راه شماره 14 : انقلاب ناگفته
یك شاعر معمولی! اینجا داخل گود است!
...به بهانه معرفی كتاب «دفتر آبی» سروده زندهیاد «ابوالفضل سپهر»
نعمتالله سعیدی
بحث جامعهشناسی مخاطب در هنر ایران معاصر... (نه! نشد) اصولاً سرودن اتل و متل در فضای تكنولوژی زده... (كسی با دست پارچه پوسیده چلوار پاره كرد؟ صدای چه بود؟) مهمترین ویژگی ادبیات فولكلوریك... (نه! منظورم این نبود) ما در یك دنیا زندگی نمیكنیم. یك دنیاست، اما برای هر كسی یكجور تجلی میكند. این مسئله فرو ریختن مرزهای ظاهری جهان در یك لحظه خاصِ اشراقی... (ای زهرمار!) میخواهیم اگر خدا بخواهد، مثل بچه آدم، این كتاب مرحوم «ابوالفضل سپهر» را معرفی كنیم. چون فرصت كم بود، روش نمونهگیری تصادفی را انتخاب كردیم. فیشبرداری هم بود. خیر سرمان موضوعبندی هم داشتیم. مثل: 1ـ مقدمهای در فلسفه وجودی ادبیات عامیانه 2ـ انقلاب اسلامی و ایجاد فضاهای جدید و متنوع در ادبیات و هنر 3ـ پیشینه تاریخی اتل متل سرایی 4ـ بازتاب جهان و نگاه متعهدانه شاعر در این كتاب 5ـ هنر معترض و شاعر انقلابی 6ـ موتیفهای اصلی و تكرارشونده در شعرهای این مجموعه و... اما مرحوم «سپهر» ازجمله اشخاصیست كه همه چیزشان با همه چیزِ خیلی ها فرق داشت و دارد. امرار معاششان، جنگ و جهادشان، عشق و عرفانشان، شعر و نوشتهشان و... زندگی كردنشان؛ از همان آدمهایی كه اول فكر میكنی، خیلی عادی و معمولی هستند؛ اما بعد متوجه میشوی اینقدر معمولی بودن، اصلاً معمولی نیست! آدم باید تكلیفش با زمین و آسمان روشن باشد... بداند كیست، چیست، كجاست؛ اگر یك بیت شعر گفت: منتظر جایزه نوبل نباشد؛ اگر چیزی نوشت خودش از خودش مصاحبه مطبوعاتی و تلویزیونی نگیرد؛ فكر نكند باقی مردم از پشت كوه آمدهاند؛ از زن و بچهاش طلبكار نباشد كه «شما من را درك نمیكنید»؛ كفشش نیم شماره تنگ بود، نگوید: «دولت چرا در خانه ما ایستگاه مترو نمیزند؟» كرایه خانهاش عقب افتاد، شطحیات ننویسد؛ خیال نكند برای بابای مردم، چند ورق فلسفه و رمان خوانده، و... عجیبترین ویژگی آدمهایی مثل مرحوم سپهر همین عادی بودنشان است. آدم ادای هر چیزی را میتواند در بیاورد، غیر از ادای عادی بودن را. وگرنه چطور میتوان متوجه شد كه مثلاً با «اتل متل» سرودن هم میتوان شاعر بود؟ انقلاب كه شد، لابد میدانید كه خیلی از شاعران و هنرمندان طراز اول آن روزگار گفتند: این قیام و شورش است، ـ نه انقلاب! دسته دومیها هم كه از اینجا رانده و از آنجا مانده بودند، اول هول هولكی شعری گفتند و چیزی نوشتند ـ با محتوای «الهی خیر نبینی... رژیم ستمشاهی!» (و گفتند 20 سال پیش گفتهایم) و یا... بر پدر و مادر كسی لعنت كه در این مملكت آشغال بریزد و با ترفندهای استعماری و استثماری جای ما را در بین هنرمندانِ «میمیرم برات آزادی» اشغال كند! بعد... (بماند بعد)... بعد یك عده دیدند دور و برشان گود شده؟! به همدیگر نگاه كردند و فهمیدند «اینجا داخل گود است!» یعنی بدون پیپ هم میتوان فكر سیاسی داشت! موی ژولیده را هم وقتی كه از خواب بیدار شدند، داشتند! خواستند چیزی بگویند، دیدند «شعر» از آب درمیآید!... چرا كه نه؟ (پیپ نمیكشیم، موی ژولی مولی و طبع شعر كه داریم) الغرض، روزنامهفروش بودند، شدند روزنامهنویس. بقال بودند، شاعر شدند. دستفروش بودند، شدند نخستوزیر. مستأجر بودند، دیدند تهیهكننده فیلم سینماییاند و... (وقت نداشتند بروند سلمانی، همسایهها میپرسیدند: كارگردانی خیلی سخت است؟) ...