راه شماره 15 : جشنواره شاه سلطان حسینی
برده صاحبعنوان
سفر به سوی موعود(قسمت چهارم)
یوسفعلی میر شکاک چگونه میتوان فرد آمد؟ جهان كنونی همانگونه كه پیش از این گفته آمد «نطع مذهب قیاس» است و مذهب قیاس، آئین ابلیس لعنتهالله علیه. آیا میتوان به دنیا و پرستندگان دنیا پشت كرد؟ دشوار است، اما آنكه در پی «سفر به سوی موعود» است، باید این دشواری را به جان بخرد و با مبارزهای مداوم و مستمر، بدانجا برسد كه ربط و نسبت وی با دنیا و دنیاپرستان به حدی باشد كه گسسته شدن آن، روان او را متزلزل نكند. ما نمیدانیم كه چند سال یا ماه یا قرن یا روز دیگر موعود امم ظهور خواهد كرد و فاصله زمانی ما با آن حضرت علیهالسلام چه مقدار است؟ اما میدانیم كه در غیاب آن حضرت بی سر و سامانیم و مدعیان از عهده سر و سامان بخشیدن به ما و دیگر مردمان عاجزند، این را نیز میدانیم كه ما «مسافران سفر انتظار» فئه قلیلهایم و دچار قلّت عدد، بنابراین نمیتوانیم با جهل و جور شایع و دایر در عصر مذهب قیاس درافتاده و آنها را براندازیم. اما میدانیم كه پاكان و نیكان ورجاوند (سیصد و سیزده تن) گرچه به ظاهر غایبند، اما در باطن حاضر و ناظرند، بنابراین با آنها تجدید عهد میكنیم و به یاد میآوریم كه گرامیترین آنان موعود تام و تمام، مولانا بقیهالله الاعظم صلواهالله علیه و قائم مقام وی عیسیبن مریم علیهالسلام است، تا بیاموزیم این راز را كه جهان مسیحیت هر چند هیچ بهرهای از عطوفت و مهر و پاكی مسیح علیهالسلام ندارد، اما در نسبت صوری با آن حضرت است و همانگونه و در همان ساحت است كه جهان اسلام (نسبت صوری با رسولالله صلیالله علیه) و همین نسبت صوری بیگمان روزی به نسبت معنوی بدل خواهد شد و هنگام ظهور مسیح علیهالسلام، جهان مسیحیت به ناگزیر دوپاره شده و گروهی به دنیا پشت كرده و به آن حضرت روی خواهند آورد و گروهی دعوی نسبت به آن حضرت را رها كرده و از گریبان كفر جلی سر برمیآورند. به عبارت دیگر ما مدعیان حب آل محمد صلواهالله علیهم، حتی اگر به جانب مسیحیت متمایل شده باشیم، امكان فرد آمدن را از دست ندادهایم، زیرا مسیح علیهالسلام بشیر رسولالله صلیالله علیه و آله و قائم مقام خاتم اوصیای آن حضرت است. البته این را میدانیم كه گرویدن ظاهری به مسیحیت و ترك مسلمانی كه این روزها شایع است، پذیرفتن صبغه لامذهبی است. آنها در روزگار ما ظاهراً مسیحی میشوند از بیخ و بن مسلمان نبودهاند، چرا كه مسلمان حقیقی میداند محمد و موسی و عیسی و داوود و نوح و ابراهیم و دیگر پیامبران صلواهالله علیهم علیرغم مراتب خود، هیچ تفاوتی ندارند (و لا نفرّق بین احد من رسله) و همه تابع یك حقیقت و فراخواننده به یك آئین یعنی آئین آدم علیهالسلام بودهاند. □ بهرحال در سفر به سوی موعود، جانب غربی قلمرو عیسیبن مریم است (علیهم السلام) و جانب شرقی قلمرو موعود امم (ارواحنا له الفدا) و یاد كرد این دو جانب در تمام طول راه (مسافت زمانی) موجب حفظ تعادل و توازن صوری و معنوی خواهد شد. كسی كه صورت را در یك جانب ببیند لاجرم معنا و باطن را در جانب دیگر خواهد جست، ولی اگر بتواند در مقام توحید باقی بماند خواهد دید كه نسبت هر دو جانب برابر و نسبتِ دو مقامِ نبوّت و وَلایت یا شریعت و طریقت است كه اجتماع هر دو مقام، حقیقت را آشكار میكند. كسی كه رهرو راه موعود باشد نه تنها درخواهد یافت كه مریم و فاطمه زهرا صلواهالله علیهما حقیقتی یگانه در تجلی دوگانهاند، بلكه درخواهد یافت تمام ورجاوندان، حقیقتی