راه شماره 13 : نگاهی به حال و آینده توزیع در جبهه فرهنگی انقلاب
از تاریخ غافل بودیم
مروری بر بایدهای تاریخنگاری معاصر ایران
مصطفی حریری اشاره: قاسم تبریزی در این گفتار ضمن آسیبشناسی تاریخنگاری معاصر در ایران علل عقبماندگی جریان اسلامی را در این زمینه توضیح میدهد و با روشن توصیف كردن آینده این جریان فرصتها و تهدیدهای آن را برمیشمارد.
عدهای فكر میكنند با سكوت و بیتوجهی نسبت به جریانها، وقایع و آثار منتشرشده میتوانند یك جریان حادثه، یا اثر را دفن كنند. متأسفانه بخش عظیمی از شخصیتهای ما نسبت به حركتهای فكری و سیاسی اینگونه عمل میكنند. دستهای دیگر منفعلانه عمل میكنند. بهمحض انتشار یك كتاب، یا سخن یك شخص خیلی زود عكسالعمل نشان میدهند. متأسفانه این هر دو جریان افراطی و تفریطی جامعه ما را به یك حالت سرگشتگی و سرگردانی رسانده است. بهخصوص منتقدان گاهی آیات یأسشان بیش از امید و روشنبینی است. به اعتقاد من باید یك راه میانه را كه راه صحیحی هم باشد در پیش بگیریم. نباید با موضوعاتی مانند كارهای آشوری، یا ماشاءالله آجودانی مستقیم برخورد كرد معضل جامعه ما تنها انتشار یك اثر از آجودانی، باقر مؤمنی، یا فریدون آدمیت نیست. مشكل اول این است كه ما در تبیین و تدوین تاریخ مشروطیت كوتاهی كردیم. اگر به كار تدوین و ترسیم انقلاب مشروطیت با تمام دستاوردهای مثبت و نواقص یا انحرافاتی كه بعدها پدید آمد بپردازیم میتوانیم پاسخ اینها را هم در متن آن موضوع چه مستقیم و چه غیرمستقیم بدهیم. بهعبارت دیگر مخاطب ما، فقط مخاطب نباشد كه ردیّه از ما بشنود، بلكه باید احساس كند كه ما تصویر و ترسیم روشنی از هر موضوعی داریم. نقد و انتقادمان در متنمان است. بهعنوان مثال اگر آمدیم و انقلاب مشروطیت را ترسیم كردیم و گفتیم كه این انقلاب چه بود، اهدافش و رسالتش چه بود، ماهیتش چه بود رهبران و پیشروان این انقلاب چه كسانی بودند آفات و آسیبهایی كه بر این انقلاب وارد شد از كجا و توسط چه كسانی وارد شد آن وقت است كه میتوان پاسخ برخی از القائات و شبهات نویسندگانی كه ما نسبت به آنها منتقدیم داد. از طرفی چهبسا حرفهای درستی هم در این متون پیدا شود. ما باید جریان تاریخنگاری از دیدگاه اسلامی را شروع كنیم. این موضوع به دلایل مختلف در گذشته به بوته فراموشی سپرده شده بود. حتی در حوزههای علمیه. با آغاز انقلاب اسلامی توجه به تاریخ بهحمدالله بهصورت سیر تصاعدی جلو میرود. الآن ما به نسبت گذشته در تاریخنویسی و تاریخنگاری كارهای بسیار قوی و خوبی انجام دادهایم. البته در تاریخنویسی (همانطور كه میدانید) خاطرات و نوشتههای افراد بهتنهایی نمیتواند ملاك باشد. ما دسترسی خوبی به اسناد داریم. خاطرات برگرفته از اندیشه و سلایق افراد است و حتی در بعضی از موارد افراد میخواهند خودشان را تبرئه كنند. مثلاً آقای داریوش آشوری اگر میآید و حرفهایی این چنین میزند، میخواهد گذشته خودش را پاك كند. نظایر ایشان نیز چه بهلحاظ شخصیت فردی و چه بهلحاظ جریان فكری مشخصی كه به آن وابسته بودند به همین صورت عمل میكنند. علاوه بر اینكه اینها الآن بهدنبال این هستند كه شخصیتی مستقل از خودشان ترسیم كنند. البته