راه شماره 10 : گفتگو با یک متهم به تشویش اذهان عمومی
فراموش شدگان زندان پل چرخي گفتوگو با حجت الاسلام حسين شفايي نويسندۀ کتاب زندانیان روحانيت تشيع اشاره: پس از به قدرت رسيدن حزب کمونيستي "خلق" در هفتم ارديبهشت ماه 1357 در افغانستان، اين حزب و متحد اصلياش حزب "پرچم" براي زهرچشمگرفتن از مردم و نشان دادن ثبات در حکومت بيثباتشان، دست به جنايتهاي خشونتآميز بسياري زدند. حکومت کمونيستي وقت در اولين سال قدرت خود با دستگيري روحانيون طراز اول افغانستان چون آيتالله سيدمحمد سرور واعظ، آيتالله محمدامين افشار، آيتالله مصباح و صدها شخصيت ديني، فرهنگي، سياسي، اقتصادي وحتي ورزشکاران و جوانان و زنداني کردن آنها در زندان سياه "پلچرخي" عملا با مردم افغانستان اعلان جنگ نمودند. وقتي در 16 ارديبهشت 1358 خبر شهادت دوازده هزار نفر از زندانيان بيگناه پلچرخي به بيرون درز کرد، براثر فشار و اختناق حاکم بر پايتخت بسياري از فعالان فرهنگي – ديني مجبور به ترک افغانستان شدند. مصاحبهاي که درپي ميآيد به گوشههايي از اين حادثه تلخ مي پردازد. جناب شفايي کمي از خودتان بگوييد؟ عضو یکی از گروههای اسلامی بودم که قبل از کودتای کمونیستها، کارهای فرهنگی میکردیم. بعد از به قدرت رسیدن کمونیستها و آغاز مبارزه مسلحانه هم يکي دو سالي اين فعاليت ادامه داشت. در اواخر سال 1358 به ايران مهاجرت کردم. اينجا هم با گروههاي جهادي همکاري ميکردم. از کتابهايتان بگوييد. به خصوص کتاب زندانیان روحانيت تشيع افغانستان؟ در بين طلبهها و نسل جوان افغانستان، شخصيت فرهنگي و اهل قلم بسيار کم بود. شرايط حساس جامعه و جهاد مردم افغانستان ايجاب ميکرد که فعالیت فرهنگی همگام با فعاليتهاي جهادي صورت گيرد. گروههاي چپي (کمونيستها) عليه شيعيان و مخصوصاً روحانيت تشيع تبليغات منفي ميکردند. و از سویی دیگر بعضی از سران گروههاي جهادی بارها در سخنرانيها و گفتگوهايشان گفته بودند که شيعيان افغانستان دو درصد جامعه را تشکيل ميدهند و هيچ نقشي در جهاد و مبارزه ندارند. اين مسايل باعث شد که من با انگيزۀ مضاعف دست به کار شوم و با چاپ کتابي ثابت کنم که اولاً: شيعيان افغانستان حضور بسيار پررنگي در جهاد و مبارزه دارند و ثانیاً: دو درصد هم نيستند. شيعيان در راه مبارزه و اهداف اسلاميشان شخصيتهای علمي، فرهنگي و علماي فرزانهاي بسياري را فدا کردهاند. دراين کتاب نقش روحانيت شيعه در جهاد افغانستان بيان شده است. در مقدمه آن، پيشگامي علما در کشورهاي مختلف، از عراق و لبنان گرفته تا سوريه شرح داده شدهاست. نمونههاي مبارزه روحانيت شيعه از گذشتههاي تاريخي افغانستان نيز در اين کتاب آورده شده است. شهداي روحانيت شيعه در زندان کمونيستها همينها بودند که در اين کتاب آورده ايد؟ نه شهداي روحانيت در زندانهاي دولت کمونيستي وقت بيش از صد نفر بودند، ولي ما در اين کتاب فقط توانستيم 30 نفر از آنها را معرفي کنيم. در نظر بود که در جلدهاي بعدي همه شهداي روحاني زندانهاي حکومت کمونيستي را معرفي کنيم و کارهاي خوبي هم صورت گرفت، آثار و زندگينامه تعدادي ديگر از شهداي روحانيت جمعآوري شد. اما متأسفانه به دليل عدم استقبال، موفق به چاپ جلدهاي بعدي نشديم. اين پروژه متوقف شد و ناگزير وارد پروژههاي ديگر شدم. در حوزه فرهنگي کمتر کتابي دربارۀ ارزشهاي جهاد و مقاومت داريم. دليل اين بيتوجهي چيست؟ بيتوجهي عوامل بسياري دارد. اول اين که بسياري از مردم افغانستان در اين سالها مشغول جهاد و مبارزه بودند و به همين خاطر يک نسل و شايد دو نسل ما از مدارس و دانشگاهها بازماندند و بيسواد و کم سواد بار آمدند. امکانات هم ناچيز بود يا در اختيار فرهنگيان نبود. اگر احزاب جهادي هزينه اندکي به دست ميآوردند، وقتي براي چگونگي هزينهکردن آن با مسئولان مشورت ميشد، اکثر مسئولين، حتي فرهنگيان هم اولويت را به خريد ادوات جنگي ميدادند. در آن شرايط بسياري از شخصيتها همچنين نظري داشتند. متأسفانه اين عوامل و عوامل ديگري باعث شد که در اين زمينه کار شايسته انجام نگیرد. امروز در اين زمينه فرصت فراهم شده و بستر مناسبي هم براي کار فرهنگي و فکري به وجود آمده است و اين نياز هم احساس ميشود. ولی عوامل دیگری سبب شده آن چنان که باید کاری صورت نگیرد. اگر به همين روال پيش برويم نسل بعدي ما از جهاد و ارزشهاي آن بيخبرتر خواهند شد. در حال حاضر چقدر علاقه مندي چنين کاري را داريد. آيا کسان ديگر را ميشناسيد که در حوزه فرهنگي ارزشهاي جهاد و شهادت فعاليت داشته باشند؟ علاقهمندي بسيار است امکانات نيست. نهتنها خودم که فرهنگيان ديگري هم هستند که دستنوشته دارند. چاپ اين کارها بودجه ميخواهد که فرهنگيان ندارند. کتاب زندانیان روحانيت تشیع با مشکل چاپ شد. متأسفانه مسئولين امروزي ما بهاي لازم را به کارهاي فرهنگي ارزشي نميدهند. شرايط چاپ و نشر در کابل چگونه است. آيا نميشود از فرصت فراهم شده که سخن گفتيد در اين حوزهها بيشتر استفاده کرد؟ در کابل شرايط به گونه ديگري است. من در جريان فعاليتهاي فرهنگي آنجا هستم. نشريههاي زيادي چاپ و منتشر ميشوند، از روزنامه گرفته تا هفتهنامه و ماهنامه وحتي فصلنامه. ولي اکثر کارهايي که صورت ميگيرد بنيادي نيست، بيشتر جنبه روزمرگي، خبري و تبلیغاتی را دارند. برخي ديگر از آنها هم در راستاي تبليغ يک جريان خاص يا بعضي از رهبران و افراد با نفوذند. اما همين افراد بانفوذ که براي انتشار عکسها و خبر ملاقاتهايشان هزينه گزافي ميپردازند، حاضر نيستند کتاب چاپ کنند. در تاريخ جهاد و مقاومت اسلامي افغانستان شهداي بسياري داريم که کارهاي بزرگي هم انجام دادهاند، متأسفانه امروز از آنها هيچ نامي برده نميشود. يکي از آنها شهيد واحدي است. شهيدي که در لبنان، فلسطين و ايران حضور فعال و تاثیرگذار داشته است. وقتي براي جهاد به کشورش ميرود کارهاي جهادي ماندگاري را انجام ميدهد. فعالیت نظامی و فکری او دولت وقت کمونيستي کابل را نگران کرده بود. از همين روي وقتي نيروهاي امنيتي او را دستگير کردند، جشن برپا داشتند. شهيد واحدي حتي در دادگاه تشريفاتي حکومت کمونيستي مردانه از خود و مبارزۀ اسلامياش دفاع نمود. دفاعيه او که بعدها توسط مجاهدين اهلسنت از زندان پل چرخي بيرون شد توانمندی و اهلیت او را نشان ميدهد. ولي افسوس که او را در زندان به شهادت رساندند. تاريخ جهاد افغانستان اين چنين شهدا بسيار