانند ولي نميخواهند.يعني خودشان مانعي بر سر مديريت تحول که بايد در مسير انقلاب رخ ميداد، هستند. بايد بين اينها تفاوت قائل شويم.
نسبت به آن دسته اول بايد حاميباشيم چرا که در مسير آرمانهاي انقلابي دارند حرکت ميکنند. نسبت به آن دسته دوم که ميدانند ولي نميتوانند بايد ياري دهنده باشيم و کمک شان بکنيم. به عدهاي که نميدانند هم بايد آگاهي بدهيم و با عدهاي که نميخواهند بايد برخورد بکنيم.
به شگردهايي که دوستمان آقاي مسعودي گفتند هم دو نکته اضافه بکنم. اول اين که ممکن است در فضاي سياسي با نقد منصفانه برخورد کنند. سياست بازي کنند و از رسانه وثروت استفاده کنند تا اتفاقات رابه نفع خودشان رقم بزنند. رويکرد ديگر، رويکرد پلوراليستي است که کمتر در جامعه ما اتفاق ميافتد.يعني گاهي اوقات آن را آن قدر مطرح ميکنند که خود نقد لوث شود و اهميتش را از دست بدهد.
شهبازي: روايتي داريم به اين مضمون "ثلاث معهن لايغل قلب امرإ مسلم الاخلاص في العمل لله و النصيحه لائمه المسلمين ولزوم لجماعتهم." سه مسأله است که در صورت وجود قلب مومن دچار گرفتگي و قبض نميشود. اخلاص عمل براي خدا، خيرخواهي و امر به معروف و نهي از منکر حاکمان و مسلمانان و التزام به جمعيت مسلمانان. بحثهاي خوبي را آقاي مسعودي و آقاي جوادي مطرح کردند. اما به نظر ميرسد که به يک مسأله توجه جديتر بايدشود. اگر ما از نقد صحبت ميکنيم بحث ما اصالت نقد نيست.نقد ما يک وسيله است. اينجاست که تفاوت تفکر انتقادي چپ مارکيستي و نئو مارکيستي با نگاه ديني مشخص ميشود. نقد در نگاه ديني ما، همان امر به معروف و نهي از منکر است که مشخصاً در امور اجتماعي انجام ميشود. نگاه مدرن به نقد، خارج کردن نقد از فضاي ديني امر به معروف و نهي از منکر و هر طرحي که خارج از گفتمان اسلاميانجام شود،به نظرم نوعي انحراف است.
اما در پاسخ به سؤال مطرح شده،يعني استراتژيهايي که براي خنثيسازي نقد منصفانه به کار ميرود، متعدد است. برخي از آن ها را دوستان اشاره کردند. نکاتي هم من عرض ميکنم که ممکن است با برخي از آن نکات همپوشاني هم داشته باشد.
1-بايکوت و تحريف نقد. مخصوصاً در مواردي که رابطه هماهنگ مافياي قدرت و ثروت و اطلاع رساني داريم. نميگذارند صداي اين جريان به مردم برسد.
2- استراتژي ديگر، برچسب زدن است.گاهي اين برچسبها مربوط به ضعفهاي واقعي ناقد است و گاهي تهمت است. گاهي با مقايسه کردن منتقد به کسان يا مجموعههايي که اشکالي داشتهاند سعي ميکنند به ناقد برچسب بزنند. تا نقد ميکنيد، شما را محکوم به اين ميکنند که احساسي هستيد! جوانيد و متوجه شرايط نيستيد.
3- استراتژي بعدي، نشنيدن يا خود را به نشنيدن زدن است. نامه براي عدهاي از مسوولان فرستاديم، درخواست جلسهاي کرديم اما کلاً خودشان را به نشنيدن زدند. با بيتوجهي سعي کردند مسأله را حذف يا قلب کنند.
4- راه ديگر طرح مسائل انحرافي است تا اصل نقد اساسي و ريشهاي را بزنند. مثل نوع برخوردي که با امام (ره) در قبل از انقلاب داشتند. امام (ره) از جريان حاکم انتقاد ميکرد و روي اصل ماجرا دست گذاشته بود. اما بطور موازي انجمن حجتيه آمد تا اعتراض بکند که چرا گوشت يخي وارد کشور ميشود.
