راه شماره 15 : جشنواره شاه سلطان حسینی
مناظره شوخ و شیخ
نگاهی به یك رساله انتقادی اواخر قاجاریه
مصطفی حریری
عجب مجلسی بود. حضّار مجلس هشت نفر از اهل معلّمخانه دارالفنون بودند. مجلس گرم صحبت بود كه پرده برداشته شد و شیخی وارد شد بدین صفت: قد متوسّط، ریش محرابی، جبهه نورانی، لباس كهنه اما پاك، عمامه بیتكلّف وضع موّقر محترمانه ـ جایی نشست. ملتفت ریخت و رخت مجلس شد، حالش متغیر شد. رو در هم كشید تا كمكم به زبان آمد و به صاحب مجلس صریحاً گفت: مناسبت مدعوین شرط است، نمیدانم دعوت من با اینها به چه ملاحظه است؟» شیخ و شوخ «صدای توپ و تفنگ عثمانیها و پرتغالیها باعث شد تا شاه عباس دست به دامن رابرت و آنتونی شرلیِ انگلیسی شود تا كارخانههای توپریزی و تفنگسازی را در ایران دایر كنند و این سرآغازی شد برای یك رابطه. رابطهای كه در حد یك معاهده نظامی نماند و بسیاری از عرصهها را از اقتصادی و سیاسی گرفته تا فرهنگی و اجتماعی تحت پوشش گرفت. عبدالهادی حائری در كتاب «اندیشهگران ایران و دو رویه برژووازی غرب» تقابل دو نوع تفكرِ سنتی و مدرن را از همین سالها میداند. سالهایی كه سرآغاز آمد و رفت ایرانیها و اروپاییها به فرنگ و ایران شد. اوّل به واسطه معاهدات رنگارنگِ اقتصادی، سیاسی و نظامی؛ و بعدها به واسطه تحصیل. هر چه به سالهای آخر قاجاریه و آغاز نهضت مشروطیت نزدیك میشویم، این تقابل پررنگتر میشود و جنبههای مختلفی پیدا میكند. ظهور شخصیتهایی چون میرزا ملكمخان و فتحعلی آخوندزاده در قالب منتقدان سیاسی ـ اجتماعی و حتی در مورد اخیر هنری ـ آخوندزاده یكی از اولین نمایشنامهنویسان ایرانی بود ـ از نتایج همین تقابل است. اما نكته قابل تأمل این است كه روی دیگر سكّه تقابل غرب و شرق، و یا به تعبیر متأخرین، سنت و مدرنیسم كه همان سنّت شرقی باشد؛ در طی این سالها یا به كلی سكوت كرده و یا اینكه اگر آثار معدودی از آنها در دست است جایی برای ظهور و بروز نیافته است. «شیخ و شوخ» رسالهای است انتقادی با رویكرد فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتّی در بعضی بخشها نظامی و اقتصادی. سبك نگارش روایی و داستانگونه و متعلق به اواخر عصر قاجاریه است. شاید «شیخ و شوخ» جزء معدود آثاری باشد كه اینگونه عریان، به این تقابل دامن زده و سعی در پاسخگویی از موضع سنّت دارد؛ اما این تمام داستان نیست. نویسنده این رساله كه به اعتقاد آقای احمد مجاهد ـ مصحح كتاب ـ نخواسته است رساله به نام او منتشر شود، نگاهی تكبعدی، ذهنی و مجرد به موضوع مورد بحثش ندارد. در حقیقت، این رساله كه بازگوكننده داستان مناظره بین یك شیخ و جمعی از معلّمان و صاحبمنصبان مدرسه دارالفنون است، قصد ندارد بدون نظر به واقعیات اجتماعی و فرهنگی جامعه زمان خود، به نقد بنشیند. شیخ كه در حقیقت همان نویسنده است، در بعضی از فصول، اگر به فرنگیمآبی ایراد وارد میكند، تنها از جهت تشبّه به كفّار نیست كه معترض است و تسهیل زندگی خلقالله را در رفع آن میبیند. مجاهد، در مقدمهای