پيشرفته
 

موضوعات :

  • افغانستان
  • جبهه جهانی
  • حوزه مدیریت فرهنگی

  • کلمات کليدي :

  • کتاب
  • شهدای روحانیت شیعه
  • حسین شفایی
  • افغانستان

  • محمد سرور رجايي

    ديگر مطالب اين نويسنده :

  • تلویزیون اکثریت خاموش

  • باغستان شهیدان

  • ترکشی در چشم

  • آنجا قطعه‌ای از بهشت بود

  • عبور از سیم خاردار

  • آگهی اذان

  • شهید هرات

  • ابرقدرتی که بود...

  • روايت همدلي

  • کوچه چهاردهم

  • مطلب بعدي >   2463 تعداد بازديد
    8.00 (2 راي ) امتياز مطلب < مطلب قبلي
    راه شماره 10 : گفتگو با یک متهم به تشویش اذهان عمومی

    فراموش شدگان زندان پل چرخي
    گفت­وگو با حجت الاسلام حسين شفايي نويسندۀ کتاب زندانیان روحانيت تشيع

    اشاره: پس از به قدرت رسيدن حزب کمونيستي "خلق" در هفتم ارديبهشت ماه 1357 در افغانستان، اين حزب و متحد اصلي‌اش حزب "پرچم" براي زهرچشم‌گرفتن از مردم و نشان دادن ثبات در حکومت بي‌ثبات‌شان، دست به جنايت‌هاي خشونت‌آميز بسياري زدند. حکومت کمونيستي وقت در اولين سال قدرت خود با دستگيري روحانيون طراز اول افغانستان چون آيت‌الله سيدمحمد سرور واعظ، آيت‌الله محمدامين افشار، آيت‌الله مصباح و صدها شخصيت ديني، فرهنگي، سياسي، اقتصادي وحتي ورزشکاران و جوانان و زنداني کردن آنها در زندان سياه "پل‌چرخي" عملا با مردم افغانستان اعلان جنگ نمودند. وقتي در 16 ارديبهشت 1358 خبر شهادت دوازده هزار نفر از زندانيان بيگناه پل‌چرخي به بيرون درز کرد، براثر فشار و اختناق حاکم بر پايتخت بسياري از فعالان فرهنگي – ديني مجبور به ترک افغانستان شدند. مصاحبه‌اي که درپي مي‌آيد به گوشه‌هايي از اين حادثه تلخ مي پردازد.