5- مسأله ديگر،بالا بردن هزينه نقد است. اگر نقد منصفانهاي بکنيد و حتي شرايطش را هم رعايت کنيد و روند صحيح مطالبه را که دوستان قبل از من اشاره کردند، رعايت کنيد، باز هم سريعاً برخورد ميکنند.
6- مسأله ديگر مرتبط کردن موضوع نقد به کليت نظام و رهبر انقلاب است. انتقاد که ميکنيد ميگوييد داريد از رهبري جلو ميافتيد.اگر لازم بود آقا خودشان ميگفتند.
7- مسأله ديگر که اتفاق ميافتد بزرگ کردن نقاط مثبت در برابر نقدهاست. يعني درجواب هر انتقاد، ميگويند ما همانهايي هستيم که اين همه سابقه داريم،گفتمان انقلابي را اصلا ما مطرح کرديم.
8- مسأله ديگر، معاملهکردن است. خدا نکند کارتان جايي گير باشد. يکي از فعالان سابق ما به خاطر سايت عدالتخانه، پرونده داشت. در همين ماجراي کردان به ما گفتند که ايشان حاضر است سر اين مسأله از شما حمايت بکند!
9- رويکرد ديگر، شبهه «دراين برهه حساس» است. هر نقدي را هر زماني مطرح کنيد ميگويند در اين برهه حساس که کشور اوضاعش اين است و دشمن خارجي در کمين نشسته، شما نبايد اين نقد را مطرح کنيد.
10- استراتژي ديگر، اطلاعاتي و امنيتي کردن فضاست. تا نقدي را مطرح ميکنيد، ميپرسند شما به کي وصليد! با اطلاعاتي و امنيتي کردن و حساس جلوه دادن فضا، جلوي طرح نقد را ميگيرند.
11- اگر معتقد و مذهبي باشيد به هر وسيلهاي تلاش ميکنند شما را به خارج از خط انقلاب و ولايت هل بدهند تا سريع بگويند که اينها در خط انقلاب و ولايت نيستند. اين مرحله اول قضيه است. مرحله دوم اين است که به محض اينکه به بيرون هل داده شديد بگويند اينها از همان اول اعتقاد نداشتند. اينها هماني بودند که ما پيشبيني ميکرديم.
12- مسأله ديگر هل دادن منتقد به سمت دين تخديريست. با اين عنوان که تکليف شما الان اين است که خودسازي بکنيد. اين نيست که نقد بکنيد. شما که خودتان را نساختهايد و اشکال داريد چطور نقد ميکنيد.
13- مسأله ديگر، مدل برخورد مقدسمأبانه است. تا کسي نقدي ميکند، ميگويند آقا! غيبت نکنيد. در صورتي که اين قضيه کاملا مشخص است در شرع ما وقتي کسي را ميخواهيد امر به معروف کنيد، چه اين که مستقيم مطرح کنيد و چه از طريق کسان ديگر وارد بشويد براي همه اينها، مراحلي بيان شده است.اين که ميگوييم بياييم گفتمان نقد را ذيل گفتمان امر به معروف و نهي از منکر حاکمان و در عرصه اجتماع مطرح کنيم،به همين علت است تا اين شبههها را برطرف کنيم.
14- مسأله ديگر اختلافافکني بين منتقدين است. تا انتقادي مطرح ميشود با منتقدين لابي ميکنند و در جايي که قرار است همه منتقدين بيايند با بهانههاي واهي و ترفندهاي خاصي، تعداد منتقدين را کم ميکنند و آنها را از اتحاد و يکدلي مياندازند.
15- يک استراتژي هم اين است که نقد را در پازل معادلات سياسي و گروهي و شخصي خودشان قرار بدهند. يعني وقتي منتقدي نقداي ميشود بلافاصله سعي ميکنند معادلات را طوري بچينند که آن نقدها به نفع خودشان در بيايد.
ما بنا را بر اين گذاشتيم که نقد منصفانه است. ميخواهيم ببينيم در قبال مسوولاني که "ميدانند، ميتوانند و نميخواهند" چه راهکاري بايد در پيش گرفت.