با انتشار اسناد تاریخی انتساب این افراد به جریانها و قدرتهای دیگر روشن خواهد شد. فردی كه سالها در اسرائیل بهعنوان سخنگوی رادیو اسراییل مطرح بوده و احیاناً اقوامش اسراییل هستند و در اسراییل زندگی میكنند و خودش نیز از كسانی بود كه با محافل صهیونیستی در ایران ارتباط داشته. انتشار این اسناد كه الآن با دقت و سرعت انجام میشود بسیاری از تحلیلها و خاطرات این افراد را باطل كرده است، یا دستكم خدشهدار كرده است. از طرفی نمیشود تنها به این اسناد بسنده كرد، چرا كه بیتردید مسلماً این اسناد با توجه به منابع آن نیاز به تحلیل و تفسیر دارد. در مورد مشروطیت هم وضع به همین صورت است. ما الآن كتابهای خطی بسیاری درباره مشروطه داریم. بهتازگی رساله انصافیه ملاعبدالرسول مدنی كاشانی منتشر شده است. وی از شاگردان مرحوم ملا حبیبالله كاشانی بود و از شخصیتهای متفكر و روشنبین دوران خودش. ایشان چند رساله درباره مشروطه نوشتند و در آنها اهداف و رسالت انقلاب مشروطیت را بیان كردند و در یك فصل مستقل علل عدم تحقق انقلاب مشروطیت را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند. بر همین مبنا اگر ما به تحلیل چنین اسنادی بپردازیم هم تجربه نسل گذشته را به این نسل انتقال دادهایم و هم از زیادهنویسی و نوشتههای بیاساس جلوگیری كردهایم. اشاره كردید به موج عظیم تاریخنگاری و آثاری كه پس از انقلاب در این زمینه توسط تاریخنگاران متعهد تدوین شده است. متأسفانه رسانهها و مطبوعات ما كه باید مصرفكننده و توزیعكننده این محصولات باشند، یا اصلاً نسبتی با مبانی انقلاب اسلامی ندارند كه جایگاه معرفی و توزیع آثار روشنفكری تاریخی شدهاند و یا اینكه با سیستم توزیع رسانهای ؟ و ناكارآمدی روبهرو هستند. با این وصف شما چنین رشته متصل و هماهنگی را در باب آثار تولیدشده در بخش تاریخنگاران متعهد به انقلاب نمیبینید. معضل جامعه ما بیش از اینكه معضل سیاسی باشد مشكل فرهنگی است. و تا مشكل فرهنگی ریشهای حل نشود، حوادث و وقایع سیاسی یا حركتهای سیاسیكارانه معضلاتی را در جامعه ما پدید میآورند. همانطور كه اشاره كردید در مطبوعات عدهای اصلاً تعلقی به نظام و انقلاب و فرهنگ ملی و اسلامی ندارند، یا اگر دارند كم دارند، جمعی هم مشغول كار سیاسی خودشان هستند و موضوع را سیاسی میبینند. حركت اسلامستیز در این حوزه با قدمت صد و ده دوازده سال در جامعه ما وجود دارد. یعنی این موضوع از دوران قبل از مشروطه با حضور كسانی چون آخوندزاده و میرزا آقاخان كرمانی ریشه دوانده است. تاریخنگارانی چون ماشاءالله آجودانی را باید نسل پنجم آخوندزاده دانست كه پنج نسل بهصورت مستمر كار كردهاند. چه اشتباهاتی كه امثال كسروی و ... به عمد، یا سهو مرتكب شدهاند چه تاریخنگاریهای ماسونی یا چپ یا درباریای كه با دستور و آگاهانه تصویر ناهنجاری از جامعه و فرهنگ ما ارائه دادهاند. در آثار فریدون آدمیت هم این مسائل دیده میشود. «امیركبیر» آدمیت شصت سال قبل منتشر شده است، «جریانهای فكری مشروطیت» هم چهل و سه سال قبل. در این مدّت دیگران هم كار كردهاند. درحالیكه ما در همان دوران با عنوان جریان اسلامی در عصر بیخبری بهسر میبردیم. از