    جناب شفايي کمي از خودتان بگوييد؟
    عضو یکی از گروههای اسلامی بودم که قبل از کودتای کمونیستها، کارهای فرهنگی میکردیم. بعد از به قدرت رسیدن کمونیستها و آغاز مبارزه مسلحانه هم يکي دو سالي اين فعاليت ادامه داشت. در اواخر سال 1358 به ايران مهاجرت کردم. اينجا هم با گروه­هاي جهادي همکاري مي­کردم.
    از کتابهايتان بگوييد. به خصوص کتاب زندانیان روحانيت تشيع افغانستان؟
    در بين طلبه­ها و نسل جوان افغانستان، شخصيت فرهنگي و اهل قلم بسيار کم بود. شرايط حساس جامعه و جهاد مردم افغانستان ايجاب مي­کرد که فعالیت فرهنگی همگام با فعاليت­هاي جهادي صورت گيرد. گروه­هاي چپي (کمونيست­ها) عليه شيعيان و مخصوصاً روحانيت تشيع تبليغات منفي مي­کردند. و از سویی دیگر بعضی از سران گروههاي جهادی بارها در سخنراني­ها و گفتگوهاي­شان گفته بودند که شيعيان افغانستان دو درصد جامعه را تشکيل مي­دهند و هيچ نقشي در جهاد و مبارزه ندارند.
    اين مسايل باعث شد که من با انگيزۀ مضاعف دست به کار شوم و با چاپ کتابي ثابت کنم که اولاً: شيعيان افغانستان حضور بسيار پررنگي در جهاد و مبارزه دارند و ثانیاً: دو درصد هم نيستند. شيعيان در راه مبارزه و اهداف اسلامي­شان شخصيت­های علمي، فرهنگي و علماي فرزانه­اي بسياري را فدا کرده­اند.
    دراين کتاب نقش روحانيت شيعه در جهاد افغانستان بيان شده است. در مقدمه آن، پيشگامي علما در کشورهاي مختلف، از عراق و لبنان گرفته تا سوريه شرح داده شدهاست. نمونه­هاي مبارزه روحانيت شيعه از گذشته­هاي تاريخي افغانستان نيز در اين کتاب آورده شده است.
    شهداي روحانيت شيعه در زندان کمونيستها همين­ها بودند که در اين کتاب آورده ايد؟
    نه شهداي روحانيت در زندانهاي دولت کمونيستي وقت بيش از صد نفر بودند، ولي ما در اين کتاب فقط توانستيم 30 نفر از آنها را معرفي کنيم. در نظر بود که در جلدهاي بعدي همه شهداي روحاني زندانهاي حکومت کمونيستي را معرفي کنيم و کارهاي خوبي هم صورت گرفت، آثار و زندگي­نامه تعدادي ديگر از شهداي روحانيت جمع­آوري شد. اما متأسفانه به دليل عدم استقبال، موفق به چاپ جلدهاي بعدي نشديم. اين پروژه متوقف شد و ناگزير وارد پروژه­هاي ديگر شدم.
    در حوزه فرهنگي کمتر کتابي دربارۀ ارزشهاي جهاد و مقاومت داريم. دليل اين بي­توجهي چيست؟
    بي­توجهي عوامل بسياري دارد. اول اين که بسياري از مردم افغانستان در اين سالها مشغول جهاد و مبارزه بودند و به همين خاطر يک نسل و شايد دو نسل ما از مدارس و دانشگاه­ها بازماندند و بي­سواد و کم سواد بار آمدند.
    امکانات هم ناچيز بود يا در اختيار فرهنگيان نبود. اگر احزاب جهادي هزينه اندکي به دست مي­آوردند، وقتي براي چگونگي هزينهکردن آن با مسئولان مشورت مي­شد، اکثر مسئولين، حتي فرهنگيان هم اولويت را به خريد ادوات جنگي مي­دادند. در آن شرايط بسياري از شخصيت­ها همچنين نظري داشتند. متأسفانه اين عوامل و عوامل ديگري باعث شد که در اين زمينه کار شايسته انجام نگیرد. امروز در اين زمينه فرصت فراهم شده و بستر مناسبي هم براي کار فرهنگي و فکري به وجود آمده است و اين نياز هم احساس مي­شود. ولی عوامل دیگری سبب شده آن چنان که باید کاری صورت نگیرد. اگر به همين روال پيش برويم نسل بعدي ما از جهاد و ارزشهاي آن بي­خبرتر خواهند شد.
     در حال حاضر چقدر علاقه­ مندي چنين کاري را داريد. آيا کسان ديگر را مي­شناسيد که در حوزه فرهنگي ارزشهاي جهاد و شهادت فعاليت داشته باشند؟
    علاقه­مندي بسيار است امکانات نيست. نهتنها خودم که فرهنگيان ديگري هم هستند که دست­نوشته دارند. چاپ اين کارها بودجه مي­خواهد که فرهنگيان ندارند. کتاب زندانیان روحانيت تشیع با مشکل چاپ شد. متأسفانه مسئولين امروزي ما بهاي لازم را به کارهاي فرهنگي ارزشي نمي­دهند.
    شرايط چاپ و نشر در کابل چگونه است. آيا نمي­شود از فرصت فراهم شده که سخن گفتيد در اين حوزه­ها بيشتر استفاده کرد؟