یگانهاند و منجمله آن پانزده تن كه از امت موسی علیهالسلام با امام قائم و عیسیبن مریم صلواهالله علیهم همراهند. ظهور موعود ظهوری است فراگیر و جهانی كه امم پراكنده كنونی را تصفیه خواهد كرد و از میان آنها «امت واحده» را برآورده و به رستگاری رهنمون خواهد شد. بنابراین فرد آمدگان به هیچ وجه دل خود را به تغییر مذهب و تجدید دعوی و مشاركت در اینگونه بلواها و بازیهای عوامفریبانه خوش نمیكنند، زیرا میدانند كه پاسداشت ایمان در جهان ستمگستر و بیدادگر كنونیِ دشوارست و كسی كه اهل پاسداشت ایمان باشد از هر گونه شرك جلی رهاشده و در كارزار با شرك خفی است. آنكه به تغییر مذهب دلخوش كرده و با پیوستن به مذهب جدید به تبلیغ آن میپردازد، ابلهتر از آن است كه بتوان او را در صف اهل ایمان به معنای عام كلمه جای داده تا چه رسد به اینكه بتوان او را مؤمن بهمذهبی خاص قلمداد كرد. چنین كسی در سفر به سوی موعود جایی ندارد. مسافران سفر انتظار آنانند كه به فرسایش تن و جان خود در معبر زمان گردن نهاده و مشعل ایمان به منجی را در خاك و خون غلتان از نسلی به نسل دیگر میرسانند. □ ائمه اطهار علیهمالسلام فرمودهاند كه پایدار ماندن بر عهد ما و عشق ما در آخرالزمان بدان میماند كه یكی ذغال برافروخته را در كف دست نگهدارد. چنین است كه میگویم هر گونه دعوی تجدید مذهب گزاف و یاوه است. آنكه میتواند ذغال برافروخته را در مشت بفشارد و نگه دارد از هر گونه تظاهر به دین و دیانت فارغ است. زیرا دردی در دل دارد كه اگر بر كوه فرود آید، آن را سرنگون میكند. انسان باورمند به منجی اغلب اوقات خود را با درد و اندوه سپری میكند، درد فقدان عدالت و هدایت و اندوه دوری از امام عدالت و هدایت. سفر به سوی موعود از هرگونه تحزّب و تعصب و هویت صنفی و دعوی علمی و عقلانی بدور است. آنكه هوای موعود را در سر میپرورد آموخته است كه دشمنان آن حضرت مدعیانِ دانش دینی و صاحبانِ رسمی تریبونهای دینِ دنیویاند آیا جز این است كه اكنون در تمام جهان، همهادیان و مذاهب دنیوی شده و تریبونهای رسمی تبلیغاتِ دینی، فارغ از اقامه عدل و دعوت به عدالت، مردم را به چیزی فرا میخوانند كه پوسته و قشر تهی از مغز است و به نام دین داد و ستد میشود؟ دین ذاتاً تمدن ویژه ایجاد میكند و فرهنگ ویژه میپرورد، چگونه میتوان تصوّر كرد كه دینی زنده و برومند باشد و بتواند فارغ از بازدارندگی تمدن تكنولوژیك و رخنه و تصرف فرهنگ ملازم با این تمدن، به راه خود برود. آنچه در جهان كنونی دین و مذهب نامیده میشود، شبحِ موهوم دین و مذهب است، حقیقت ادیان و مذاهب در زمان ظهور موعود امم برملا خواهد شد. آن روز دین ناسخ از دین منسوخ و مذهب حق از مذهب باطل شناخته میشود كه صاحبان میزان و معیار (سیصد و سیزده تن) به میان مردم برگردند و آنها را از ظلم و جور برهانند، ورنه در میان امواج متلاطمِ جور جائران خرد و كلان، و طوفان جهل میلیاردها موجود گمراه و بیهدف و عاجز، دعوی دین به همان اندازه سهل و بیدردسر است كه دعوی كفر. متاع كفر و دینِ صوری و ظاهری هیچگاه بیمشتری نبوده است و نخواهد بود مگر آنگاه كه حقیقت و باطن دین آشكار شود. □ بار دیگر پرسش خود را از سر میگیرم، «چگونه میتوان فرد آمد»؟ پرهیز از «ازدحام نفوس» و گریختن از بند و دستان و نیرنگها و شعبدههای «نفس اماره جمعی» بسیار دشوار است. «نفس اماره جمعی» نه كفر تام و تمام را برمیتابد و نه ایمان تام و تمام را، و اصولاً از هر چیزی كه آرامش دنیوی و نظام مناسبات دنیاپرستانه را مختل كند، بیزار است. در عالمِ «گرگمنشی»، همه مؤظف و مكلّفند كه پای خود را از دایره بیرون ننهاده و حدود را حفظ كنند، بنابراین پیش از فرد آمدن، باید به قطع نسبت با «ازدحام نفوس» نایل آمد. پیامبر اسلام صلواهالله علیه و آله فرموده است: «در آخرالزمان هلاكت انسان بهواسطه زن و فرزند اوست و اگر زن و فرزند نداشته باشد بهواسطه پدر و مادر و خویشاوندان دیگر به هلاكت خواهد رسید و اگر خویشاوندی نداشته باشد به واسطه دوستان و آشنایان هلاك خواهد شد.» هلاكت در این روایت به معنی فنا در ورطه گرگپویی و از كف دادن گوهر ایمان و گم شدن در ظلمات نفس اماره جمعی است. به راستی اگر نیك بنگریم خواهیم دید كه همه ما در معرض هلاكتیم، اما عشق به خدا و خاصان خدا، حتی اگر در گرداب هلاكت افتاده باشیم، دستگیر ماست و بسنده است كه خردمندانه بیندیشیم و بدانیم كه گرفتار ماندن در میان امواج مناسبات دنیوی مناسبتی با ایمان به «وضع موعود» ندارد و بدون هیچگونه فریاد و فغان به سست كردن زنجیر این مناسبات از دست و پای خود بپردازیم. شركت نكردن در عادات بشر امروز، نخستین آزمونی است كه منتظران موعود باید از عهده آن برآیند. یكی از عادات بشر امروز این است كه لااقل چند دست لباس دارد و غذاهای متنوع میخورد و برای ادامه حیات به بسیاری از وسایل تكنیكی محتاج است و به اینگونه نیازهای غیرضروری چندان وابسته است كه تصوّر فقدان حتی یكی از آنها، او را پریشان میكند. اكنون كه اقامه عدل عام، غیرممكن است، منتظران موعود امم به اقامه عدل خاص كمر میبندند و از خریدن لباس، تا كهنه شدن هر آنچه دارند، خودداری میكنند و ذائقه گوارشی خود را از ذائقه گوارشی رایج و شایع خارج كرده و از تنوّع غذاها چشم پوشیده و به خوراك ساده و ارزان قناعت كرده و اندكاندك خود را به كم خوردن عادت میدهند. هشیارتران با تأمل در اخبار و روایات آخرالزمان، حتّی از نكاح میگریزند تا به توابعِ اجتماعی و اقتصادی آن مبتلا نشوند و ناگزیر نباشند كه ایمان خود را به بهای حفظ چنین موقعیتی بفروشند و به انبوه پیروان «مذهب قیاس» ملحق شوند. □ بشر گرفتار امروز خواه فقیر باشد، خواه غنی، فارغ از الكتریسته (برق) و لوازم الكتریكی نمیتواند زیست. گرما و سرما در عصر ما الكتریكی است و صوّر تكنیكی و الكترونیكی در خانهها و كارخانهها و ادارات و فروشگاهها بهقدری زیاد است كه آدمی باید برای فراهم كردن یا بهرهمند شدن از آنها، حتی تمنای ایمان و مروّت و عدالت را در خود نابود كند. منتظران موعود و مستعدان فرد آمدن باید از خود بپرسند كه آیا «تلفن» حقیقتاً ضروری است و بدون آن نمیتوان زیست؟ آیا بدون «جاروبرقی» زنده ماندن دشوار است؟ آیا «فریزر و یخچال» و تلویزیون و ویدئو و ماهواره و امثالهم از لوازم واجب حیات ما هستند؟ من كاری به كار «انسان معمول» و «بشرِ مرسوم و متداول» یعنی اولئك كالانعام ندارم و به صراحت میگویم كه این پرسشها برای «همجالرعاع» هراسانگیز است، زیرا دیدهام كه در ساعات «خاموشی» برق، همچون مردگان عاطل و باطل مانده چنانكهگویی روح حیات با قطع برق از او جدا شده است. پرسشی كه عادت شكار باشد، ویژه كسانی است كه از «خلاف آمد عادت» كام میطلبند و آموختهاند كه «اندك اندك» از عادات جمعی بگریزند یا نسبت به آنها بیاعتنا باشند. منتظران موعود عاداتِ نفس اماره جمعی را «زندان فراگیر» مینامند، زندانی كه از این شهر تا آن شهر گسترده است و در همهجا بشر بیچاره را اسیر و نیارمند لوازم