كه در ابتدای این رساله به چاپ رسانده، اشارهای هم به مكتوبات دیگر این مؤلّف نامعلوم دارد. «مجلس فاتحه علّم»، كتابی در دلّالبازیها و بدعتها. كتابی در بیان حالت معلّمان، جنابها، ملّاباشیها و فلانالساداتها كه در خانه اعیان دولت مشغولند؛ و بیان اینكه شیطان اِنس ایشانند. كتابی در فسقها، هرزگیها و بدعتها كه در این چند سال پیدا شده است.» زبان تند مؤلّف، در اعتراض به بیعدالتیها، بیدر و پیكری دیوان و دیوانخانه و فساد صاحبمنصبان دولتی چه در رساله حاضر و چه در عناوین كتب مذكور جالب توجه است. نگاه تیزبین مؤلف به در همریشه دانستن معضلات اجتماعی، فكری ـ فرهنگی و حتی سیاسی ـ نظامی با فرنگیمآبی و تقلیدهای سطحی و بیحد و حصر را هم اضافه كنید. جالبتر اینكه این رساله منتقد، در زمانی منتشر میشود كه زبان شخصیّتهای غربگرایی چون ملكمخان، آخوندزاده و آدمیّت ـ پدر ـ زبان غالب انتقاد بر بیسر و سامانی دولت است. چاپ اوّل این رساله توسط انتشارات روزنه، در سال 1373، روانه بازار كتاب شده است. آنچه در پی میآید، نگاهی است اجمالی به رساله «شیخ و شوخ» به تصحیح آقای احمد مجاهد. مناظره شیخ و شوخ را میتوان به دو بخش كلّی تقسیم كرد؛ ایرادات شیخ به علوم جدیده و دفاعیات او از علوم بومی و سنّتی. و دوم، فصلی در نقد مفاسد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی كه از مدرسه دارالفنون آغاز شده و به دولت و صاحبان مناصب در صفوف مختلف ختم میشود. البته بخش دوم مفصلتر است و عمق و نكتهسنجی آن بر بخش اول میچربد. حتّی بخش ابتدایی انتقادات شیخ تحت آسیبشناسی بخش دوم طرح میشود، چنانكه اگر شیخ علومی چون پولتیك، دیپلماسی و... را به سخره میگیرد، جابهجا مثالهای ملموس میآورد. با این حال اساس انتقادات بر وضعیت و تولیدات مدرسه دارالفنون ـ یا به قول مؤلّف معلّمخانه ـ قرار گرفته است. زبان ساده و تند رساله در تشریح وضعیت تعلیم و تعلّم در دارالفنون گاه به قدری فرازمانی میشود كه خواننده گمان میكند، اینها یادداشتهایی است كه فردی در هجو و نقد بعضی مؤسسات آموزشی عالی ایران امروز و بنیادهای مدركفروشی چون «دانشگاه هاوایی» نوشته است: «جای گریه است اما خنده امان نمیدهد از این گوسالههای سامری كه خود را به فضل و سواد و تصنیف و تألیف مشهور كردهاند و به قدر یك الاغ ادراك ندارند. به خدا جای خنده است ولی گریه مجال نمیدهد كه منصبفروشی شغل قدیم دولت ایران بود [،] حالا علمفروشی هم به آن ضمیمه شده است. شما را به خدا قسم [،] كسی دیده است در هیچ دولت و در هیچ تاریخ وزیر علوم بیسواد؟ و كسی دیده است وزیر اطلاعات بیسواد؟ نامه دانشوران را ده نفر دیگر جان میكنند و مینویسند، فلانالسلطنه را كه دلیل بر بزرگی خود را قطر شكمش قرار داده است مصنف واقع میشود [.] بیچاره میرزای فروغی احمق، جان بكند و دیگری صاحب كتاب «مرآتالبلدان» بشود...» شاید اولین وجوه نرمافزاری از تمدّن غرب ـ كه پس از مصنوعات و ابزار به ایران وارد شد ـ علوم اجتماعی و سیاسی باشد. این رساله به علوم اجتماعی با عنوان (Civilisution) میپردازد و كنایههایی هم به علوم سیاسی (Politic) و دیپلماسی میزند. «شوخ خندید كه نه جناب شیخ اینها نتیجه سیولیزاسیون (Civilisation) شدن و خلاصه علمی است كه در پولتیك نوشتهاند. من آن را خوب خوانده و میدانم، اینها هزار میلیون ساله بود از آن علم كه حیات مشخص دولت اگر گوش بدهد به اینهاست. شیخ گفت: تو را به خدا از این علمت مگو كه تاب شنیدن ندارم و نه استعداد فهمیدن. اینقدر میدانم كه به توپ تَه پُر و تفنگ سوزنی خصم نمیتوان گفت ای باروت انگلیسی تو چرا سیولیزه (Civilise) نیستی، چرا نقطه كلّه مرا بردی، چرا به من پولتیك زدی. من وقت ندارم كه با شخص تو خود را در نقطه مقابلی واقع بسازم. ای باروت ببین زلفم را تاب دارد، ببین رویم را آب دارد، ببین چشمم را خمار دارد. ای باروت این خلاف عهد ما و تو بود. علم حقوق را فراموش كردی. ای گلوله ببین سینه سفیرم را. ای گلوله ببین روی ملیحم را. ای گلوله چرا عهد شكستی. ای توپِ چند پوند تو مسئول دولت واقع خواهی شد. ای ترسا خصوصیّت چه شد. وفا كجا رفت؟ مگر من تربیتشده نیستم، مگر نه به جای سلام (بانژور) میگفتم و كلاه برمیداشتم و دست میدادم... مگر نه با كاغذ تطهیر میكردم. آیا در هوای خوش چتر بر دست نمیگرفتم. آیا ایستاده [...]. آیا مدام شرب نمینمودم. آخر نه مگر من هم مثل شما از نجاست اجتناب نداشتم و گویا این گلهها بعد از وقوع غیر مسموع باشد.» اشاراتی كه به علوم سیاسی شده، صریحتر هم میشود و البته مستقیمتر. نویسنده رساله مستقیماً دست بر روی علومی چون دیپلماسی میگذارد و پرداختی طنزگونه از تعریف محتوای این علوم دارد. اگر امروز معروف و معمول است كه با یك پیراهن یقه سفید، كت و شلوار خاكستری، كیف سامسونت و برخی مقدّمات دیگر میتوان دیپلماتی موفق شد؛ در عصر ناصری نیز مسائلی در این عنوان از علم مطرح بوده كه شاید با آنچه گفته شد توفیری هم نداشته باشد: «شوخ گفت: یكی علم دیپلوماسی است. شیخ گفت: واضحتر بفرما. شوخ گفت: یعنی علم وزیر دول خارجهگی. شیخ گفت: چه میگویی؟ شوخ گفت: والله همین است. شیخ گفت: قدری از مسائل آن بفرما. شوخ گفت: خلاصه آن این است كه وزیر دول خارجه باید نجیب و محترم باشد، دول خارجه آن را قبول كنند. آن روزی كه وزیر میشود، وزیرمختارها و سفرا بیایند و ؟ او باید با آنها صحبت بكند. بعد بازدید برود. اگر خیلی متشخص هستند زودتر برود اگر چندان متشخص نیستند دیرتر برود. وزیر دول خارجه باید كاغذها را نمره بگذارد و عهدنامهها را مطلع باشد تا از روی آنها حكم كند. سفرایی كه مأمور میكند باید به آنها خرجی بدهد. و باید آنها آن شهرها را یا بلد همراه ببرند و باید به كارها برسند. هر وقت معزول شدند. آن عزل را قبول كنند و مأمورها مراتب باید داشته باشند و باید بدانند چه میكنند و در این علم بیان میشود كه دول تازه از كی وزیر دول خارجه در آنها پیدا شده است. و در این علم شریف این اسامی مذكور میشود: لرد راسل وزیر دول خارجه