    در کابل شرايط به گونه ديگري است. من در جريان فعاليت­هاي فرهنگي آنجا هستم. نشريه­هاي زيادي چاپ و منتشر مي­شوند، از روزنامه گرفته تا هفته­نامه و ماهنامه وحتي فصلنامه. ولي اکثر کارهايي که صورت مي­گيرد بنيادي نيست، بيشتر جنبه روزمرگي، خبري و تبلیغاتی را دارند. برخي ديگر از آنها هم در راستاي تبليغ يک جريان خاص يا بعضي از رهبران و افراد با نفوذند. اما همين افراد بانفوذ که براي انتشار عکسها و خبر ملاقاتهايشان هزينه گزافي مي­پردازند، حاضر نيستند کتاب چاپ کنند. در تاريخ جهاد و مقاومت اسلامي افغانستان شهداي بسياري داريم که کارهاي بزرگي هم انجام داده­اند، متأسفانه امروز از آنها هيچ نامي برده نمي­شود.
    يکي از آنها شهيد واحدي است. شهيدي که در لبنان، فلسطين و ايران حضور فعال و تاثیرگذار داشته است. وقتي براي جهاد به کشورش مي­رود کارهاي جهادي ماندگاري را انجام مي­دهد. فعالیت نظامی و فکری او دولت وقت کمونيستي کابل را نگران کرده بود. از همين روي وقتي نيروهاي امنيتي او را دستگير کردند، جشن برپا داشتند. شهيد واحدي حتي در دادگاه تشريفاتي حکومت کمونيستي مردانه از خود و مبارزۀ اسلامي­اش دفاع نمود. دفاعيه او که بعدها توسط مجاهدين اهلسنت از زندان پل چرخي بيرون شد توانمندی و اهلیت او را نشان مي­دهد. ولي افسوس که او را در زندان به شهادت رساندند.
    تاريخ جهاد افغانستان اين چنين شهدا بسيار دارد. متأسفانه گمنام هستند چون هيچ مسئول دولتي براي آنها کاري نکرده­اند و هيچ مدرسه و خيابان و کوچه به نام آنها نيست.
    شهيد مبلغ هم شخصيتي فرهنگي بود که به اعتقاد من نظير او در افغانستان نيست. حتي در ايران هم همانند او کم است. امروز او را هم از ياد برده­ايم و هيچ گونه يادبودي از او نمي­شود. امروز مردم افغانستان بهويژه جوانان باید واحدي­ها و مُبلغ­ها را بشناسند. تنها اين دو شهيد نبودند. ده­ها شخصيت­ فرهنگي و روحاني بزرگ در اين راه شهيد شدند و از آنها هم هيچ ياد و يادماني صورت نمي­گيرد. در شرايط کنوني اين مسئله برمي­گردد به شخصيت­هايي که از برکات خون آنها به نان و نوا و مقام و موقعیت رسيده­اند ولي به اين موضوع بهاي لازم را نمي­دهند.
    شهيد واحدي يک مجاهد شيعه و متعلق به قوم هزاره بود، ولي او هيچوقت قوميتي فکر نمي­کرد. توانسته بود حتي در داخل دانشگاه کابل تعداد زيادي از دانشجويان اهلسنت را جذب رفتارش کند. آنها از روي شناخت اسلامي به گروه او پيوسته بودند. بعدها همان دوستان سني و پشتون شهيد واحدي موفق شدند که دفاعيه او را از بايگاني زندان پل­چرخي بيرون کنند. عده­اي از آنها در اوايل دهه شصت به ايران آمده بودند. چند نفر از آنها همسلولي شهيد واحدي در زندان بودند. من بارها با آنها ملاقات کردم، اگرچه پشتون بودند و پيرو اهل سنت ولي کسي که آنها را به آن مرحله­اي از شناخت رسانده بود و به نوعي رهبري کرده بود هزاره بود و پيرو مذهب تشيع. اين کار ثمره تفکر و انديشه فراقوميتي شهيد واحدي بود که توانسته بود بازدهي مطلوبي داشته باشد.
    در بين اقوام ديگر چطور. مي­توانيد از شهدايي با چنين تفکر و انديشه نام ببريد؟
    بلي. شهداي بسياري در بين اقوام پشتون و تاجيک هستند. از آن جمع مي­توان از شهيد ذبيح­الله نام برد. شهيد ذبيح­الله پيرو اهلسنت است و از قوم تاجيک. ولي از رفتارها و گفتارهاي او هيچگاه منطقه­گرايي و قوم­گرايي احساس نمي­شد. او دورانديش و فرانگر بود، براي اسلام و آزادي کشور تلاش مي­کرد و سرانجام در مسير مبارزه حق­طلبانه­اش هم به شهادت رسيد.
    چه تدبيري براي شناسايي خانواده و حفظ هويت شهدا شده است. آيا طبقه­بندي و يا فهرست­نويسي از سوي دولت و يا گروهي صورت گرفته؟
    نه، متأسفانه در سالهاي گذشته چنين برنامه­اي صورت نگرفت و آن هم به دليل نبود امکانات بود و کسي هم تجربه آن را نداشت. امروز امکانات هست و زمينه­ هم فراهم است ولي عواملي چون جاذبه قدرت و ماديات، رهبران و پيروان آنها را از فکر کردن به اين ارزشها بازداشته است.