یك طرف امكان كار نداشتیم، یعنی اختناق، استبداد حاكم بود و دسترسی به اسناد نداشتیم از سوی دیگر به تعبیر شهید مطهری به تاریخ، بیتوجه بودیم، از تاریخ غافل بودیم. منبعها و مأخذهایی هم كه برای تاریخ معاصر داشتیم اگر نگوییم آثار خانم میس لمپتون، ادوارد براون و امثال اینها دستكم نویسندههایی مثل خانملك ساسانی و ابراهیم صفایی و ... از همین دست نوشتهاند. در محیطهای دانشگاهی هم ما منبعها و مأخذهای این افراد را در دسترس نسل جوان قرار دادیم. رشته تاریخ تأسیس كردیم، اما به تدوین كتابهای تاریخ نپرداختیم. این یك نقص بزرگ از طرف ما بود و هیچ اشكالی هم ندارد كه ما به آن اعتراف كنیم. این كسی را تبرئه نمیكند و ما هم بهدلیل غفلتمان باید مورد سرزنش قرار بگیریم. اگر شما الآن به شبستر بروید میبینید كه متأسفانه با داشتن هزار دانشجوی رشته تاریخ فاقد كتابخانه هستیم. منابع تاریخی نیز كتابهایی است كه ما به آنها با دید انتقادی نگاه میكنیم. فردا همین دانشجو یا دبیر تاریخ میشود، یا ادامه تحصیل میدهد و استاد دانشگاه میشود، یا در یك جایی روزنامهنگار. یعنی در نهایت آن تفكر را ترویج میكند. درواقع اولین گامی كه باید برداشته شود ترسیم و تصویر مستند تاریخ معاصر است. امام (ره) در نامهاش به سید حمید روحانی اشاره میكند كه تاریخ را با افعال گذشته مینوشتند و به روشهای دیگر، ما باید به دور از حبّ و بغض به تاریخنگاری بپردازیم و حتی اگر بزرگان ما اشتباه و غفلت هم داشتند در تاریخ باید نوشته شود، در تاریخنویسی مطلقنگری نكنیم. معلوم نیست هر كس مسلمان بود و نماز خواند درست عمل كرده است. امام(ره) هم یكی از عوامل شكست مشروطه را اختلاف بین روحانیت میدانست. این مسئله كسی را تبرئه نمی كند، بلكه غفلت ماست و باید این غفلت امروز بهعنوان تجربه مورد توجه باشد. بر همین اساس وقتی ما كار دیگران را مورد نقد قرار میدهیم باید خودمان عبرت بگیریم و كاستیها را اصلاح كنیم. حجم كتابهایی كه ما در طی بیست و پنج سال گذشته منتشر كردهایم هزاران جلد است. علاوه بر این دهها هزار مقاله در مجلهها و مطبوعات نوشته شده است كه مسلماً باید پالایش و تفسیر و تحلیل شود.
چرا ما با اینكه در دوران معاصر ظرفیتهای خوبی برای تاریخنگاری سیاسی در بین علما و حوزه علمیه داشتیم نسبت به این موضوع غفلت كردیم؟ دلایل متعددی را میتوان برای آن برشمرد. شاید بیتوجهی به تاریخ در حوزههای علمیه ما از دوران صفویه آغاز شده است. علمای ما بیشتر به معارف و احكام پرداختند و موضوع تاریخنگاری را به فضلا و طلاب پایینتر سپردند. در كشاكش دوران صفویه تا قاجار حوادث مختلفی در این كشور اتفاق افتاد و فتنههای مختلفی بر این جامعه روا داشته شد. متأسفانه اگر هم رسایل و نوشتههایی بود از بین رفت. آقای رسول جعفریان تحقیقات وسیعی را پیرامون عصر صفویه شروع كرده بودند كه فقط به چند رساله رسیدند. چهبسا بسیاری از رسایل بهوسیله مستشرقین، یا حتی ایادی یهودیها و انگلیسیها از ایران خارج شده باشد از دوران قاجار و انقلاب مشروطیت، یا قبل از آن از دوران نهضت تنباكو روحانیت توجهی نسبت به سیاست نشان دادند و خود این امر باعث شد كه