راه شماره : خنجر و شقایق ، یادنامه سید شهیدان اهل قلم
در سوگ بسیجی شهر آسمانی؛سید مرتضی آوینی

چند سال پیش اولین بار با چهرهای نورانی در دفتر مجله آشنا شدم كه از همان آغاز آشنایی یاد آن روایتی افتادم كه میگفت: «ارواحی كه در آسمان به هم تقرّب میجویند در زمین همدیگر را مییابند.» او كسی بود كه كتاب حكمت معنوی و ساحت هنر را بیآنكه نامی از او ببرم تقدیمش كرده بودم. زیرا روح او صورت آن جهانی و مُظهِر بسیجیان گمنامی بود كه با معرفت به فقر ذاتی خویش برای فتوح و گشایش ساحت اقدس و مقدس اسلام و فرد بستگی ساحت قدس ز دار آخرین مرتبه كفر و مظهر عقل منحوس آخرالزمان به جهادی حقیقی برخاسته بودند. یادم میآید كه قبل از دیدار او، صدای دلنشین و آسمانیاش را در روایت فتح شنیده بودم: روایتی بیسابقه در عالم دیجور اكنونزده. او در همه آثارش نشان داد كه با زبان تفكر آشناست، و تفكر معنوی و روح دیانت و دینورزی را پاس میدارد. همواره در خلوت خویش به شهادت میاندیشد و به شهر آسمانی كه نام آخرین ابداع هنری او بود. درحالیكه نزدیكترین دوستانش از میان خلق رفته و به معشوق ازلی پیوسته بودند، همواره نوعی دلتنگی مرگآگاهانه و احساسی ترسآگاهانه وجودش را در بر میگرفت و او را از عالم كثرت عامه میكَند. این دلتنگی حیرتآمیز در خبر شهادت فلاحتپور در لبنان آشكار گردید، و بیتردید سرزمین آسمانی فكه قتلگاه شهیدان مظلوم كه روز یكشنبه (پانزدهم فروردین) از آن سخن میگفت او را بیشتر بیقرار و دلتنگ شهر آسمانی و ملكوت كرده بود. دو بار از او خواسته بودم مرا با خود به مناطق جنگی ببرد اما او یكبار در جوابم گفته بود: «در شأن شما نیست كه میان خاك و هنگام حمل و نقل ابراز فیلمبرداری در آنجا باشید.» اما بار دوم تلویحاً بردنم را پذیرفت. آخرین بار روز سهشنبه او را در دفتر مجله دیدم. چهرهای مشحون از بارقههای نور و لبریز از بهجت مواجهه سكرآمیز با روح قدسی و انكشاف حقیقت. چند كلمهای درباره مقاله «دفاع از تفكر و شاعری» كه بهعنوان مدخل گفتوگوی اشپیگل با هیدگر نوشته بودم و قرار بود در شماره اردیبهشت چاپ شود، با او سخن گفتم. او نگران بود كه با آوردن تصویر هیدگر بر روی جلد مجله از سوی اغیار متهم به هیدگری بودن شود. و من گفتم كه دفاع از تفكر و شاعری معنوی به معنی پرستش هیدگر نیست. همه متفكران بزرگ معاصر شرق با او همدردی و همسخنی داشتهاند. آنها كه باید تفكر را نفی كنند، نفی خواهند كرد. حال تصویر او را در هر جایی از نشریه بگذارید ابلهان و آنهایی كه از تفكر معافند بر ضد «تفكر معنوی» جدل خواهند كرد، مقدمه من طور نازل تفكر هیدگر را نسبت به نورمحمدی باز خواهد گفت و اهل نظر آن را درك خواهند كرد. شش ماهی میشود كه روزنامه نمیخوانم. ارتباطات تلفنی من نیز بسیار كم است و با اخبار كم و بیش از طریق رادیو و تلویزیون آگاه میشوم. اما گویی شهادت سید تا ظهر برای این دستگاههای تكنیكی مغفول مانده بود، من هم تا صبح شنبه ساعت 5/9 بیخبر ماندم تا آنكه به دفتر مجله تلفن كردم به من خبر شهادت او را دادند. گویی صاعقهای مرا زد و مدهوشم ساخت. مگر ممكن است؟ او را سهشنبه قبل از سفر شهادتش دیده بودم. اما حقیقت داشت، سرانجام به سفر شهر آسمانی رفته بود، آنچه برای آن دلتنگی میكرد، تا به دوستان ازلی خود بپیوندد و در محفل قدسیان سكنی گزیند؛ درحالیكه هنوز ما به خاك چسبیدهایم و دائماً از تفكر معنوی و مرگآگاهی ناشی از غلبه حال حیرت میگریزم و چون كِرمهایی در دالانهای تنگ خاكی به حسابگری اشتغال میورزیم
|