    اگر ما بخواهيم يک آمار درست و دقيق از کل شهداي افغانستان داشتهباشيم که تمام شهدا را در بربگيرد، نياز به يک مؤسسه بزرگي دارد؛ چه شهدايي که در زمان حکومت­هاي نورمحمد تره­کي و حفيظالله امين در زندان­ها شهيد شدند، چه شهدايي که در دوران جهاد توسط شوروی و طرفدارانش شهيد شدند و شهدايي که در مقابل طالبان و امثال طالبان به شهادت رسيدند.
    متأسفانه امکانات اين کار دست کساني است که به آن بهايي نمي­دهند يا ضروري نمي­دانند. اما يقيناً پرداختن به اين کار از نيازهاي اساسي جامعه ماست. اگر ما به نسل آينده خود از حماسهآفريني مجاهدين و رشادت شهدا نگوييم که چگونه در جنگ با شوروي و جنگهاي ديگر شهري و پارتيزاني در برابر طالبان و امثال آنها مبارزه و مقاومت کردند، خيانت کردهايم. بعداز ده يا بیست سال، وقتي که مجاهدين و کساني که در سنگر بودهاند يا آگاهي خوبي از آن داشتند از بين بروند، اين ارزشها نيز فراموش خواهد شد. اين خطري است بسيار جدي که آرمانهاي جهاد ما را تهديد مي­کند. مشکل اصلي اين است که دشمنان ميخواهند بين جهاد و نسل جوان ما فاصله مي­اندازند.
    آقاي شفايي شما در همان اوايل جهاد به ايران آمديد. نشريات اوليه مهاجرين يا مجاهدين چگونه آغاز به کار کردند.
    شرايط آن زمان اقتضا مي­کرد که در قدم اول پيام مجاهدين از داخل به خارج مرزها منعکس و محروميت­ها و مظلوميتهاي آنها همراه با حماسهآفريني­هاي آنها به مردم بازگو شود. آن زمان امکانات بسيار کم بود و مجاهدين هم رسانه مستقلي براي بيان فعاليت­هاي­شان نداشتند، بهخصوص مجاهدين شيعه. مجله­هايي چون حبل­الله، پيام مستضعفين، استقامت و نشريات ديگري که به مرور زمان توليد شدند، بيشتر براي بازتاب فعاليت­ها و مقاومت مجاهدان بود و آگاهي مردم مهاجر از جريان مبارزات داخل کشور.
    هدف ديگر اين نشريات بيداري افکار جامعه جهاني بود تا شوروي اشغالگر و حکومت دست نشانده­اش را تحت فشار قرار دهند تا آنها از اشغالگري دست بردارند. اتفاقاً هدف دوم اثربخش­تر بود. زيرا زماني که شوروي­ها افغانستان را اشغال نظامي کرد، تمام کشورها اعلام کرده بودند که افغانستان در کام شوروي رفت. مثل يوگسلاوي سابق افغانستان را هم خواهد بلعيد.
    ولي بازتاب جهاد و مقاومت مردم افغانستان توسط همين نشريات باعث شد که هم به مجاهدين قوت قلب بدهد و هم به مردم اين اميدواري را که مردم افغانستان غير از مردم اروپاي شرقي هستند و شوروي در افغانستان شکست خواهد خورد. سرانجام ديديم که همين موضوع عینیت يافت و فعاليت­هاي دلسوزانه دوستان فرهنگي آن زمان ما به بار نشست.
    و حرف پایانی...
    به واسطه خون­هاي ريخته شده شهدا و فداکاري آنها يک امنيت نسبي در افغانستان پديد آمده که حداقل ميتواند از آيين و مذهب خود آزادانه سخن بگويد ولي از اين آزادي بيشترين بهره­برداري را ديگران مي­کنند. امروز واژه تهاجم فرهنگي در افغانستان صادق است. الآن 13 هزار سايت مستهجن در افغانستان قابل دسترسي است.  سي­دي­هاي مستهجن با بسيار قيمت پايين توسط کودکان در خيابانها حراج میشود. شراب هم آزادانه عرضه مي­شود، ما به چه قدر کار فرهنگي نياز داريم و چقدر در اين­باره کار صورت مي­گيرد؟  مسئوليت اين کار تنها به دوش شيعيان افغانستان نيست، به دوش مسلمانان افغانستان نيست، اين مسئوليت متوجه تمام مسلمانان جهان است.  غربي­هاي مي­آيند جوانان ما را به مسيحيت دعوت مي­کنند و آئین مسيحيت را ترويج مي­کنند. اما کجا يک شيعه آمده چنين کاري را انجام داده، شما مي­بينيد که مبلغين مسيحي گروهي مي­آيند در افغانستان کشته مي­شوند و به نوعي خون مي­دهند، ولي کدام شيعه چنين کاري کرده­است. نه تنها نیامده خون بدهد، بلکه هزينه مالي هم نکرده­است. امروز در روستاهاي دور افغانستان مسيحيان مي­روند کار مي­کنند ولي هنوز ديده نشده که يک مسلمان مکتبي و متعهد يک جزوه را به دست يک مسلمان نيازمند افغاني برساند.  

    دسته بندي هاي برگزيده
    آرشيو راه