راه شماره 13 : نگاهی به حال و آینده توزیع در جبهه فرهنگی انقلاب
نظریه اقتصادی لباس بانوان
تورستاین وبلن_ترجمه: محمدرضا طاهری
اشاره: تورستاین وبلن (1929 ـ 1857) از جمله جامعهشناسان و اقتصاددانان آمریكایی است كه مكتب «نهادگرایی» را در علم اقتصاد بنیان گذاشت. نگاه انتقادی وبلن به رویكرد كلاسیك در علوم اجتماعی خصوصاً اقتصاد از آنجا آغاز میشد كه او اقتصاد را چیزی جز رویه مادی فرهنگ افراد و جوامع نمیدانست و سعی میكرد در كتابها و مقالات خود محتوای فرهنگی و اجتماعی رفتار و پدیدههای اقتصادی را نشان دهد. «نظریه اقتصادی لباس بانوان» با عطف به واقعیتهای جامعه آمریكایی در اواخر قرن 19 نگاشته شده اما تأملات او در پیوستگی اقتصاد و فرهنگ همچنان تازه است. مشهورترین اثر وبلن كتاب «نظریه طبقه مرفه» است. وبلن واژه «مصرف متظاهرانه» را به ادبیات اقتصادی وارد كرد كه تبیین جامعه شناختی و فرهنگی ـ و نه صرفاً زیستی یا مادی ـ از مصرف بدست میداد. وبلن نثر بسیار پیچیدهای دارد و محمدرضا طاهری پس از آنكه دو مترجم دیگر عذر خواستند از عهده آن به شایستگی برآمده است.
در پوشش انسانی، مورد لباس به سهولت از مورد پوشاك قابل تمیز است. دو كار ویژه ـ متعلق به لباس و پوشاك یك فرد ـ تا حدود قابل ملاحظهای توسط كالاهای مادی یكسانی به انجام میرسد؛ هرچند حدودی كه در آن، ماده (قماش) یكسانی هر دو هدف [لباس و پوشاك] را محقق سازد، بسیار ناچیزتر از آن است كه در نگاه نخست به نظر میرسد. برقراری تمایزی میان مواد (قماش) از قدیمالایام وجود داشته است، بدین سبب كه بسیاری از چیزهایی كه به خاطر هدف خاصی پوشیده میشود، هدف دیگری را برآورده نمیسازند و انتظار هم نمیرود چنین كنند. این تمایزگذاری به هیچعنوان كامل نیست. بسیاری از پوششهای انسانی هم برای راحتی جسمانی و هم بهعنوان لباس پوشیده میشوند؛ درواقع بیشتر آنها علیالظاهر برای هر دو هدف پوشیده میشوند. در هر حال این تمایزگذاری، تاكنون بسیار قابلتوجه و بهوضوح در حال رشد بوده است. اما هر اندازه كه [لباس و پوشاك] در شی واحدی تعین یافته باشند و هر چقدر كه تحقق دو هدف با كالاهای یكسانی ممكن باشد، هدف راحتی جسمانی و هدف ظاهر قابل احترام حتی با نازلترین نوع فهم و ادراك نیز با یكدیگر خلط نمیشوند. عناصر پوشاك و لباس متمایز هستند؛ نه تنها این، كه حتی تقریباً با یكدیگر ناسازگارند؛ هدف هر یك غالباً بهواسطه وسایل بخصوصی كه فقط برای انجام سنخ واحدی از وظایف ترتیب یافتهاند، محقق میگردد. غالباً همه جا این مطلب صادق است كه كارآمدترین ابزار، تخصصیافتهترین آنهاست. از میان دو جزء پوشش، این لباس بود كه مقدم بر دیگری در خط سیر تحول و توسعه قرار گرفت و تا به امروز همچنان برتری خود را حفظ كرده است. مورد پوشاك یا همان كیفیت و میزان راحتی جسمانی كه به فرد اعطا مینماید؛ از همان ابتدا و تا حدود قابل ملاحظهای در درجه دوم اهمیت قرار داشته است. منشأ لباس را بایستی در اصل آرایش جستوجو نمود، كه یك اصل كاملاً قابل قبول در تطور اجتماعی است. اما این اصل بیش از آنكه قاعده و هنجار توسعه لباس را بیان نماید، نقطه عزیمتی برای تطور آن فراهم میسازد. این مسئله در خصوص لباس و موارد بسیار دیگری از مجموعه زندگی صادق است كه هدف نخستین و اولیه آن در جریان رشد و گسترش بعدیاش، بهعنوان تنها هدف یا هدف مسلط باقی نمیماند. بهطور كلی میتوان ادعا نمود كه آرایش در یك معنای زیباشناختی بسیط، عاملی است كه از اهمیت نسبتاً ناچیزی در لباس مدرن برخوردار است. خط سیر رشد در مرحله ابتدایی تطور پوشش از مفهم بسیط آرایش فرد بهوسیله اضافه نمودن چیزهای تكمیلی ظاهر بدن آغاز میشود و تا مفهوم پیچیدهای از آرایش كه بایستی به فرد احساس خوشایندی و جذابیت اعطا كند، تغییر مییابد و در همان حال بر احراز سایر فضایل دلالت میكند. كه فقط به