شوخی شوخی سبك هنری بود كه همینجور از سر و كول هنرمندان میرفت بالا. همه با هم حرف میزدند و همه با هم ساكت میشدند. اما چون چیز خیلی خاصی نمیگفتند، همه هم حرف یكدیگر را میفهمیدند. همه شده بودند مصدقشناس، شریعتیفهم، ضد كمونیسم... سر كوچه دو ساعت بحث فلسفی میكردی ـ بدون موضوع بحث. هركه هرچه بلد بود، میریخت وسط، دم به ساعت هم میگفتی: اصلاً تو كه آقای مطهری را قبول داری؟ خود ایشان در كتابی كه آقای مفتح نوشته همین حرف من را میزند... خُب همین كه استعمار انگلیس... تا جنگ شد... بیشتریها تازه تازه شروع كردند به خواندن كتابهای شهید مطهری و شریعتی، مخصوصاً كتابها و نوارهای سخنرانی این دو بزرگوار، درواقع چند سال بعد از انقلاب، آن تأثیری را گذاشت كه خیلیها فكر میكردند قبل از انقلاب گذاشته! جنگ خیال همه را راحت كرد ـ كه بالفرض اگر هم «قیام» بوده، حالا «انقلاب» شده. آن هم یك «انقلاب كبیر». انقلابی به معنای واقعی كلمه در دنیا و آخرت مردم. دوست و دشمن میدیدند كه این شعرها، این سینما، و... هرچه هست، صاحب سبك است. آن هم نه اینكه «صاحب سبك بودن» و اعتراف گرفتن از منتقدان هنری قلمبهبین و سلمبهگویی از دماغ فیل افتاده... برایشان مهم باشد. اصلاً تا چند سال كسی كار نداشت فستیوال «كن» و جشنواره «سولقون»... مخاطب همان مخاطب هم اگر بود؛ جور دیگری به شعر گوش میداد و به فیلم نگاه میكرد. (نه، حواسم هست كه افعال ماضی به كار میرود!) چون ـ ادامه همان مطلب داخل پرانتز است، كه از قصد بیرون از پرانتز آوردمش ـ بعد از مدتی، مثلاً شاعر ما، رفت مخاطبان آن طرف را بیاورد اینطرف، زبانش جا ماند همانطرف! آمد اینطرف، دید زبان در دهان ندارد، و خیال كرد، گوشها عوض شده! (بحث دارد كلهپاچهای میشود!) ماند وسط اینطرف و آنطرف ـ جایی شبیه بالای دیوار بلند چین كه از این نردههای نوكتیز هم داشت ـ و گفت اینجا ـ درواقع یعنی بالای دیوارِ نرده نوكِ تیز دارِ آهنی (تیز نوك آهن دیوار نردهای مثل شیر آهن كوه مردی كه...) ـ و گفت اینجا بحران مخاطب داریم! پس برگشتیم به اول مقاله... كه گفتیم: بحث جامعهشناسی مخاطب در هنر ایران معاصر... (دویست و پنجاه تومان دادهاید مجله خریدهاید شقالقمر كه نكردهاید! چهار صفحهاش را گیرم نخوانید، نمیشود؟) باشد. بحث مفصل و وجبی این مسئله (بحران مخاطب در شعر و هنر انقلاب) بماند برای قسط بعدی حقیر. تا باز هم دوباره پارچه پوسیده چلوار را، به خاطر شباهت صوتیاش، پاره نكردهاید، فقط این را عرض كنم، كه انصافاً همه تقصیرها به شاعر و نویسنده انقلاب برنمیگردد. شما هم آثار بچههای خودی را تحویل بگیرید. به یكدیگر معرفی كنید. همدیگر را نباید تنها گذاشت. عرض میكردم: مرحوم ابوالفضل سپهر یك بسیجی عادی بود. یك آدم معمولی كه نه «بسامد آوایی»شناس بود، نه در كلاف محور عمودی و محورهای افقی شعر گیر كرده بود، نه با «موتیف» و «پارادوكس» كاری داشت؛ نه به شبكه سلسله تداعیهای صور خیال خود مینازید، نه... نه... اتل متل یه جعبه / پر از مداد رنگی / اتل متل یه بچه / چه بچه زرنگی / ...اتل متل یه بابا / كه اسم او احمده / نمره جانبازیهاش / هفتاد و پنج درصده / ...آهای آدم بزرگا / این قصه رو شنیدین؟ ابوالفضل سپهر... با مزاری در بین شهدای گمنام.
• • •
«دفتر آبی» نام كتاب است و فرهنگسرای پایداری، یا نشر غنچه (شاید هم با هم) ناشر آن. شمارگان: سه هزار و خوردهای. قیمت: پول دو الی سه كیلو پرتقال (البته لبنانیاش. نه از این ترشها كه قشر آسیبپذیرفته...) روی جلد عكسی از شاعر، سایه یك نخل، دریا و ساحل ماسهای و... صفحه اول تصویری از یك شمع و عبارتِ... بعونك یا لطیف. در مقدمه آمده: بهار 83 نفسهای آخرش را میكشید كه با سپهر و چند تا از بچهها رفته بودیم اصفهان منزل شهید همت. از قضا میهمان عزیزی هم داشتند. یك برادر جانباز با خانوادهاش... سپهر رو به من گفت: اینجا چه باحاله! آدم احساس سبكی میكنه... گفتم یكی از شعرهایت را بخوان. او هم شروع كرد: آهای آدم بزرگا! / این ماجرا رو دیدین؟ / آهای آهای جوونها این قصه رو شنیدین ...یكصد بیت از این اشعار را با احساس و بغض همیشگیاش خواند. طوری كه اشك را میهمان چشم همه حضار كرد... خانم شهید همت... گفت: آقای سپهر! من این شعرها را جایی نخوانده بودم. هم برایم تازگی داشت، هم مثل اینكه سالهاست دارم با آنها [با فضای این شعرها] زندگی میكنم. حیف نیست؟ اینهمه شور و شعور1 و... [چرا چاپش نمیكنید؟] ...تا آنجا كه: نمیدانیم چه شد. وقتی به خودمان آمدیم كه ابوالفضل سپهر در میان شهدای گمنام در قطعه 44 بهشت زهرا(س) دفن شده بود... نمیدانستیم گریه كنیم یا بخندیم! ...گلعلی بابایی. مهرماه 83 ـ تهران.2 بعد از این مقدمه بغضآلود، مقدمهای بغضآلودتر از مرحوم سپهر میآید كه داستان كوتاهی است. با عنوان: فرشته پلاك طلایی میخواد! فرشته كه یك دختر بچه است روزی به تحریك چند تن از همبازیهای كوچه میآید سراغ مادرش و پلاك پدر شهید خود را از او میخواهد. از مادر انكار و از دختر اصرار، تا اینكه مادر حریف بچهاش نمیشود و پلاك شهید را میآورد. اما دخترك با دیدن پلاك میزند زیر گریه و میگوید چرا این پلاك باارزش، طلایی نیست؟ ...در صفحه 18 كتاب: آهای تویی كه داری این صفحه را میخوانی! فهمیدی چی گفتم؟ فرشته پلاك طلایی میخواد! میفهمی چی میگویم یا نه؟... آقای خاتمی! فرشته پلاك طلایی میخواد. آقای هاشمی رفسنجانی... آقای شاهرودی... آقای ناطق نوری... آقای كروبی... آقایان سردبیر! فرشته پلاك طلایی میخواد... و شاید هم در این حوالی پلاك طلایی بیش از پلاك بابای فرشته میارزد...3
• • •
1ـ «اتل متل سرایی» هیچ پیشینه مشخصی ندارد. جزو ادبیات فولكلوریك به شمار میآید و چیزهایی كه تا الان موجود است و جمعآوری شده بیشتر متعلق به مناطق و قومهاست، تا اشخاصی معین. وزن عروضی این اشعار نیز بین اوزان «مفاعلن فعولن» «مفتعلن فعولن» «مفاعلن فاعلن»، «مفتعلن فاعلن» و... در گردش بوده و شاعر در آنها اختیارات وزنی بسیاری دارد. (البته شاید بهتر باشد بگوییم اوزان هجایی دارد و زیرمجموعه اوزان عروضی