راه شماره : خنجر و شقایق ، یادنامه سید شهیدان اهل قلم
نا امید نمی شوم خاطراتی از شهید آوینی، نقد دوره جدید سوره و نقد بیعدالتی در گفتوگو ?اشاره: این بخش دیگری از گفتوگوی مفصلی است كه به بهانه سالگرد آل احمد با دكتر مددپور داشتیم. او را در دفتر یكی از دوستانش ملاقات كردیم. جایی كه مشغول كار بر روی نظریه جدیدش پیرامون توسعه است و نوید میدهد كه حرفهای جدیدی در این نظریه طرح خواهد شد كه حتی نقد برخی دیدگاههای قبلی خود او را هم در بر دارد. خاطراتی از شهید آوینی، نقد دوره جدید سوره، و موضع صریح او در نقد بیعدالتی در جامعه و بعضی دستگاههای فرهنگی ازجمله حوزه هنری خواندنی و برای كسانی كه صرفاً با وجه تئوریك و آكادمیك مددپور آشنایند بدیع و جالب توجه است.

به هرحال باید در مدرنیته تصرف شود؛ اما نه به این شكل كه مثلاً این لیوان است و من بخواهم این لیوان را تغییرش دهم؛ پس دو تا آیه و حدیث رویش بنویسم و تراكتور وارد كنم و به آن طلسم آویزان كنم، نه این تصرف در تكنولوژی نیست. به همین دلیل وقتی ساده میگیریم؛ اینقدر تند میرویم؛ فراموش میكنیم كه یك عبایی انداختیم روی گند و كثافت؛ غافل شدیم كه زیر این عبا اینقدر گند و كثافت است؛ عبا را بكش و بعد شروع كن به حساب یك عده را رسیدن؛ نظام رانتی را از بین ببریم، نظام بروكراتیك فاسد را از بین ببریم و... این حرفی است كه ما بیست سال است كه میزنیم ولی كسی گوش نمیكند. در همین نهادهای فرهنگی ما ببینید چقدر ریاست از صدر تا ذیل؛ من هم آنجا باید ریا كنم. صف نیست بهازای یك آدم صفی صد تا ستادی هست؛ ماشین رئیس را میشویند؛ مگر كارواش در این مملكت نیست، عدالت را از كنار خانه خودمان شروع كنیم بعد برویم یقه همسایه را بچسبیم كه آقا چرا تو دین نداری؛ ولی تو كه ریش میگذاری تسبیح میگردانی و اول وقت هم میدوی میروی نمازت را میخوانی تو چی؟ این چه نمازی است كه تو میخوانی و بعد هزار تا ظلم میكنی، مستخدم بیچاره را میگذارد تا پژو 405اش را بشوید؛ این چیست. یك لشكر آدم را گذاشتهایم آنجا و آنوقت به كارمند لیسانس ماهی 140، 150 هزار تومان حقوق میدهیم؛ از آنطرف آدمها چكهای اساسی میگیرند؛ من اگر قدرت داشتم اول سراغ خودیها میرفتم؛ اول حساب خودم را میرسیدم؛ یك سوزن آدم باید به خودش بزند یك جوالدوز به دیگران. ما همیشه میخواهیم یك نیزه به دیگران بزنیم و یك یونولیت هم به خودمان نزنیم پس دور نرویم. حرفهای من خیلی عادی و ناتورالیستی است؛ یكی میگفت اسلام را پیاده كنیم؛ گفتم اسلام را پیاده كردن یعنی چی، یعنی همین قرآن و روایت. راست بگو، دزدی نكن، چشمت دنبال ناموس مردم نباشد، چقدر به عدالت رفتار میكنیم، یك مدیر باید برود به كارمندانش سر بزند و ببیند چه میكنند و آیا درد و گرفتاری ندارند؟ تفكر معنوی یعنی این؛ تفكر معنوی این نیست كه بروی توی برج، بنشینی به اشراق و آسمان و... فكر كنی. ما به لفظ چسبیدهایم و از معنا غافلیم. آوینی قبل از شهادت داشت به این مسائل توجه میكرد و متوجه شده بود كه یك مقدار حرفهای آسمانی زده است؛ ولی در عین حال یك چیزهای دیگری دور و برش اتفاق میافتد؛ منباب نمونه برای شما بگویم آوینی تعریف میكرد یك روز صبح كه به دفترم آمدم، دیدم خانمی بچه بهبغل آمده پیش من. گفت كمكم كنید این بچه مال فلان آقایی است كه شما میشناسید؛ من چیزی نمیخواهم؛ اقلاً بیاید به اسم این بچه شناسنامه بگیرد. شناسنامه ندارد. آوینی آتش گرفته بود؛ میگفت عجب بساطی درست كردهایم. خوب در آن زمان، روایت فتح را میساخت و یك جهان بهشتی در زمین تصویر میكرد، ولی جهان بهشتی كه در زمین وجود ندارد؛ میشود؛ در عالم خیال و مفهوم این جهان بهشتی را درست كرد؛ ولی پوسته را كه برمیداری میبینی، بسیاری از تناقضات هست و مشكل همین است، یعنی بسیاری از ما مسلمانان و دینداران، مشكلمان همین بوده است؛ چون نتوانستیم در زمین خدایی شویم؛ سعی كردیم خودمان را بكشیم به آسمان و آنجا خدایی شویم. برای همین هروقت خواستید ببینید مردم چقدر دیندارند؛ بروید بنگاههای معاملات ملكی، بروید بقالی بروید در صفهای سینما، تفریحگاهها؛ اصلاً مسجد، ببینید مردم چه عوالمی دارند؛ بروید در قبرستانها. اینها انضمامی است و واقعیت اجتماع است. ناامید هم نمیشویم چون اگر دل انسان به لطف الهی محكم شود؛ آدم كه ناامید نمیشود. در ناامیدی بسی امید است، آنجا كه ناامید میشویم؛ تازه میفهمیم كه رسیدهایم اول منزل و میتوانیم از آنجا نقطه عزیمتمان را شروع كنیم. و اینجاست كه میفهمیم كه بالاخره آن جهاناندیشی آل احمد، گرچه یك نگاه شبهآسمانی داشته و میخواسته عدالت بشری را ایجاد كند ولی عملاً ممكن نبوده است. آن مقداری كه از آن ممكن است را هم، ما هنوز شروع نكردیم. همین الان ببینید روی این ماده قانون اساسی ـ از كجا آوردهای؟ ـ چقدر دعواست؛ من یك روز رفتم منزل یك آدمی؛ یك وكیل معمولی بود و در یك خانه دو میلیاردی زندگی میكرد. از كجا آوردی؟ ما علی(ع) كه نمیتوانیم بشویم ولی در یك حد نازلتر كه میتوانیم اقدام كنیم؛ منتها لازمهاش فداكاری و ایثار است؛ برای همین میگویم كه ما از عهدهاش برنیامدهایم و این حرفها زود است و ما هنوز آدمی نشدهایم كه بتوانیم عدالت را اجرا كنیم و شهر اسلامی درست كنیم؛ مردم و عوام چون ظرفیت خودشان را میفهمند؛ میدانند قدّیس نیستند؛ هیچ ادعایی نمیكنند، هیچوقت انتظارات خیلی عالی ندارند، مردم عادی گناه و و فسقشان را میكنند، ثوابشان را هم میكنند و زیارت و نمازشان را هم میخوانند. ما اگر هنر كنیم مثل آدمهای عادی بیسواد شویم. من اگر قدرت در دستم بود و ظلم نكردم؛ تازه ورود كردم به موضوع وگرنه در غیر اینصورت، ظلم است. یك زمانی از یك بنده خدایی پرسیدم شما كدام وزیری را دیدی كه بچهاش به سربازی برود، غیر از زمان جنگ و اتفاقاً خودش هم از بچههایی بود كه دوره سربازیاش را در نهاد میگذراند؛ رفت توی فكر؛ گفتم تو كه حالا پسر وزیر هم نیستی؛ منتها یك رابطه داشتی؛ اینجا آمدی؛ چرا خیلی از آدمهای معمولی حق ندارند؛ وارد اینجا بشوند و از این موهبت برخوردار شوند و گفتم حالا تو دینت بیشتر از دیگران است؟ مطمئنی؟