مسعودي: نقد منصفانه همان نهي از منکر و امر به معروف است.مرتبه اولش اين است که درگوشي و خصوصي باشد؛ مکتوب باشد ولي آن هم مراحل بعدي دارد. مرحلهاي از آن، اين است که داد بزنيد تا بشنوند. وقتي شما هر کاري ميکنيد نقدتان به رئيسجمهور نميرسد، رسانهها بايکوت ميکنند، نامههايتان بايکوت ميشود، خودش هم ميگويد که داد بزنيد تا به گوش من برسد، چه بايد کرد. تجمع هم نوعي نقد است. در قضيه کردان، مطمئن بوديم که نقد ما به 290 تا نماينده نميرسد. دبيرخانه مجلس ممانعت ميکند. شرط و شروط خاص ميگذارد. ناچاريم داد بزنيم.
برويم سراغ روشهاي مقابله با شگردهاي نپذيرفتن نقد منصفانه. از پروسه وقت کشي شروع کنيم.
شهبازي: گاهي اوقات آن قدر ممکن است طول بدهند که شوراي مرکزي يک تشکل دانشجويي که پيگير ماجراست به کلي عوض شود. به نظرم راهکارش اين است که مطالبه را پشت سرهم تکرار کنند. بايد يک شبکه مطالبه تشکيل بدهيم تا پشت سر هم انتقاد را تکرار کنند. بايد محدوديت زماني گذاشت تا نقد مشمول مرور زمان نشود. مثلاً گفته شود اگر تا اين تاريخ نشد، مرحله بعد. هميشه لازم نيست که زمان معين شود، اگر تغييرات لازم انجام نشد دانشجويان ميتوانند، ادبيات نقد را تغيير دهند.
البته يکي از آسيبهايي که در اين زمينه داريم اين است که گام آخر اول برداشته ميشود. تحصن و تجمع مدلي از نقد است، منتها نقد خشن.آخرين مرحله است. نبايد در کوچکترين قضيهاي که اتفاق افتاده با تجمع و تحصن شروع کنيم.
مسعودي: من اول درباره شگرد فشار و تهديد يک نکته را بگويم. جريانات سياسي از اين دو شگرد راه به جايي نميبرند. همان بحثي که آقاي شهبازي مطرح کردند،بايد مثل دوي امدادي عمل کرد.در عين حال که متحد و منسجم هستيم و آن اتحاد بين جريانات دانشجويي که جبهه انقلاب اسلاميهستند دارند،هر کدام وظيفه خودشان را انجام بدهند.همه بايد در يک جبهه کار بکنيم و هر کس در حيطه و مسئوليت خودش.اين نگاه حتماً بايد باشد. هدف بالاتر مدنظر باشدو درگير مسائل جزئي نشويم و براي آن گروه وجناح را دنبال ميکنيد،در حالي که واقعاً اين اتفاق نيافتاده است.علم عدالتخواهي اصالتي دارد که اصالتش به خودش است،به ذات عدالتخواه بودن است. لذا آنها را وارد فضاي سياسي ميآورند و ميگويند شما اين حرف را ميزني به خاطر اين که فلاني اين حرفها را گفته است و منافع فلاني اقتضاء ميکند. در حالي که منافع آن شخص نقد شونده به خطر افتاده است. در آسيب شناسي مديران پس از انقلاب و در آغاز دهه چهارم بايد روي اين مسأله خيلي حساس باشيم. جريانشناسي که داشته باشيم ميبينيم بصيرت و فهم کافي براي مورد قضاوت قرار دادن اين برخوردها را ميتوانيم پيدا بکنيم. استقامت در اين مسير مهم است.«فاستقم کما امرت». ما بايد در اين مسير تفاوت اين مديران را بشناسيم و از اغراض و نيات و منافعي که از آنها به خطر ميافتد پرده برداريم تا خود مردم آنها را مورد قضاوت قرار بدهند. اتفاقاً فضا از اين حيث فضاي ابهام آلودي است.شعار دولت فعلي، عدالت است و در برخي از عرصهها نيز خودش پيشتاز است.
فکر ميکنيد که الان کدام يک از شيوههاي مواجهه بانقد بيشتر جاري است؟نشنيدن، تخريب، يا...؟
جوادي: اينکه مسؤلان به نقدها گوش نميدهند شايعتر است و بدتر هم آسيب ميزند و آسيبش اثرات پنهاني دارد که در بلندمدت کل ارزشها و انقلاب و کارآمدي نظام را تحت تأثير قرار ميدهد.