نیست) 2ـ مرحوم «سپهر» به گمان ما، اولین شاعریست كه بهطور رسمی و مستقیم به اتل متل سرایی روی آورده و آنچنان كه در ادامه، اشاره خواهد شد، افقهای جدیدی را در این گونه شعری باز كرده و به بهانه اتل متل سرایی، وارد فضاهای جالب دیگری شده است. همینجا باید گفت، صرف پرداختن به چنین مسئلهای (اتل متل سرایی) از بسیاری جهات قابل تأمل است. در دوره و زمانهای كه شاعران برای نوآوری كردن، تقریباً، تن به هر آوارگیای داده و از عجیب و غریبترین راههای ممكن نیز صرفنظر نكردهاند، شاید كمتر كسی به فكرش خطور میكرد كه میتوان در قالب یكی از قدیمی ترین، صمیمی، مردمی و پیش پا افتادهترین اشعار عامیانه فارسی دست به تجربیات جدید زد. (بهویژه امروزه كه بحث ادبیات خردسالان، كودكان گروه سنی «الف» تا «ی»، نوجوانان گروه یك تا ∞±، جوانان و... نیز بهصورت جدی مطرح شده و مورد مناقشه و مباحثه و... است) 3ـ در كل میتوان گفت مرحوم سپهر با همان زبان ساده، بیآرایش و بیتكلف خود بهنوعی تشخّص زبانی رسیده و در جای جای این آثار میتوان چهره متواضع، روح متعهد و انقلابی، احساسات رقیق و... شاعر راوی را احساس كرد. (و این موضوع به هیچ وجه تعارف و شعار نیست. مخصوصاً وقتی دقت داشته باشیم كه شاید بسیاری از شاعران حرفهایتر این روزگار، حتی در سومین و چهارمین اثرهای منتشرشده خود نیز هنوز به زبان فردی و شناسنامهدار خود نرسیدهاند ـ اگرچه حتی بگوییم چنین شناسنامهای در مورد مرحوم سپهر خیلی هم مجلل نیست، اما هست) 4ـ در ابیات آغازین هر اتل متل، موضوع و سوژه اصلی كار مطرح میشود. این موضوعات عبارتند از بازتاب احساسات یك دختربچه؛ یا فرزند خردسال نسبت به پدر شهید خود ـ مثل اتل متل یه بابا ص 35 یا نسبت به پدر جانباز خود. مثل اتل متل راحله ص 55 ـ (جانباز شیمیایی ص 137 ـ قلب زمین، جانباز موجی ـ اتل متل راحله ص 55 و...) موضوع فقر خانواده شهید و... مخاطب پس از خواندن چند بند از آغاز هر شعر به كلیت داستان پی میبرد. و میدانید كه داستانسرایی به این شیوه كار چندان راحتی نیست (زیرا كنجكاوی برای پی بردن به آخر هر داستان، شاید مهمترین انگیزه مخاطب برای همراهی است) معدود شاعرانی چون حكیم طوس، در معدود داستانهایی چون رستم و سهراب و... در همان ابتدای حكایت، آخر آن را نقل میكنند ـ بدون آنكه مخاطب خود را از دست بدهند. مرحوم سپهر، البته در همان حد و اندازههایی كه برای اشعارش تعریف كرده، از یك چنین شیوهای بهصورت فراگیر بهره برده و توفیق داشته است. بهعنوان مثال سه بند آغازین «اتل متل یه بابا» مشخص میكند كه موضوع شعر عواطف و احساسات فرزند خردسال است نسبت به پدر جانباز و موجی خود ـ و مادر فداكاری كه از پدر پرستاری میكند. اتل متل یه بابا / دلیر و زار و بیمار / اتل متل یه مادر / یه مادر فداكار // اتل متل بچهها / كه اونها را دوست دارن / آخه غیر اون دو تا / هیچكسی رو ندارن// مامان بابا رو میخواد / بابا عاشق اونه / به غیر بعضی وقتها / بابا چه مهربونه//...