پيشرفته
 

موضوعات :

  • روستا
  • عشایر

  • کلمات کليدي :

  • فقر
  • رسیدگی به بهداشت
  • کارگری سرمایه‌داران
  • محرومیت
  • جهاد

  • سید حمزه حسنی

    ديگر مطالب اين نويسنده :

    مطلب بعدي >   2217 تعداد بازديد
    (0 راي ) امتياز مطلب < مطلب قبلي
    راه شماره 7 : عزه در محاصره، جهان در اشغال

    VCD و کپر
    شش سال بعد؛ ديداري از عنبرآباد

    سه چهارتا چادر رديف کرده بودند پشت سر هم، مثلا شده بود سالن نمايشگاه. دور تا دور سالن پر بود از کاريکاتورهاي مازيار بيژني و عکسهاي مربوط به مناطق محروم. هوا سرد بود و گهگاهي باران مي زد. دو سه تا علاء الدين هم چيده بودند داخل سالن. بوي نم چادرها و دود علاء الدين ها  و آن عکسها ،محروميت را خوب مجسم کرده بود .
    انتهاي سالن،مانيتوري گذاشته بودند و فيلم مستند عنبرآباد را پخش مي کردند. فيلم، تصويري بود از فلاکت و بي چارگي مردم کپرنشين عنبرآباد ، و آن صحبت هاي رهبري که ضميمه اش کرده بودند، و تصوير کاخ ها و اشرافي گري هايي که درست چند کيلومتر آنطرف تر قد علم کرده بود. هنوز صداي آن مرد کپرنشين در گوشم است: " مسئولين را بگوييد بيايند ببينند ما در چه نکبتي فرو رفته ايم. از سوزش سرما و گرما در امان نيستيم. اصلا نمي دانيم چه کنيم. مرگمان را از خدا طلب مي کنيم!" سال 81 بود و من ترم صفري .

     اکنون آبان 87 است، با موتور قراضه مصطفي آمده ايم به عنبرآباد .
    شهر کوچکي است. البته بيشتر شبيه روستايي بزرگ است.محروميت را همه جا ميتوان حس کرد. کپرنشين ها را همه جا ميشود پيدا کرد مخصوصا در روستاهاي اطراف: سعدآباد، اميرآباد، دوساري،جهادآباد، ميثم آباد،تله شيراز،مردهيج ...
    تنها بين کپرها سرک ميکشم. مصطفي دوستش را ديده و مشغول صحبت است. مي خواهم خودم را به داخل کپر دعوت کنم و چند عکسي هم از داخلش بگيرم. پيرمردي با چهره ي آفتاب سوخته مقابلم ظاهر مي شود. فکر مي کند از فک و فاميل هاي  مصطفي هستم. سخت دستم را مي فشارد و به باقي کپرها اشاره مي کند. مي گويد:عکس بگير و به فاميلت نشان بده ما در چه جايي صبح و شام مي کنيم. کسي نيست به ما کمکي دهد. به نان محتاجيم. خدا را شکر مي کنيم جوان.در آهني کپر )که از بشکه هاي نفت ساخته شده( باز است.پيرمرد بفرما مي زند. يا الله مي گويم و داخل مي شوم. بوي نامطبوعي به مشام مي رسد. مقداري رختخواب، چند ظرف، تعدادي حصير به عنوان زير انداز،دو بشقاب که در يکي شان سيب زميني جوشيده اي را پوست کنده اند، يک کمد چوبي بي در و پيرزني که اخم کرده و مرا و بيشتر دوربينم را نگاه مي کند، همين. همه ي محتويات کپر همين است. در بعضي کپرهاي ديگر، تلويزيون و دستگاه پخش VCD را مي توان به اين اقلام  اضافه کرد.

    آنچه در اينجا بيشترين اولويت را دارد، رسيدگي به بهداشت است. ساختن سرويس هاي بهداشتي يا حداقل احداث توالت هاي صحرايي ابتدايي ترين خدمتي است که به ذهن مي رسد.البته در بعضي مناطق وضعيت بهتر از اين است.

    سرمايه داران زيادي در جيرفت و اطراف آن سرمايه گذاري کرده اند. پرتقال، ليمو، خرما، پياز و محصولات ديگرکشت مي کنند و البته بار خوبي هم برداشت مي کنند. شغل اصلي مردم کپرنشين هم کارگري سرمايه داران است. آن هم به صورت فصلي. البته مرغ و خروس و بعضي ها که وضعشان بهتر است، يکي دوتا گوسفند هم دارند.

    چند سالي است که طرح کپرزدايي کليد خورده است. به هر خانواده ي کپرنشين، 7.5 ميليون تومان وام مي دهند و اتاقي حدود بيست متر مربع برايشان مي سازند. روند پيشرفت طرح بسيار کند است و در بسياري مناطق هنوز عملياتي نشده است.

    زندگي اين مردم را با عشاير مقايسه مي کنم: آنها هم چادرنشين اند. اما کوشا و روان. جاري اند با طبيعت.سرمايه ي پر برکتي دارند. گله هاشان، اسبها و الاغ هاشان. گليم و جاجيم هم مي بافند .
     اينجا اما فرق مي کند. ساکن و سوت و کور است. نه گلهاي ، نه اسبي ،نه گليم و جاجيمي. ، فقر دور هر کپري چنبره زده. محروميتشان را که مي بيني، باورت نمي شود اين جماعت فراموش شده، ايراني باشند. باورت نمي شود اينها همان کوخ نشين هاي کلام معروف امام باشند.حتي باورت نمي شود اينها شيعيان مرتضي علي باشند و در همان کپرها مجلس عزاداري و جلسات آموزش مداحي برگزار کنند. مردم کپرنشين خسته اند. خنده ، خيلي بر لبانشان تاب نمي آورد. فقر حتي ذهن جوانهايشان را فرسوده. آنچه از کارگري در مي آورند، يا صرف خوراک مي شود يا ساير مصارفي که شايد بعضا خيلي هم اولويت ندارد!
     مشکل اصلي اين مردم کپرنشيني نيست،گرسنگي نيست، حتي فقر هم  نيست. فکر اين مردم کپرنشين است! فقر را به عنوان جبر روزگار پذيرفته اند. مردم کپرنشين قوت قلب مي خواهند. کسي را مي خواهد که اين جماعت پراکنده را همدل کند. کسي که همتشان را برافروزد و اوضاع شان را سامان دهد. آنچه اينجا بيش از هر چيز نياز است، کار فرهنگي است. بوده اند مسئوليني که براي سرکشي به اين مناطق آمده باشند. بازديدي ، و حرفي ، و وعده اي...
    ياد امام موسي صدر مي افتم و مجاهدتش. اين سرزمين چشم به راه مرداني است که براي جهاد آمده باشند. فرزندان خميني ، آنها که به آنچه مي گويند، عمل مي کنند. مرداني که لبخند کودکان پابرهنه را خريدار باشند. مرداني که کت و شلوارشان، و بوي ادکلنشان، و محافظان و ماشين هايشان ، و هيبت هيئت همراهشان براي اين جماعت از ياد رفته غريب و ترسناک نباشد

    دسته بندي هاي برگزيده
    آرشيو راه