تكنیكی و الكتریكی و میكروالكتریكی میپسندد. در این زندان فراگیر، شما در هر كجا باشید باید قبل از هر چیز به فكر تهیه نیازمندیهای خود بوده و آنها را به هر نحوی شده فراهم كنید. □ میگویند كه در تمدن تكنولوژیك قناعت ممكن نیست و درست میگویند. كسی كه بخواهد در ساحت این تمدن به حیات خود ادامه بدهد، باید از قناعت گذشته و در اسراف و تبذیر و لهو و لعب و زینه و تفاخر مستغرق شود و الّا از زندگی تكنیكی، حظّ و لذّتی نخواهد برد. چنین است كه ایمان حقیقی با تمدن تكنیكی كنار نخواهد آمد، زیرا تا ایمان نمرده باشد، استغراق در «حیات دنیوی» كه اكنون بهصورت تمدن عام تكنولوژیك درآمده، ممكن نیست. این تمدن «تقدیر عام» است و به همین دلیل به بشر مجال «هجرت» و حركت به سوی وضع موعود نمیدهد. زمین در این تقدیر عام دیگر وسعتی ندارد و نمیتوان با رفتن از این سرزمین به آن سرزمین از قید و بندها و موانع و مشكلات گریخت. در تمدن تكنولوژیك میشود از حاشیه (جهان سوّم) به متن (اروپا و آمریكا) رفت و به بهرهمندی بیشتر از امكانات تكنیكی و اخلاق تكنیكی رسید، اما نمیتوان به جایی رفت كه زیستن آزادوار و فارغ از علایق تكنیكی ممكن باشد. منتظران موعود با تأمل در این مصائب و فجایع و ابتلائات روزافزون است كه تصمیم میگیرند هجرت باطنی و معنوی را جایگزین هجرت ظاهری كرده و نخست از عادات بشر امروز (همج الرعاع) بگریزند و آنگاه از علایق تكنیكی چشم پوشیده و به این جهاد چندان ادامه بدهند تا به فردیت نایل آمده و به وارستگی برسند. در منظر اهل انتظار برخلاف اغلب مردم جهان، پشت كردن به تكنولوژی و توابع آن دشوار نیست، زیرا به لطف پروردگار بیچون و چند و رحمت خاصان درگاه وی، دریافتهاند كه تكنولوژی چه نسبتی با توابع خود دارد و توابع صور تكنیكی چه تصرفی در جسم و جان بشر امروز داشته و چگونه او را از ابتلایی به ابتلای دیگر سوق میدهند. □ تكنولوژی پشت توابع خود پنهان میشود و با تصرفِ توابع خود در نفوس و عقول، جسم و جان بشر امروز را به پذیرفتن كنش تمدن تكنیكی و مطابق بودن این تمدن وامیدارد. اگر تكنولوژی یك صورت تكنیكی داشت، هرگز فراگیر نمیشد. فیالمثل اگر فقط «اتومبیل» یا «تلفن» صورت تكنیكی به خود گرفته بود و دیگر صوّر تكنیكی هنوز بروز پیدا نكرده بودند، بشر چندان رغبتی به آنها نشان نمیداد. تولید اتومبیل هنگامی به سیر سرسامآور خود رسید كه همه میتوانستند تلفن كنند، به رادیو گوش بدهند، یخچال داشته باشند، به سینما بروند، تلویزیون ببینند و در خدمت كسانی باشند كه كالایی برای بازرگانی داشته و دارند (بهصورت كارگر یا كارمند). هر كدام از صوّر تكنیكی یكی از توابع تكنولوژی هستند و این اژدهای هزارسر، هرگز به انسان القاء نمیكند كه تو نیازمند این یا آن صورت تكنیكی هستی، بلكه به واسطه این صورتها نفس و عقل بشر را برمیانگیزد كه تو نیازمند رفاهی، نیازمند گرما یا خنكا یا سرما یا حرارت مناسبی، نیازمند شنیدن موسیقی با فلان كیفیتی، نیازمند دیدن ماهواره و دیدن اطراف و اكناف جهان و شناختن وضعیت سیاسی و اقتصادی و اخلاقی ملل مختلفی و... اگر از سر بصیرت تأمل كنیم خواهیم دید كه حق با منتظران موعود است و ریشه تمام علایق تمدن تكنیكی در اندرون خود انسان، و اساس ویرانی وجود بشرف نفس امارّه و عقلِ كارافزای اوست. □ پیكار با اژدهای هزارسری كه روزگاری مارمولكی بیآزار به نظر میرسید و با این ترفند اندك اندك بزرگ شد و همهجا را فرا گرفت، پیكاری است درونی. تا بشر