مسعودي: همه موارد هست.
شهبازي: ما تهديد و تخريبش را هم داشتيم. مهم اين است که در هدف مقدس و آرمان والايي که داريم با متحد و هماهنگ شويم. وقتي که نقدها براي اصلاح امور و در راستاي اهداف انقلاب اسلامياست و همه همنظريم، بايد اتحاد مشترک و استراتژيک صورت بگيرد و حفظ شود. در عين اتحاد، مانند دوي امدادي است. مثلا در قضيهاي متولي اول جنبش عدالتخواه يا جامعه اسلامياست. تا زماني کار را جلو ميبرد، اما نميتواند ادامه بدهد و به آن نتيجه مطلوب برسد. اينجا بايد بصورت دوي امدادي عمل کنيم و کار را تشکلهاي همسو و هم مباني ديگر دنبال کند.
در خصوص بايکوت رسانهاي چه راهکاري بايد پيش گرفت؟
مسعودي: درباره بايکوت رسانهاي، به هر جهت ما يک ظرفيتي داريم. ظرفيت دانشجويان، دانشگاهها، نشريات و سايتهاي خودمان و رسانههايي که استقلال خودشان را حفظ کردند. ما بايد از تمام اين ظرفيتها استفاده کنيم و آن بايکوت را از بين ببريم. سعي کنيم که رسانه مستقلي داشته باشيم، رسانههاي خودمان را تقويت کنيم. چه در حوزه سايتهاي خبري و چه در حوزه وبلاگها و نشريات دانشجويي، اين ابزارها، موضع ما را تقويت ميکند. ما اين قدر بايد تلاش کنيم که صدايمان به راحتي به گوش مسئولان برسد.
جوادي: در بحث راهکارهاي مقابله، دوستان نکات خوبي را مطرح کردند که نياز به تکرار آن نيست. مطالبه عدالت داشتن،چون از حقيقتي نشأت ميگيرد که نور آن، ظلمت را خنثي ميکند،کافي است که ما در عرصه عمل، آن اهداف و ايدههايمان محک بخورد.
احساس ميکنم که هر چه بتوانيم مدل تعاملي که مقام معظم رهبري با دانشجويان دارند را فرهنگ سازي کنيم موفق تر خواهيم بود. متأسفانه عدهاي آن را اجرا نميکنند.اين شيوه اگر به فرهنگ تبديل شود، موثر خواهد بود. اين اتفاق در بخشهايي از دولت و حتي شخص رئيسجمهور اتفاق افتاده است و ايشان هم قائل به اين بحث هست يا حاج آقا محمديان، مسئول نهاد رهبري در دانشگاهها هم واقعاً اين الگو را رعايت ميکنند و در مديريتشان ديده ميشود. ولي اين اتفاق براي ساير مديران نميافتد. رئيس قوه قضائيه، دانشگاه آزاد و... اين الگو را نميپذيرند. مهم فرهنگ کردن اين الگو است.
مسئولي که جلسه پرسش و پاسخ نميآيد با چه شيوههايي از او مطالبه ميکنيد.
مسعودي: پله پله. ما ابتدا اين قضيه را به شخص خودشان و از طريق نامه نگاري مطرح ميکنيم. اگر گوش ندادند دفعه دوم و سوم. اگر باز هم گوش ندادند نامه سرگشاده يا نامهاي با رونوشت به مقام بالاتر. ما در نامه سوم براي جلسه پرسش و پاسخ با رئيس صدا و سيما نامه را بيت مقام معظم رهبري رونوشت كرديم. اگر باز نشد نامه سرگشاده و استفاده از ابزارهاي ديگر.
در طول نامه نگاري لحن نامهها متفاوت ميشود. بعد نوبت نامههاي سرگشاده و تربيون نقد در دانشگاهها ميرسد. مانند بحث دعوت از جاسبي كه نشست پرسش و پاسخ بدون حضور وي در دانشگاه اميركبير برگزار شد. متوقف نميشويم. براي هر مورد، پروسه تعريف ميكنيم و حتما" تلاش ميکنيم در اين پروسهها معيارهاي اسلاميرا رعايت کنيم. در مدتي كه جريانات دانشجوئي براي دانشگاه آزاد فعال شدند آقاي سليمينمين وآقاي دكتر زاكاني وارد ميدان شدند، آقايهادوي هم جرأت كرد كه اسناد و مداركش را رو كند. با استقامت در كار حتما" جواب ميدهد.