انگلیس. كنت كاوور اسم شخصی است كه وقتی وزیر دول خارجه ایتالیا بود... شما به خیالتان علم همان منحصر به ضَرَبَ ، یَضْرِبُ، ضرباً ضَوْرا است» و قسعلی هذا... . «شیخ گفت: [مشكل] این است كه محك از دست صرّافان گم شده است. آن محكِ علم است، لذا هر ترقی كه برای هر دولت میبینی همه گِرد كاكُل علم میگردد. و ببین اهل علم در خارجها چهقدر محترمند و در ایران چقدر خوار. ببین در ایران چند علم متروك شده است و به عكس در آنجاها به علاوه شده است. خودمان را گذاردهایم حال به دست دیگران نگاه میكنیم. ببین در خارجها مدرسه و كتاب چقدر زیاد است و خوب و در ایران چقدر كم است و بد. ببین در دولت ایران كبوترخانه و بوزینهخانه ]دارالفنون] هست و یك كتابخانه عمومی نیست. آخر طالب علم چه كند؟ سالی یك ماه آن هم محرم هر كس خانه خوبی و اسباب جلالی و عمارت تازه و پیشخدمتهای رنگینی پیدا كرده است محض نشان دادن به فلانالدوله و بهمانالسلطنه [،] او را وعده میگیرد و سی و چهل طلبه بینوای دهاتی را هم خبر میكند محض عرض سفره و ادوات تجمل. بیچارهها را چند شبی با كمال تخفیف حاضر میكند، طلبه فقیر هیچ ندیده در عین محو چراغها و خرقه خزّ و سنجاب و مجسّمههای غریب و عجیب و در حین حیرت وضع عمارت میمونمآب و تعجب از صحبتهای دولتی، یك دفعه فلان قرطی مشهور به امیرزاده برمیگردد و میپرسد كه آسیای شمالی منقسم به چند ایالت است؟ طلاب بیچاره سر به زیر میاندازند. صدای خنده دیوّثهای بیحمیّت و الدنگهای بیمروّت تا پطرزبورغ میرود. باز برمیگردد یك مسئله از جریان الكتریسته به میان میآورد. كمكم یك دستگاه تمام چرخ نجار درست كرده و زیر و رو میكند. صحبت مجلس به نواب گوسالهالسلطنه ختم میشود. آخوندها را بیرون میكنند و آنوقت مینشینند گله از عدم پیشرفت دولت و ملّت میكنند.» اسلام خرافی و منزوی و دولتمردان فاسد را با هم مورد حمله قرار میدهد؛ تند و تیز و بیملاحظه و مصلحتسنجی. نباید از نظر دور داشت كه این رساله در دورهای نوشته شده كه جامعه ایران با انواع و اقسام معضلات و بیسر و سامانیها و... دست به گریبان بوده است. با این حال، نویسنده رساله در هر جا كه توانسته ـ با توجه به موضوع بحثش كه غالباً وضعیت علم در ایران بوده ـ پیشنهادات و طرحهایی را مطرح كرده است. پیشنهاد تأسیس «انجمن معارف» در ایران، همان فرهنگستان علوم، پیشنهاد سر و سامان دادن به وضعیت چاپ و نشر كتب علمی در ایران و دولتی شدن این بخش، یا همانطور كه اشاره شد پیشنهاد تأسیس كتابخانههای عمومی. اما چه فایده كه: «فریاد از غفلت دولت و رشوه پدرسوخته و عمومیت تزویر، و گوشبری عام، شیوع جهل مركب. وزیر بیسواد، صدر اعظم بیسواد، دبیر بیسواد، مشیر بیسواد، مستوفی بیسواد، وزیر علوم بیسواد، وزیر خارجه بیسواد، وزیر داخله بیسواد، وزیر جنگ بیسواد، وزیر مالیه بیسواد، وزیر داخله بیسواد، صدرالعلماء بیسواد، افتخارالعلما بیسواد، شیخالاسلام بیسواد، صدرالعلماء بیسواد، افتخار العلماء بیسواد، نجمالملك بیسواد، رئیس مدرسه