ببینید شما اگر در بعضی سطوح همین حرف را مطرح كنید بهسرعت متهم میشوید به سطحینگری. میگویند شما چقدر سادهلوحانه به مقوله عدالت نگاه میكنید. آقا عدالت باید كلی كار تئوریك رویش بشود. وقتی یك دانشجو این را از یك مسئول مطالبه كند؛ سریع متهم میشود به اینكه تو یك بچهای هستی كه نمیدانی تفكر چیست و تئوری چیست ولی این حرف را اگر دكتر مددپور كه سی جلد كتاب نوشته است، بیاید طرح كند به این راحتی رَمی به بیسوادی و سطحینگری نمیشود. ما امروز مواجه هستیم با دو گروه یك گروه كه عمل میكنند بدون مبنای فكری كه احتمالاً فكر میكنند كه نیتهای خالصی دارند و حسن فاعلی كفایت میكند كه اینها زیاد هم هستند. تفكر امثال آوینی این بصیرت را به ما داد كه عمل مبانی نظری دارد و... از آنطرف با یك گروهی مواجه هستیم كه اینها تفكر دارند بدون عمل. من نمیدانم عمل بدون تفكر خطرناكتر است یا تفكر بدون عمل «كَبُر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون» این حرفها طرح میشود، ولی در صحنههای واقعی دنبال نمیشود. از آنطرف ما وقتی امثال آل احمد را میبینیم؛ درست است در آل احمد، پیچیدگی فردید را نمیبینیم ولی میبینیم كه همان حرفی را كه میزند؛ با همه وجودش میزند؛ پای خوردنش هم میایستد ده بار هم به ساواك احضار میشود و از آخر در چهل و چند سالگی سكته میكند و میمیرد و اكثر اینها جوانمرگ شدند از خود آوینی تا شریعتی اینها همان مقداری را كه به آن رسیده بودند در صحنه عمل به آن ملتزم شدند. و تلفیقی بین تفكر و عمل صورت گرفت و واقعاً جهشی صورت گرفت یعنی این حرفهایی كه امروز شما میزنید اگر اینها نبود قصه در حد همان نطقهای آقای فردید باقی میماند ولی اینكه بسیاری از این مبانی اینقدر گسترش پیدا كرده است؛ مدیون آدمهایی مثل جلال و شریعتی و آوینی و... است.
نگران نباشید ما هم بهزودی میمیریم. سعید صادقی را صدایش كردم و گفتم چهار پنج تا عكس از من بههمین صورت بگیر، چون نمیخواهم با آستین بلند و... عكس بگیرم و... ما هم در این جامعه مردیم حالا من روی مین نرفتم. ولی من را هر روز شصت بار روی مین میبرند و در سایتهای اینترنتی كلی به من فحش میدهند و بهشدت از من متنفرند؛ به هرحال موضوع كینهتوزی آنهاست؛ چون خلافشان حرف میزنیم و در جمهوری اسلامی هم دشمن زیاد داریم. یعنی هم در دستگاه و نظام دشمن داریم و هم در خارج. آوینی هم همینطور بود میخواستند جمع شوند و ارشادش كنند. یك عده میخواستند جمع شوند و ارشادش كنند. كه چرا تو با پوراحمد و مددپور و این فردیدیها و لیبرالها ارتباط داری. من مخالف عمل نیستم و ما داریم عمل میكنیم.
ما درباره كاتالیزورهایی حرف میزنیم. آوینی مثلاً در كنار آیینه جادویش میآمد روایت فتح را هم میساخت، بشاگرد را هم میساخت خانگزیدهها را هم میساخت. نمیتوانیم بگوییم آوینی در خانگزیدهها اصلاً تفكر نداشت. یا در سراب حتی.
نه، نه، منظور من از تفكر و بیتفكری این نبود من اتفاقاً میخواهم بگویم ایشان در این اواخر به این نتیجه رسید كه حتی در آنجا هم فقط تفكر محض كرده و آن تغییری كه باید اتفاق میافتاد؛ اتفاق نیفتاده است و او عبایی بر كثافتكاریهای بعضی مسئولین كشیده است. وقتی آن زن جوان را بچه بهبغل دید و گفت فلان مسئول قضایی مملكت این بلا را سر من آورده است گفت من تا حالا من چه میكردم و چه اتفاقی در حال افتاده است...