دارد. متأسفانه گمنام هستند چون هيچ مسئول دولتي براي آنها کاري نکردهاند و هيچ مدرسه و خيابان و کوچه به نام آنها نيست. شهيد مبلغ هم شخصيتي فرهنگي بود که به اعتقاد من نظير او در افغانستان نيست. حتي در ايران هم همانند او کم است. امروز او را هم از ياد بردهايم و هيچ گونه يادبودي از او نميشود. امروز مردم افغانستان بهويژه جوانان باید واحديها و مُبلغها را بشناسند. تنها اين دو شهيد نبودند. دهها شخصيت فرهنگي و روحاني بزرگ در اين راه شهيد شدند و از آنها هم هيچ ياد و يادماني صورت نميگيرد. در شرايط کنوني اين مسئله برميگردد به شخصيتهايي که از برکات خون آنها به نان و نوا و مقام و موقعیت رسيدهاند ولي به اين موضوع بهاي لازم را نميدهند. شهيد واحدي يک مجاهد شيعه و متعلق به قوم هزاره بود، ولي او هيچوقت قوميتي فکر نميکرد. توانسته بود حتي در داخل دانشگاه کابل تعداد زيادي از دانشجويان اهلسنت را جذب رفتارش کند. آنها از روي شناخت اسلامي به گروه او پيوسته بودند. بعدها همان دوستان سني و پشتون شهيد واحدي موفق شدند که دفاعيه او را از بايگاني زندان پلچرخي بيرون کنند. عدهاي از آنها در اوايل دهه شصت به ايران آمده بودند. چند نفر از آنها همسلولي شهيد واحدي در زندان بودند. من بارها با آنها ملاقات کردم، اگرچه پشتون بودند و پيرو اهل سنت ولي کسي که آنها را به آن مرحلهاي از شناخت رسانده بود و به نوعي رهبري کرده بود هزاره بود و پيرو مذهب تشيع. اين کار ثمره تفکر و انديشه فراقوميتي شهيد واحدي بود که توانسته بود بازدهي مطلوبي داشته باشد. در بين اقوام ديگر چطور. ميتوانيد از شهدايي با چنين تفکر و انديشه نام ببريد؟ بلي. شهداي بسياري در بين اقوام پشتون و تاجيک هستند. از آن جمع ميتوان از شهيد ذبيحالله نام برد. شهيد ذبيحالله پيرو اهلسنت است و از قوم تاجيک. ولي از رفتارها و گفتارهاي او هيچگاه منطقهگرايي و قومگرايي احساس نميشد. او دورانديش و فرانگر بود، براي اسلام و آزادي کشور تلاش ميکرد و سرانجام در مسير مبارزه حقطلبانهاش هم به شهادت رسيد. چه تدبيري براي شناسايي خانواده و حفظ هويت شهدا شده است. آيا طبقهبندي و يا فهرستنويسي از سوي دولت و يا گروهي صورت گرفته؟ نه، متأسفانه در سالهاي گذشته چنين برنامهاي صورت نگرفت و آن هم به دليل نبود امکانات بود و کسي هم تجربه آن را نداشت. امروز امکانات هست و زمينه هم فراهم است ولي عواملي چون جاذبه قدرت و ماديات، رهبران و پيروان آنها را از فکر کردن به اين ارزشها بازداشته است. اگر ما بخواهيم يک آمار درست و دقيق از کل شهداي افغانستان داشتهباشيم که تمام شهدا را در بربگيرد، نياز به يک مؤسسه بزرگي دارد؛ چه شهدايي که در زمان حکومتهاي نورمحمد ترهکي و حفيظالله امين در زندانها شهيد شدند، چه شهدايي که در دوران جهاد توسط شوروی و طرفدارانش شهيد شدند و شهدايي که در مقابل طالبان و امثال طالبان به شهادت رسيدند. متأسفانه امکانات اين کار دست کساني است که به آن بهايي نميدهند يا ضروري نميدانند. اما يقيناً پرداختن به اين کار از نيازهاي اساسي جامعه ماست. اگر ما به نسل آينده خود از حماسهآفريني مجاهدين و رشادت شهدا نگوييم که چگونه در جنگ با شوروي و جنگهاي ديگر شهري و پارتيزاني در برابر طالبان و امثال آنها مبارزه و مقاومت کردند، خيانت کردهايم. بعداز ده يا بیست سال، وقتي که مجاهدين و کساني که در سنگر بودهاند يا آگاهي خوبي از آن داشتند از بين بروند، اين ارزشها نيز فراموش خواهد شد. اين خطري است بسيار جدي که آرمانهاي جهاد ما را تهديد ميکند. مشکل اصلي اين است که دشمنان ميخواهند بين جهاد و نسل جوان ما فاصله مياندازند. آقاي شفايي شما در همان اوايل جهاد به ايران آمديد. نشريات اوليه مهاجرين يا مجاهدين چگونه آغاز به کار کردند. شرايط آن زمان اقتضا ميکرد که در قدم اول پيام مجاهدين از داخل به خارج مرزها منعکس و محروميتها و مظلوميتهاي آنها همراه با حماسهآفرينيهاي آنها به مردم بازگو شود. آن زمان امکانات بسيار کم بود و مجاهدين هم رسانه مستقلي براي بيان فعاليتهايشان نداشتند، بهخصوص مجاهدين شيعه. مجلههايي چون حبلالله، پيام مستضعفين، استقامت و نشريات ديگري که به مرور زمان توليد شدند، بيشتر براي بازتاب فعاليتها و مقاومت مجاهدان بود و آگاهي مردم مهاجر از جريان مبارزات داخل کشور. هدف ديگر اين نشريات بيداري افکار جامعه جهاني بود تا شوروي اشغالگر و حکومت دست نشاندهاش را تحت فشار قرار دهند تا آنها از اشغالگري دست بردارند. اتفاقاً هدف دوم اثربخشتر بود. زيرا زماني که شورويها افغانستان را اشغال نظامي کرد، تمام کشورها اعلام کرده بودند که افغانستان در کام شوروي رفت. مثل يوگسلاوي سابق افغانستان را هم خواهد بلعيد. ولي بازتاب جهاد و مقاومت مردم افغانستان توسط همين نشريات باعث شد که هم به مجاهدين قوت قلب بدهد و هم به مردم اين اميدواري را که مردم افغانستان غير از مردم اروپاي شرقي هستند و شوروي در افغانستان شکست خواهد خورد. سرانجام ديديم که همين موضوع عینیت يافت و فعاليتهاي دلسوزانه دوستان فرهنگي آن زمان ما به بار نشست. و حرف پایانی... به واسطه خونهاي ريخته شده شهدا و فداکاري آنها يک امنيت نسبي در افغانستان پديد آمده که حداقل ميتواند از آيين و مذهب خود آزادانه سخن بگويد ولي از اين آزادي بيشترين بهرهبرداري را ديگران ميکنند. امروز واژه تهاجم فرهنگي در افغانستان صادق است. الآن 13 هزار سايت مستهجن در افغانستان قابل دسترسي است. سيديهاي مستهجن با بسيار قيمت پايين توسط کودکان در خيابانها حراج میشود. شراب هم آزادانه عرضه ميشود، ما به چه قدر کار فرهنگي نياز داريم و چقدر در اينباره کار صورت ميگيرد؟ مسئوليت اين کار تنها به دوش شيعيان افغانستان نيست، به دوش مسلمانان افغانستان نيست، اين مسئوليت متوجه تمام مسلمانان جهان است. غربيهاي ميآيند جوانان ما را به مسيحيت دعوت ميکنند و آئین مسيحيت را ترويج ميکنند. اما کجا يک شيعه آمده چنين کاري را انجام داده، شما ميبينيد که مبلغين مسيحي گروهي ميآيند در افغانستان کشته ميشوند و به نوعي خون ميدهند، ولي کدام شيعه چنين کاري کردهاست. نه تنها نیامده خون بدهد، بلکه هزينه مالي هم نکردهاست. امروز در روستاهاي دور افغانستان مسيحيان ميروند کار ميکنند ولي هنوز ديده نشده که يک مسلمان مکتبي و متعهد يک جزوه را به دست يک مسلمان نيازمند افغاني برساند.
|