فعالیتهای سیاسی، روزنامهنویسی و انتشار كتاب در بین روحانیت آغاز شود و از كنج مدرسه به متن جامعه بازگردند در هشت نه سال فعالیتهای سیاسی جنبشی سراسری در ایران و نجف و بخشی از هند شروع شد. با انحراف مشروطیت و اعدام و ترور بسیاری از شخصیتهای مذهبی، یك انزوا و یأس سیاسی دوباره روحانیت ما را دربرگرفت. اعدام شیخ فضلالله نوری، ترور سیدعبدالله بهبهانی، تهدید علمای نجف، درگذشت و رحلت مشكوك آخوند خراسانی و ... باعث شد كه روحانیت در انفعال و انزوا قرار گیرد و میدان فعالیت به دست عوامل غرب افتاد و در نهایت سلطه درباریها چه در دوره قاجار و چه در دوره رضاخان استمرار یافت. نوه شیخ فضلالله نوری نقل میكند كه ما در منزلمان نامهها و اسناد زیادی از شیخ داشتیم، دكتر كیا كه شاعر بوده و كتابی هم درباره شیخ دارد نشریه شاهین را بین سالهای 1318 تا 1336 منتشر میكرد، نقل میكند كه در منزل آقا ضیاءالدین نوری ـ پسر شیخ ـ مجلس عزاداری امام حسین(ع) برقرار بود كه ناگهان خبر رسید قزاقها دارند میآیند. آقا ضیا از ترس دستور داد كه تمام این نامهها را در تون حمام بسوزانند تا به دست دولتیها نیفتد. در مورد اسناد دیگران هم كموبیش همین گزارشها را داریم. بسیاری از اعلامیههایی كه علمای آذربایجان میدادند و یا علمای نجف، مفقود شده است، یا در خانهها و كتابخانههای افراد است. شاید هم از بین رفته، یا توسط كسانی از مملكت خارج شده است. عامل بعدی این بود كه علمای ما بهخاطر بعضی دیدگاههای مذهبی از قضاوت راجع به افراد و جریانها اجتناب میكردند؛ یعنی در یك طرف قضیه بحث قوّت و سلامت است كه قاضی یا مورخ خودش را در محضر خدا ببیند و از حرف اضافی، یا تحریف، یا بدگویی اجتناب كند، از طرف دیگر عدم ثبت خاطرات و دانستهها ضربه شدیدی به تاریخ زد. بهخصوص كه در تاریخنویسی و خاطرهنویسی فرد آگاهانه یا ناآگاهانه از خودش تعریف میكند و علمای ما از این كار اجتناب میكردند كه مبادا منجر به ریا و غرور شود و اعمال را باطل كند. عامل بعد استبداد شدیدی است كه در دوره رضاخان شكل گرفته بود و از بیان حقایق و واقعیتهای بسیاری جلوگیری میكرد. نگاه ما به حكومتها بهعنوان حاكمان غاصب و فاجر بوده و نظرات نهایی علمای ما همین بود و اگر قرار بود نظرات آخوند خراسانی گفته شود؛ بیتردید منجر به نفی مطلق حكومت قاجار یا رضاخان میشد. نظر مرحوم نائینی و دیگر بزرگانی نظیر ایشان نفی چنین حكومتهایی بود. خود این استبداد یكی از موانع بزرگ بود، آن تاریخنگار میترسید در این موضوعات بنویسد چرا كه نوشتن دراینباره باعث گرفتاری او میشد علاوه بر این معتقد بود، یا نباید بنویسد یا باید حقیقت را بنویسد. بین نباید و باید، نباید را انتخاب میكرد. اگر دقت كنیم در مطبوعات دهه بیست تا سی و دو بسیاری از شخصیتهای مذهبی ما خاطراتشان را نقل میكردند و در روزنامهها درج میشد. در روزنامههای «اتحادیه مسلمین»، «پرچم اسلام» و «نور دانش» مطالب بسیار خوبی در قالب خاطره و تاریخنگاری از دوره مشروطه و رضاخان وجود دارد. با كودتای 28 مرداد این باب تا انقلاب اسلامی بسته میشود. بهلحاظ علمی هم حوزههای ما در برابر القائات مخالفان دین یا شیوع