شهبازي: راجع به استقامت بايد بگوييم كه يك بعدش، استقامت قلبي خود طرف است. دوم اينكه خود آن افراد كارهائي را كه ميكنند يا كردند به اطلاع بقيه برسانند. يكي از آسيبهاي جدي ما اين است كه اين مسائل بدون دنباله ميماند و همه ميخواهيم از صفر شروع كنيم و هركدام هم به طور جداگانه. بايد يك وقت جدي بگذاريم و فعاليتهايمان را مستندسازي كنيم و به دست بقيه برسانيم و در نشريات و وبلاگهاي خودمان اين تجارب را انتقال بدهيم. مستندسازي امر به معروفها و نهي از منكرها و فعاليتهاي انتقادي و رساندن آن به ديگران يك بحث جداگانه و مفصل است.
مسعودي: رساندن اين تجربيات به ديگران يك چيزي را ميطلبد و آن اينكه نگاهمان را از نگاه درون تشكلي بالاتر بياوريم. يعني افق ديد دورتري را ببينيم. فقط مجموعه خودمان را نبينيم و در اين قضايا كلان نگاه كنيم. پيش زمينه آن دوي امدادي، اين است كه نگاه كلان به مسائل داشته باشيم. البته ظرفيت و توان دانشجوئي را بايد در نظر گرفت.
شهبازي: به نظرم، ماحتي در استفاده از شيوههاي جديد هم داريم كم كاري ميكنيم. انقلاب ما كاسِتي بود. چرا؟ چون تربيون نداشتند، رژيم شاه اجازه نميداد. اعلاميهها را با کاست انتقال ميدادند. الآن اينترنت فرصت جدي است. الآن سايتهاي ضد انقلاب، اخبار و تحليل شان را براي فعالان سياسي حزب اللهي ميفرستند چرا ما نبايد اين كارها را بكنيم؟ ما بايد از اين قالبها استفاده كنيم. وبلاگ هم رسانه موثر و جدي شده است. خيلي از وبلاگهاي فردي تا اندازه زيادي اثر دارند. پروژههائي بوده كه با يك وبلاگ جريان سازي شده است. SMS هم همين طور. اين يك رسانه است. خيلي از اين قالبها هزينه چنداني هم ندارد.
مسعودي: شبكهاي كار كردن خيلي مهم است.
شهبازي: كاري كه گلدكوئيستيها ميكردند. ما واقعاً به اين شيوه ها اهميت نميدهيم. هميشه ميخواهيم كارهاي سنتي و كلاسيك را پي بگيريم. نامه سرگشاده بزنيم و تجمع کنيم. پيش يكي از مبارزين قبل از انقلاب رفته بوديم. خاطرات خودش را از فعاليتهاي سازمان منافقين ميگفت كه اينها نشريه «مجاهد» را در چند نقطه شهر روي دست ميگرفتند، بدون اينكه حرفي بزنند يا روي زمين کفنويسي ميکردند.
جوادي: البته به اين شيوه انتقادهايي هست. يكي از نكات اين است که با آبروي افراد بازي نشود. الآن خود SMS يك توان ارتباطي و ابزار جديدي است اما گاه اخلاق و آموزههاي اسلاميکه اقاي مسعودي اشاره کردند رعايت نميشود.آسيبهاي جدي دارد. CD توزيع كردنها هم همين طور.
مسعودي: استفاده از اين ابزارها با اين ملاحظه است كه شئونات اسلاميرعايت و پروسههاي اوليه طي شود و به مرحلهاي برسيم كه امر به معروف و نهي از منكر علني ضروري شده باشد.
جوادي: يك راهكار هم استفاده از اساتيد براي نقد است. حرف ما را از تربيوني كه مال خودمان است، كسي كه آگاه تر است بگويد. تربيون به شخصي بدهيم كه ميدانيم حرفش بايكوت شده است. ما ميتوانيم تربيون او باشيم اگر خبرگزاري و سايتها خبرش را منتشر نميکنند ما اين كار را ميكنيم تا وبلاگها و چند تا سايت آن را انعكاس دهند.