بیسواد، منجمباشی بیسواد، ناظم علوم بیسواد، مهندسباشی بیسواد، افتخارالاطبا بیسواد، ناظمالاطباء بیسواد، فیلسوفالاطباء بیسواد، حكیمالممالك بیسواد، معلم بیسواد، متعلم بیسواد، مصنف بیسواد، مؤلف بیسواد، محرّر بیسواد، مترجم بیسواد، موّرخ بیسواد، ذاكر بیسواد، واعظ بیسواد، پیشنماز بیسواد، طبیب بیسواد، جرّاح بیسواد، كمال بیسواد، كاتب بیسواد، همه دشمن علم، همه دشمن وقت، همه احمق، همه بیشعور، همه با تكبّر، همه خودرأی، همه تنپرست، همه عزتدوست، همه بیدین همه از خدا دور، همه دائمالخمر، همه تاركالصلات، همه روزهخور، همه مال مردمخور، همه بیعقل، همه طالب عزّت، همه غافل از حق، همه پیرو شیطان، خلاصه وقت افراد ایران به این مناسبت واقع نشده بود.» شیخ تجدّد و تحجرّ را دولبه یك قیچی میداند. فرنگیمآبی و فساد اقتصادی را سمّ مهلكی معرفی میكند كه لحظه به لحظه بر تن نیمهجان فرهنگ ایران اسلامی اثر كرده و به سمت مرگ سوقش میدهد. و همه این عوامل را در جهت دوری از آن تقوایی برمیشمرد كه باید در دولتمردان، صاحبمنصبان، مسئولین و صاحبمسندان دینی باشد. اگر فلان علم و فلان صنعت در ایران پیشرفت نمیكند و وجود ندارد، اگر علوم موجود، یك به یك از بین میروند، اگر هر روز افتضاح جدیدی در دستگاه سیاست آن دوره بهوجود میآید؛ شیخ همه را با هم میبیند و علّتیابی میكند. شیخ در جواب شوخ كه با معرفی و اثبات یك موضوع علمی حكم به بیفایده و باطل بودن دین اسلام داده بود، میگوید: «كاهرُبا و آهنرُبا كاه و آهن را میربایند، چه دخلی به علم دین و آئین دارد. یقین این قوّه الكتریسیته را در جوّ [و] هر چیز كه بیان كنی [،] باز نتیجهاش این [می]شود كه اسلام ما باطل [است] و برمیگردی تشكر میكنی از موسیو ژامن و موسیو كانو. این قدر باید دانست كه علم بزرگ معرفت است. كه هر كس آن را تحصیل كند كمال سعادت و شرف را دارد، و در همه جا یار و یاور او خواهد بود. این علومی كه مقدمه صنایع است مراتب دارد [.] كمتر كسی است كه از همه مراتب و همه صنایع عاری باشد. و معلوم است كه ترقی صنایع [به] اعمال تربیت و تشویق موقوف است. در صورتی كه ارباب صنایع رشوه میدهند كه صنایع را دولت نگذارد تكمیل شود و دولت هم قبول میكند، هرگز ترقی صورت نخواهد یافت...» ماجرای یك خواب اما محاجّه شوخ و شیخ و آن مجلس مهمانی كه كل كتاب را تشكیل میدهد، با بیدار شدن راوی از خواب به پایان میرسد. درواقع، تمام این پرسش و پاسخها ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است كه با سبكی داستانی نوشته شده است. با این همه نوع نگاه، آسیبشناسیِ اجتماعی ـ سیاسی و نقد نظام علمی سالهای پایانی عصر قاجار، از امتیازاتی است كه این رساله را ممتاز میكند. رساله «شیخ و شوخ» تا سالهای انتهایی دهه پنجاه ـ كه اولینبار بهصورت مقاله به چاپ رسید ـ مورد اعتنا قرار نگرفته بود. به نظر میرسد این رساله و آثاری از این دست میتوانند در روشن شدن وضعیت فرهنگی و اجتماعی ایران در سالهای آغازین عصر حاضر، مفید باشد.
|