*** یك مقدار از مشی سوره و مطالبی كه در آن كار میشود حاصل بضاعت ماست و بضاعت ما هم بیشتر از اینها نیست یك بحث دیگر هم این است كه بعضی جهتگیریها تعمدی است و بر اساس یك آسیبشناسی ما در فضا كه نگاه كردیم دیدیم كه الان علیرغم اینكه بحثهای فلسفی و نظری به نسبت در این حوزه شده است ما حلقههایی را كه بعد بیاید و اینها را كاربردیتر مطرح كند نداریم درصورتی كه آنطرف این اتفاق افتاده است آنطرف اگر كیان دارند بعد روزنامه شرق هم دارند و انواع اقسام ماهنامههای ادبی و هنری هم دارند. اینطرف ولی سرریز نكرده است. بالاخره باید آن مبانی فكری مباحث كاربردیتر را هم در بر بگیرد، این یك بحث بود و بحث دیگر مسئله آسیبشناسی بود. متأسفانه علیرغم اینكه در مباحث فكری همچنان كمبود داریم و باید كار شود و بحثهای تئوریك طرح شود الان متأسفانه نگاه میكنیم خیلی از آقایان مدیر فرهنگی بیعرضهگیها و یا ناكارآمدیهایشان را با ارجاع به خلأهای تئوریك و... میخواهند یكطور رفع و رجوع كنند ولی ما اتفاقاً میخواهیم بگوییم با همین مبانی فكری كه در این ده، پانزده سال طرح شده به هرحال باید این مسائل ظهور جدیتری در عرصههای مدیریت فرهنگی پیدا كند.
ما در این بیست و پنج سال در جمهوری اسلامی كار كردیم. ولی از طرفی همیشه این احتیاط هم بوده است كه سراغ اینها نروید، سراغ آنها نروید، خوب غیر از اینها چه كسی باقی میماند؛ یك مشت بیسواد درب و داغان كه اینها ادعای مسلمانی دارند. حالا ممكن كه روزی نیاز به چماق شود من هم قاطی آنها شوم و چماق بهدست بگیریم برای دفاع از اسلام. اما آوینی چرا موفق بود؟ آدم روشنفكری مثل مسعود فراستی هم كنارش بود، یك آدمی مثل افخمی هم كنارش بود یك آدمی مثل من هم بهعنوان دوست صمیمی كنارش بودم، من را او به حوزه نزدیك كرد. با دكتر داوری ارتباط داشت، با خیلیها ارتباط داشت. سوره آن زمان را وقتی باز میكنی شما این را میتوانی در آنجا ببینی كه اتفاقاً این ادامه پیدا كرد و سوره میرفتاح كپی آن كار بود و چیز جدیدی نداشت و بعد هم خوب نظر میداد و نه نظر سطحی، نظر جدی كه روشنفكران هم آن را میخواندند و بعضی از آنها هم میآمدند و مینوشتند در معماری مینوشتند، در نقاشی مینوشتند در رشتههای مختلف. سوره باید اینطور باشد. اتفاقاً آقای زرشناس هم مجلهای بهنام مشرق داشت كه آن هم موفق بود و در حدّ خودش مراجعه داشت و خوانده میشد و داشت جا میافتاد منتها چون این نوع تفكر حامی ندارد متأسفانه زمین میخورد. در سیاست ما یك جناح چپ داریم كه اینها اصل تئوریهایشان را از آنطرف آوردهاند و اینجا آنها را ایرانیزه میكنند تطبیق میدهند؛ چه شرق باشد چه كیان باشد و چه آفتاب باشد، اینها را كه معلوم است و میدانیم كه درباره جهان چه میخواهند بگویند. خوب بعد هم در مقابل شما میخواهی كاری انجام بدهی هزار تا احتیاط گذاشته میشود، مواظب باشید فلان حرف زده نشودها، فلانی اینجا چیزی ننویسد، فردیدیها چیزی ننویسند حالا دیگر چه كسی باقی میماند؟ قبلاً آن یكی دو شماره سوره را كه دیدم احساس كردم كه آن وسعت تفكری درش نیست و بیشتر رفته به سمت بچههای اصطلاحاً حزباللهی. حزباللهی یكزمانی معنای جامعی داشت. من و آوینی هم حزباللهی بودیم. اما از دهه 70 به بعد ما از دایره حزباللهیها ـ به این معنای جدید ـ خارج شدیم. ولی... و... و... حزباللهی ماندند.