بیچاره و گرفتار در چنگال اژدهای تمدنِ تكنولوژیك نتواند به مرتبتی برسد كه نخست به نیازمندیهای دروغین نفسامارّه خویش بیاعتنا باشد نخواهد توانست از تمدن تكنیكی چشم بپوشد. در این تمدن، حتی دارو برای مصرف هر چه بیشتر تولید میشود، بنابراین باید به شیوع بیماریها دامن زد تا برای مصرف میلیونها كیلوگرم دارویی كه هر روز به بازار میآید، بیمار كافی در دسترس باشد. جنگافزارهایی كه در طول صد سال سیطره تمدن تكنولوژیك تولید شدهاند، برای قرنها نبرد در پهنه زمین بسندهاند، یكی از این جنگافزارها بمب هستهای است و هماكنون بیش از پنجاه هزار مگاتن بمب هستهای در زرادخانههای اتمی كشورهای غنی (فنیالمثل امریكا) و ممالك فقیر (فیالمثل پاكستان) وجود دارد كه یك دهم آن برای نابودی مطلق زمین، آن هم دو الی سهبار، كافی است. البته بشر اسیر در دام نیازمندیهای تكنیكی كه روزبهروز بیشتر و به ظاهر پیشرفتهتر میشوند، نه مجال اندیشیدن به چهرههای مهیب تكنولوژی را دارد و نه عقل وی قدرتِ پرسش از اینگونه مسائل را داراست و نه نفس وی از فریب دادنش دست برمیدارد تا مقدّمات فهم مصائب و فجایع برای وی فراهم شود. صورت غالب همنوعان ما در چنان پایگاهی از «تنزل ذات» و «گسسته خودی» قرار دارند كه اگر قرنها «زنده بمانند،» هرگز به «لذت تفكر» نخواهند رسید و غایت لذت آنها. مواقعه در ساحت جسم و لذت بردن از صدای فلان خواننده سفیر در ساحت روح است و نزاع با این و آن بر سر بهمان تیم فوتبال یا به خرج دادن تعصبی غریب در حق این یا آن حزب سیاسی و دیگر هیچ. اكنون اژدهای هزارسر چنان سیطرهای یافته است كه بشر با طوع و رغبت به بندگی توابع این اژدها (صور تكنیكی) تن میدهد تا زنده بماند. به عبارت دقیقتر بشر كنونی در زندان زیستن گرفتار شده و برای زنده ماندن حتی حاضرست ذرّه ذرّه بمیرد و برای تهیه هر یك از صوّر تكنیكی سالها جان بفرساید و بردهوار كار كند به شرط آنكه در خلال جانفرسایی به وی مهلت خستگی در كردن (موقّتاً از داشتن فلان یا بهمان صورت تكنیكی لذت بردن) بدهند. بشر امروز هنگامی درمییابد كه در تمام طول عمر خود برده و بنده بیقید و شرط تكنولوژی و اسیر تمدّن تكنیكی بوده كه بازنشسته شده و جز نشخوار خاطرات پوچ سی الی چهل سال كار در این یا آن كارخانه و اداره، هیچ مایهای برایش نمانده باشد. در این میان كارگر یا كارمند بازنشسته از حیث روحی و روانی با پزشكان و استادان دانشگاهها و... برابر است، زیرا تفاوت آنها در میزان درآمد آنهاست آنهم هنگامی مطرح میشود كه درآمد به كاری نمیآید جز خوردن مختصر غذا یا دارویی و لاغیر. پزشكانِ متخصص در كسب درآمد از تاجران چرم و ماهی و آهن و سیبزمینی پافشاری بیشتری دارند و اعصاب اغلب آنها پریشان است و از فرط خستگی بر لبه پرتگاه سكته قلبی و مغزیاند، اما روز به روز ولع آنها برای هر روز چند جراحی انجام دادن و هر شب صدها بیمار را ویزیت كردن، بیشتر میشود تا اندوخته افزونتری داشته باشند و از آن استفاده كنند. كدام استفاده و كی؟ مگر بردهوار برای دستیابی به «رفاه موهوم كار كردن، فرصت استفاده به آنها میدهد. شاید زن یا فرزندان طبقات مرفه از حاصل بردگی آنها «استفاده» كنند و خود را در اسراف و تبذیر و لعب و لهو و زینت و تفاخر مستغرق ببینند، اما لذّتِ «برده صاحبعنوان» این است كه آخرین ماشین او را همكارانش تحسین كنند یا شركتش را در بهمان برنامه تلویزیونی به او تبریك بگویند. در تمدن تكنولوژیك لذات نیز پوچ و بیمعنی شدهاند.
|