ص 61 5ـ عنصر روایت مهمترین ویژگی ساختار این اتل متلهاست، اما این عنصر عمدتاً در خدمت ترسیم فضا و توصیف زمانها و مكانهاییست كه شخصیتهای داستان در آنها زندگی میكنند. در ادامه همین شعر اخیرالذكر میآید: وقتی كه از دردسر / دست میذاره رو گیجگاش / اون بابای مهربون / فحش میده به بچههاش// همون وقتی كه هر چی / جلوش باشه میشكنه / همون وقتی كه هر كی / پیشش باشه میزنه... ص 62 6ـ آرمانگرایی نسبت به فرهنگ بسیجی و موضعگیری صریح و اعتراضآمیز، به تبع همان آرمانگرایی، از دیگر خصوصیات كلی زبان و بیان شاعر است. مثلاً: اگه بابام نبودش / هر چی داشتی میخوردن ص 53. و یا خلاصه كه تو كانال / اون روز عجب حالی بود / آهای غنیمت خورا! / جاتون عجب خالی بود / «قلب زمین» ص 148 و... یك نكته مهم اینكه، مخاطب از زبان كسانی این اعتراضها را میشنود كه مرحوم سپهر، ذیحق بودنشان را بهخوبی ترسیم كرده و به شنونده قبولانده است. به این ترتیب فضایی به وجود آمده كه در آن بهراحتی میتوان فریاد اعتراض سر داد... اتل متل یه بابا / كه اسم او احمده / نمره جانبازیهاش / هفتاد و پنج درصده // اون كه دلاوریهاش / تو جبهه غوغا كرده / حالا بیاین ببینین / كلكسیون درده! // اون كه تو میدون مین / هزار تا معبر زده / حالا توی رختخواب / افتاده حالش بده // ...تا آنجا كه برا بعضی آدما / بندههای آب و نون / قبول كنین به خدا / بابام شده نردبون // ... و یا: ای كه به این انقلاب / چسبیدی عین كنه / خط و نشون میكشی؟ النگوهات نشكنه! // ص 105، 114 و 115. 7ـ ایثار، شجاعت، سادهزیستی، عطوفت، آرمانگرایی، و... ازجمله ویژگیهای قهرمانهای شعر مرحوم سپهر است. در «قصه بچه بسیجی» ص 168 داستان دو رزمنده بسیجی نقل میشود... تا آنجا كه دشمن شیمیایی میزند... یك ماسك بیشتر نیست... دستشو برد تو صندوق / ماسك گازشو برداشت / پرید، روی صورتِ / دوست قدیمی گذاشت / ...چرا میخوای ماسك تو / رو صورتم بذاری / بذار كه من بپّرم / تو دو تا دختر داری / القصه، اولی جان امام را قسم میدهد كه ماسك را قبول كن: زد زیر گریه و گفت / ...اسم امام رو بردم... سرانجام نفر دوم فقط بهخاطر لوطیگری ماسك را قبول میكند... اون یكی با گریه گفت: / فقط برای امام! / ولی بدون بعد تو / زندگی رو نمیخوام! و جالب اینكه در آخر داستان، شهید ایثارگر یه رفیق بازماندهاش لبخند میزند و او را به یاد جناقی كه با هم شكستهاند میاندازد. جناقی كه برنده آن شهید است. 8ـ كتاب علاوه بر اتل متلها، سه مثنوی (ص 125 و 129 و 193) دو غزل (ص 135 و ص 207) و یك ترانه (ص 163) نیز دارد.
|