حتي اگر هيچ کس منتشر نکرد حداقل دويست و سيصد نفر که پاي تريبون نشستهاند، ميشنوند.
شهبازي: البته نقدي هم بر اين روش وارد است. وقتي آقا ميگويند به صورت مصداقي وارد قضيه نشويد، سخنانشان با همه است. مثلا" سخنرانيهاي آقاي پاليزدار كه از تربيون تشكلها سوء استفاده كرد. سوء استفادهها نشان ميدهد كه اين شيوه بايد پختهتر بشود.
جوادي: اين هم يك تجربه بوده و يك شيوه.
تا حالا اصلا موردي پيش آمده که کسي تخريب جدي يک تشکل دانشجويي را پيگيري کند؟
مسعودي: داشتيم مواردي كه با تخريبها و تهديدها، يک تشکل را دو شقه يا سه شقه كردند. يا اينكه مجموعههاي كشوري را به جان هم مياندازند. يا اينكه آنقدر زيرآبش را اين طرف و آن طرف ميزنند كه نگاهها نسبت به آن متفاوت ميشود. حتي نگاههاي بچه حزباللهيها عوض شده است. راه مقابله اين است که اتحاد داشته باشيم. شناخت و ارتباط دوطرفه موثر است. اگر كاملا" فضاي همديگر را بشناسيم اگر حرفي عليه همديگر بشنويم باور نميکنيم. چون از نزديك همديگر را ميشناسيم. اولين پروژه شيطان براي اينكه بچههاي حزب اللهي در راستاي اهداف كار نكنند، اختلاف است. اگر اين اتحاد در بين اتحاديهها باشد هيچ احدالناسي نميتواند كوچكترين تهديد و تخريبي به اينها وارد بكند. چون اينها پشت هم هستند. مثلا" در قضيه كردان با جعل امضاي يک اتحاديهاي خواستند اتحاد تشکلها را از بين ببرند. براي اين قضيه همه موضع گيري كردند.
شهبازي: ما اين توان را نداريم كه حرفهايمان را به عموم مردم برسانيم. بايد از طريق نخبگان حرفهايمان را مطرح كنيم. همين بحث شناخت اتحاديهها از همديگر بايد در شهرستانها باشد. امام جمعه شهر، بچههاي تشكلها را بايد بشناسد. فعالان مذهبي و فرهنگي منطقه آنها را بشناسند. اين كار در شهرستانها خيلي ضروري است. خود اين شناخت باعث ميشود كه تخريبها موثر نشود.
مسعودي: ما نبايد پشت همديگر را خالي كنيم. شگردشان اين است كه اختلاف بيندازد و تك تك بزنند. پشتيباني از همديگر مخصوصا" در قضايايي كه براي همه آشكار است. حمايت از مظلوم بايد دستوركار اتحاديهها باشد. در دو مورد كردان و دانشگاه آزاد اميدواريم اين اتحادي كه به وجود آمده است ادامه پيدا کند.
صحبتي هم بکنيم درباره آسيبشناسي فضاي نقد در جامعه دانشجويي.
شهبازي: چند تا مسئله جدي هست. مهمترين آنها مسئله بيانصافيست. مشکل ديگر بحثهاي جاهلانه است. يك تجديدنظرطلبي آمده بود دانشگاه ما. يكي آمد گفت برضدش بيانيه بدهيد. گفتيم براي چه؟ گفت براي اينكه آمده اينجا سخنراني كرده! گفتيم حالا چه گفته؟ گفت نميدانم ولي بزنيد لهش كنيد! اين مدلي كه نميشود. مشكل ديگر احساس تكليف افراطي است. گاهي فکر ميکنيم درباره همه موضوعات بايد حرف بزنيم و نظر بدهيم. حديثي داريم كه كاركم با فكر زياد ارجح است بر كار زياد با فكر كم، به خاطر آن كه فساد دومي بيشتر است. در حديث هست كه فكر كم، شما را به گناه مياندازد.