*** ما بسیاری از دوستان را دیدیم كه با همین موضوعات شروع كردند و بعد دو تا اصطلاح مثل حوالت تاریخی و اقتضائات تكنولوژی یاد گرفتند و... ما میگفتیم اگر آوینی یا مددپور از این اصطلاحات استفاده میكنند بعد از یك سیر و سلوك نفسانی و بعد از خواندن و مسلط شدن به صد تا كتاب این حرفها را میزنند. ما الان میبینیم یك قشری پیدا شدهاند كه همین حرفهای شما را میزنند. شما الان همین صدا و سیمایی كه اینقدر سطحی شده است در هر كدام از اتاقهای سیاستگذاریاش را كه باز كنید میبینید آقای... كه مروّج این ادبیات است؛ نشسته است. ولی داریم میبینیم خیلی از بچههایی كه در این وادیها افتادهاند میبینیم این هم شده است ابزار، مثل آنهایی كه دو تا اصطلاح از سروش یاد میگرفتند. بعد میدیدید كسانی كه اصل تفكر را مطرح كردند در حاشیهاند آن كسانی كه آن را تبدیل به یك بازی كردند وسط میدان. یكطور خودآوینیبینی، خودداوریبینی، خودمددپوربینی به آنها دست میدهد و یك كلام حرف جدید درنمیآید ما گفتیم حالا عملگرایی آوینی هم باید در كنار ژرفنگریاش مورد توجه قرار گیرد.
یك خطری ما را تهدید میكند نمیگویم باید فرقهای برخورد كرد ما فضا را طوری چیدیم كه در این فضا آن كسی كه طرح مباحث فكری و عملی میكند كمتر ظهور پیدا میكند. البته آن بحرانهای تاریخی است كه نشان میدهد چه كسی اهل عمل است. حالا وقتی كه آمریكا به ایران حمله كند آن موقع معلوم میشود چه كسی اهل جنگ با آمریكاست آنوقت میبیند مددپور یك تیربار دستش گرفته و میجنگد و تمام كسانی كه تا دیروز هارت و پورت میكردند فرار میكنند به هرحال من معتقدم نهتنها اینهایی كه شما به آنها اشاره كردید بلكه كل كسانی كه یك ذره دیانت درشان هست باید اینها را آورد و اگر یك ذره اسطوره و دین در اینها دیدیم باید اینها را بكشیم بیاوریم درون خودمان و آن بخش را تقویت كنیم و كاری نكنیم كه آن بخش بگوید این بچه حزباللهی و نگاه كند و بگوید ببیند این داخلش خالی خالی است ولی بعضیهایی را هم كه میگویند لائیك هستند، لائیك هم نیستند نه این لائیك مطلق است و نه این دینی مطلق. هنوز ظرفیت برای این پیش نیامده كه مجلهای در بیاید كه درش خسرو دهقان هم بنویسد، مددپور و آوینی هم بنویسند و سلحشور هم بنویسد حتی ممكن است در شماره بعدی به او بر بخورد و دیگر شركت نكند. همه اینها بنویسند و خواننده داشته باشد و حتی اپوزوسیون هم بخواند و آن را بهعنوان یك مجله جدی تلقی كند و بگویند اینها [با اینكه با ما مخالفند] از خودشان هم بد میگویند همینطور كه من از حوزه هنری هم بد گفتم شما كه نمیتوانید آن را چاپ كنید چون قبلاً یك بار با بیناب مصاحبه كردم و آنها حذفش كردند. ظرفیتها پایین است. وقتی ما نقد میكنیم قصدمان این نیست كه حوزه را نابود كنیم چون ما، درش زندگی میكنیم. میگوییم كه دقت كنیم. چقدر به تفكر میپردازیم. اینكه حالا بیاییم و در را ببندیم تا كسی نیاید. بگذارید بیایند داخل شاید اینها درست شدند. شاید ما را درست كردند شاید ما كافر شدیم. خیلی خوب است اگر كافر شویم چون ریای ما كنار میرود و یكرنگ میشویم. شاید خداوند بهخاطر صداقت كفریمان ما را ببخشد. نفاق خیلی بدتر از كفر است. چون ظاهراً منافقین در پستترین طبقات جهنم هستند و وضع كفار بهتر است. چرا ما میترسیم. آوینی نمیترسید و اهل خطر كردن بود ـ من شخصاً