افكار الحادی، ماتریالیسی و ماركسیستی بیشتر به موضوعات كلامی و فلسفی می پرداختند به همین دلیل افرادی نظیر علامه طباطبایی، علامه امینی، و علامه جعفری خودشان را درباره معارف دینی و مباحث استدلالی و فلسفی بیشتر مسئول میدانستند. تازه اینها كسانی هستند كه از آن فضای تحجّر خارج شده بودند، به همین دلیل اگر شما به سالهای بین 20 تا 57 نگاه كنید میبینید كه ما بیش از 3 هزار كتاب در موضوعات فلسفی بر ضد ماركسیسم، ماتریالیسم، بهائیت، كسرویگری، بابیگری، ازلیگری، صوفیگری و انحرافات دیگر داریم. كمتر به موضوع تاریخ پرداخته میشود، اگر تاریخی هم مطرح بود بیشتر به دوران از بعثت پیامبر تا غیبت امام زمان (عج) محدود میشد. حتی به زندگی رجال مذهبی و علمای گذشته هم به صورت تكنگاری نمیپرداختیم. در كتاب ریحانهالادب مرحوم مدرس تبریزی چهره سیاسی و انقلابی بسیاری از شخصیتها را نمیبینیم كتاب «دانشمندان اسلامی» مرحوم محمد ارضی را اگر نگاه كنیم نیز همینطور است و بسیاری از مسائل بهدلایل مختلف از جمله استبداد گفته نمیشده است. در درون حوزه فقط به مسائل فقهی و كلامی و تفسیر پرداخته میشد. كسانی هم كه در خارج از حوزه استثناء مینوشتند به مسائل اعتقادی و معنوی و تقوی حوزه میپرداختند.
چرا در درون حوزه یك جریان جامع تاریخنگاری اسلامی شكل نگرفته است؟ حوزه به معنای حوزه نسبت به مسائل روز كمتوجه یا بیتوجه بود. درواقع نهضت فكری سیاسی ـ اسلامی از دهه چهل با حركت امام(ره) آغاز میشود. در ادامه این حركت به واقعیتهای جامعه توجه میشود به همین دلیل از درون همین حوزه شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید مفتح و بسیاری دیگر از بزرگانی نظیر اینها میآیند كه به برخی از این موضوعات میپردازند. قبل از آن بیشتر همان روحیه انزوا بود، یعنی همان تعبیری كه امام (ره) فرمودند. به ما هم القا كرده بودند كه دین از سیاست جداست و سیاست برای افراد مشكوك است، حتی اگر یك عالمی روزنامه میخواند به او انگ سیاسی میزدند. (منشور روحانیت). متأسفانه وضعیت حاكم بر حوزه این بود و افراد از ترس اینكه مبادا به دام سیاست بیفتند وارد این موضوعات نمیشدند و تنها به نوشتن درباره ائمه بسنده میكردند. بیرون از حوزه نیز كسانی مثل آقای جعفر سبحانی، آقای رسولی محلاتی، یا آقای شیخ علیاكبر غفاری تاریخ اسلام را مینوشتند. به موضوعاتی چون زندگانی علما هم كسانی چون آقای دوانی و مرحوم مدرس تبریزی و كسانی چون شهید باهنر و شهید مطهری و دیگران هم كه از شاگردان حضرت امام(ره) و علامه طباطبایی بودند در همین زمان در كشورهای عربی بهخصوص مصر بهدلیل فعالیتهای علنی ماركسیستها و كمونیستها و ارتباط وسیع با 40 كشور عربی، علمای آنجا به مسائل روز بیشتر از ما میپرداختند و این وضعیت تا دهه پنجاه ادامه داشت. در دهه پنجاه رشد سیاسی فراگیرتر شد و این باعث شد كه علمای ما به موضوعات سیاسی روز بیشتر بپردازند. با انقلاب اسلامی كه حكومت، ایدئولوژی و فرهنگ با هم تلفیق شد و سیستم حكومت، اسلامی شد عادی بود كه زمینه همهكاری باز شود. به همین دلیل چاپ خاطرات رشد عجیبی كرد؛ نگاه به تاریخ و تحلیل تاریخ رشد كرد. مثلاً