جوادي: كافي است كه ما در اين موضوع صحبتهاي مقام معظم رهبري را مرور بكنيم. فكر ميكنم عمده اش هم به بچههاي جنبش عدالتخواه برميگردد. آقا فرمودند شما جوانيد!دانشجوئيد! بايد عدالت خواه بايد باشيد! مسئوليت اقتضاي ديگري دارد. آقا گفتند دشمني نكنيد! انتقاد كنيد!
مسعودي: رهبر انقلاب گفتند معارضه نكنيد. انتقاد كنيد. اين عين كلام ايشان است.
جوادي: قدم بعدي اينكه وارد مصاديق نشويد، چون وارد بعضي از مصاديق شدن به واسطه عدم شناخت وآگاهي به خطا مياندازد. شما پرچم عدالتخواهي را بلند كنيد. يا ايشان فرمودند كه تصميم سازي كنيد تصميم گيري نكنيد! در مقطعي ديگر مدل عدالتخواهي منصفانه را مطرح ميكنند صبر و بصيرت. تكميل اين بحث در ديدار ماه رمضان امسال كه خيلي شفاف و صريح مطرح شد. اگر خطا هم كرديد آن را بپذيريد. آرمانخواهي اين است كه در عين تلاش براي غلبه گفتمان عدالتخواهي بايد آمادگي براي پذيرش خطا و اشتباهات را داشته باشيم. آقا در پيامي كه براي تشكلهاي دانشجوئي دارند اين مباحث را تكرار كردند. بالأخره يك مسيري از عدالتخواهي طي شده است و به مقطعي رسيديم كه اتفاقاتي افتاده است كه حضرت آقا ميفرمايند: دشمني نكنيد! به مصاديق نپردازيد! تصميمگيري نكنيد! يعني اينكه اين اتفاقات افتاده است و از اين به بعد نبايد بيفتد.
مسعودي: در تكميل صحبتهاي دوستان درباره آسيب شناسي نقد چند نکته را عرض کنم. نكته اول عالمانه نبودن انتقادات است. بايد تحقيق كنيم. احساسي عمل نكنيم. از منابع اطلاعاتي مختلف استفاده كنيم. دوم نگاه تك بعدي و فقدان جامعيت است. عمدتآ هم به خاطر ظرفيت تشكل يا اتحاديههاي دانشجوييست. درباره محافظه كاري و مصلحت سنجي هم آقا فرموده بودند كه وظيفه دانشجوئي آرمانگرائي است. وظيفه مسئولين مصلحت گرائي است. برآيند اين آرمانگرائي و مصلحت گرائي به مصلحت نظام است كه بايد اتفاق بيفتد.بنا نيست که دانشجو هم مصلحت گرا باشد. چهارم اينکه وابستگي مجموعههاي دانشجويي به جريانات باعث ميشود كه به نقد منصفانه ضربه وارد بشود. پنجم اين که نقد جريان دانشجوئي بايد همراه با صداقت و صريح و روشن باشد. ششم اينكه نقدهاي صورت گرفته در ديد كلان در راستاي اهداف انقلاب اسلاميباشد. اگر ميبينيم كه نقد يا شيوه انتقاد ما منجر به سوء استفاده دشمنان نظام ميشود، بايد بدانيم اشتباه كردهايم و شيوههاي بيانش را بايد اصلاح بكنيم. اينكه جلوي قوه قضائيه دهانمان را چسب بزنيم. تلقياش بد است؛ يعني آزادي بيان نيست. اين اصلا" در شأن جريان دانشجوئي نيست. خيلي منطقي تر و متين تر ميتوانيم با مسائل داخلي برخورد كنيم. اين بلوغ بايد در ما باشد مصلحت نظام مد نظر داشته باشيم. هفتم اينكه در نقد ما، سياه نمائي رخ ندهد. فحواي صحبتها و انتقادات ما اين گونه نباشد كه كارآمدي جمهوري اسلاميزير سئوال برود. نكته آخر هم اينكه نقد ما منحصر به كساني كه در سه قوه كار ميكنند، نباشد. نقدها بايد همه گروهها و جريانات كشور را شامل شود.
جوادي: اين نکته را هم فراموش نکنيم كه بايد در نقدها، خوبيهاي آن طرف يا مجموعه هم بايد گفته شود.
|