آدم نترسی هستم و نمیترسم با همه هم دوستم. هر كسی هم بیاید نزدیك من و بنشیند و صحبت كند صحبت میكنم من با عرقخور حرف میزنم، اهل ذكر و صلوات هم هستم، اهل همه چی هم هستم، من هیچوقت مشروب نمیخورم و فساد نمیكنم و نمیگویم معصوم هستم ولی با همه این جماعت آشنا هستم. من با روشنفكران غیرسیاسی هم نشست و برخاست دارم با آنها رفیق و دوستم. اتفاقاً میروم و در خانهشان نماز میخوانم. حالا ممكن است او بگوید ما اینطور هستیم. من خیلی دوستانی دارم كه اعتقاد ندارند ولی به من هم احترام میگذارند و میگویند تو كسی نیستی كه ما را بخواهی مجبور كنی كه ما هم مثل تو شویم میگویند ما به هیچچیز تو اعتقاد نداریم ولی دشمن تو نیستیم و دوستت هم داریم. خوب ما بتوانیم با چهار تا آدم حشر و نشر كنیم و اثر داشته باشیم. اما اگر خودمان را ببندیم و فكر كنیم عالم و آدم كافرند این هم غلط است و اشتباهی است كه مخالفین آوینی انجام میدادند. من خودم یك روز به او گفتم: جماعت از تو انتقاد میكنند كه چرا «عروس» و اینها را تحویل گرفتهای گفت اگر دست خودم بود عروس كه هیچ، هیچ فیلمی را تحویل نمیگرفتم، منتها جهان اینطور است كه نفوذ و تسلط بر آن از این راه است. ما اگر بخواهیم همهاش از این فیلمهای توبه نصوحی بسازیم جواب نمیدهد باید برویم در دل دنیا و چهار تا فیلم بسازیم كه حرفهایمان را در درون آنها بزنیم وگرنه اگر بیاییم و قدّیسبازی در بیاوریم و نماز و... بگذاریم نمیشود. ما بیاییم ماجرای یك دزدی را به تصویر بكشیم ولی درش چهار تا معنویت اتفاق بیفتد. آنوقت میشود گفت كه سینمای دینی اتفاق افتاده است اگر بخواهیم همهاش آیه و حدیث بخوانیم در گورستان برویم. به هرحال من كارهایی را كه باید انجام میدادم انجام دادهام فقط یك درصدی از آن باقی مانده كه اگر خدا عمری بدهد میخواهم به آن بپردازم یك تئوری است كه با همان ایده تصرف در مدرنیته میخواهم انجام دهم و آن در مورد مسئله توسعه است دارم فكر میكنم كه چگونه میتوانیم از این دنیا عملاً از طریق همین واقعیت موجود بیرون بیاییم. این را در زمینه توسعه به آن فكر میكنم. البته نه توسعه اسلامی، همان معنی كه از جا كندن از آن درمیآید این آخرین بخش است. اما در سیاستمداران هنوز كسی گوش شنیدن این حرفها را ندارد. البته جامعه هم مناسب و آماده شود برای این تغییر و بعد آن تغییر اتفاق بیفتد كه اتفاقاً این را زمان حل میكند. من دنبال یك شخص نیستم كه بخواهد یك تئوری را اجرا كند چون اتفاقاً این بدترین شكل است كه بخواهیم یك تئوری را اجرا كنیم، تئوری اگر عمل داشته باشد اجرا خواهد شد، البته این تئوری هم در مرحله اجراست و هنوز نهایی نشده است و باید به جایی برسانم كار را. كاری كه از بعضی جهات نقد اندیشههای خود من است كه بعضی جاهای آن توهم است و من به خطا رفتهام ولی با آنچه در تاریخ اتفاق افتاده متفاوت است ضمن اینكه اصول را حفظ میكنم و در همان مدار هستم ولی میخواهم طور دیگری به مسائل نگاه كنم كه شاید بشود یك چیزی پیدا كرد. و آخرین كارم هم مجموعه آثاری است كه از ادغام كارهای گذشتهام درآوردهام و به حوزه دادهام كه اگر همت كنند چاپش كنند كه احتمالاً چندین جلد شود. من كاری جز نوشتن و فكر كردن نداشتم، در زمینههای مختلف؛ هنر تاریخ و فلسفه و اینها كار كردهام و خوب این توفیقی است كه خدا داده است
|