شما چند اثر آخر آقای مطهری را نگاه كنید؛ نهضتهای صد سال اخیر این را در اواخر رژیم شاه آقای مطهری بهصورت سخنرانی بیان كرده است و یا نگاه كنید به جلد دوم خدمات متقابل ایران و اسلام كه به خدمات علما تا آقای بروجردی میپردازد. لذا ما نسل اول تاریخنگاری ایران به حساب میآییم. نه تنها تاریخنگاری معاصر حتی تاریخنگاری دوره صفویه و سلجوقیان هم بههمین صورت بود. در دوران پهلوی، یا دوران قجر، تاریخنگاران قرون میانه و صفویه بیشتر خاورشناسان و مستشرقین بودند كه با اهداف سیاسی عمل میكردند مستشرقینی نظیر (ادوارد براون و سرپرسی سایكس و یا خانم میس لمپتون) این افراد حتی جاسوس حرفهای هم بودند. در بیست و پنج سال اخیر ما به نسبت خودمان رشد خوبی كردیم، اما به نسبت نیاز زمان و نیاز جامعه عقب هستیم و در اندازههای یك جامعه اسلامی نیستیم. شخصیتهای خوبی به میدان تاریخنگاری آمدهاند و خوب شروع كردهاند، اما طبیعی است كه در امر نگارش اندكی سلیقهای برخورد كرده باشند. تاریخنگاری مناسب ما برای دو دهه آینده است.
وضعیت حوزههای علمیه بهعنوان مراكز تولید علم اسلامی در زمینه تولید منابع تاریخی چطور بوده است؟ حوزه باید از درون جوشد. اما در مورد آن خیلی نباید نگران بود. هر تحول و تغییر سریع و عجولانه به حوزه ضربه میزند. همانگونه كه در معارف، فقه و تفسیر در حوزه سیر معقول و تدریجی را میگذرانیم، تاریخ هم باید به همین شكل باشد. مثلاً در گذشته بحثی داشتیم با عنوان ادیان و فِرَق، اگر الآن نگاه كنید میبینید كه در حوزههای ما وقتی صحبت از فرقههای مذهبی، ملل و نِحَل میشود، از قرن ششم جلوتر نمیآمد. یعنی تا آنجا را خوب میشناسند در صورتی كه ما باید امروز گروه فرقان، آرمان مستضعفین، منافقین، چریك فدایی خلق، حزب توده نظایر اینها را جزء ملل و نحل بیاوریم، ولی این را نمیشود با تعجیل انجام داد، باید با پیدا كردن شناختی علمی، فكری و تدریجی اینها را مورد نقد و بررسی قرار داد. جریان ماتریالیسم خودش یك جریان فكری است. ما ابن ابی العوجا، یا بعضی از فلاسفه ملحد را خوب نقد میكنیم، ولی به كارل ماركس هگل، كانت، دكارت و اسپینوزا نرسیدهایم. این اتفاق باید تدریجی صورت بگیرد، اتفاقی كه زمینههایش آماده شده است. از طرفی هم در تعاملی دوسویه هم مباحث حوزوی داخل جامعه میآید و هم مباحث سیاسی وارد حوزه میشود، ولی هنوز حوزههای ما چیزی به نام اندیشه سیاسی شهید مطهری و اندیشههای سیاسی حضرت امام(ره) را ندارد، چون پیرامون نامه حضرت امیر به مالكاشتر و امام حسن(ع) بینش سیاسی نداشته است. آنچه حوزه ما احتیاج دارد فهم و آگاهی است. القا و تحریك سیاسی خطرناك است، تعجیل فاجعه است. یك مسئله دیگر هم هست و آن اینكه بعضی از آقایان مثل مرحوم آقای طالقانی و مرحوم مطهری و مرحوم بهشتی معتقد به تخصصگرایی در حوزه بودند، یعنی در حوزه ما با توجه به گسترش علوم امروز ـ نمیتوانیم یك فردی را داشته باشیم كه در همه زمینهها اظهارنظر كند. امروز هم حاكمیت از آن ماست و هم فرهنگ گسترش پیدا كرده. در سال 57 تحصیلكردههای دانشگاه ما به سیصد هزار نمیرسید، ولی الآن بیش از نه میلیون تحصیلكرده دانشگاهی داریم.
|