اشخاص برخوردار و مرفه تعلق دارد. در این مسیر دومی، آن چیزی مندرج است كه به لباس تحول یافت. زمانیكه لباس از تلاشهای مردم وحشی برای زیبا ساختن خود با اضافه كردن اشیائی با اشكال هندسی به خود، پدیدار گردید، به لحاظ یك عامل اقتصادی تا حدودی از اهمیت برخوردار بود. تغییر از یك ویژگی صرفاً زیباشناختی (آرایش) به تركیبی زیباشناختی و اقتصادی پیش از آن بهوقوع پیوست كه اشیاء رنگی و زیور آلات ارزانقیمت به آنچه كه بهطور متعارف از لباس فهم میشود؛ ترقی نماید. آرایش به درستی و بهطور دقیق یك مقوله اقتصادی نیست، اگرچه زیورآلات كه غرض آرایش را محقق میسازد، بهعنوان یك عامل اقتصادی نیز عمل مینمایند و نهایتاً به جزئی از لباس بدل میگردد آنچه لباس را به یك واقعیت اقتصادی بدل میسازد و موجب میشود به درستی در حوزه نظریه اقتصادی قرار گیرد، كاركرد آن بهعنوان شاخصی از ثروت فردی كه آن را بر تن كرده ـ یا به عبارت دقیقتر مالك آن ـ میباشد، چرا كه آنكس كه لباس را بر تن دارد و مالك آن ضرورتاً یك فرد نیستند. این دعوی با توجه به بیش از نیمی از ارزشهایی كه در حال حاضر بهعنوان «لباس» شناخته میشوند، بهویژه آن بخش كه این مقاله مستقیماً به آن مربوط است ـ لباس زن ـ صورت میگیرد كه آن كس كه لباس را بر تن كرده با مالك آن لباس، اشخاص متفاوتی هستند. الزامی وجود ندارد كه این دو در یك شخص جمع گردد، اما بایستی اعضای بههم پیوسته واحد اقتصادی یكسانی باشند و لباس، شاخص ثروت واحد اقتصادی است كه آن كس كه آن را پوشیده، آن را به نمایش میگذارد. تحت سازمان پدرسالانه جامعه كه واحد اجتماعی، مرد (با متعلقاتش) بود، لباس زنان نمایانگر ثروت مردانی بود كه این زنان جزء داراییهای آنان بودند. در جامعه مدرن كه واحد اجتماعی خانوار است، لباس زنان، اعلامكننده ثروت خانواری است كه بدان تعلق دارند. حتی تا به امروز با وجود افول اسمی و نسبتاً پر سر و صدای ایده پدرسالاری، این امر هنوز در خصوص لباس زنان وجود دارد كه این تصور را القاء میكند كه آن كس این لباس را دربردارد، ماهیتاً چیزی همچون یك دارایی محسوب میگردد. درواقع نظریه لباس زنان به سادگی به این مطلب میرسد كه زن جزئی از اموال و دارائیهاست. در این خصوص، لباس زنان با لباس مردان متفاوت است. با این استثنا كه از اهمیت درجه اولی برخوردار نیست، تفاوتی میان اصول اساسی لباس زنان با اصولی كه بر لباس مردان حاكم است؛ وجود ندارد. اما حتی جدا از این مشخصه لباس از تحول و توسعه آزادانهتری در خصوص پوشش زنان برخوردار است. بحثی در خصوص نظریه لباس بهطور كلی، بهواسطه در نظر گرفتن واقعیات انضمامیِ بارزترین جلوه اصولی كه بایستی بدان بپردازد، به نتیجهای دقیق و روشن میانجامد. و این بارزترین جلوه لباس بهطور غیرقابل مناقشهای، در پوشش زنان پیشرفتهترین اجتماعات مدرن قابل مشاهده است. بنیان شأن اجتماعی و احترام مردمی، موفقیت است، یا به عبارت دقیقتر كارآمدی یك واحد اجتماعی است كه بهواسطه موفقیت مشهود آن اثبات میگردد. زمانیكه كارآمدی به مالكیت و توانایی مالی میانجامد ـ همچنانكه بهطور قابل ملاحظهای در نظامهای اجتماعی عصر ما چنین میشود ـ اساس پاداش توجه اجتماعی را قوت مالی مشهود واحد اجتماعی، تشكیل میدهد. شاخص بلافصل و روشن قدرت مالی، توانایی مشهود خرج كردن و مصرف غیر مولد است. انسانها به سرعت فرا گرفتند كه تواناییشان در خرج كردن را به نمایش گذاشتن كالاهای گرانبها و پرهزینهای كه هیچ فایدهای چه به لحظ راحتی و چه به لحاظ سوددهی در برنداشت؛ به اثبات برسانند. تقریباً به همان زودی كه تمایزگذاری آغاز گردیده بود، این مسئله به میزان منحصربهفردی به كار ویژهای زنانه، بدل شد كه توانایی مالی واحد اجتماعیاش را بهواسطه مصرف آشكارِ غیر مولد كالاهای گرانبها به نمایش بگذارد. شهرت و اعتبار در تحلیل نهایی و بهویژه در درازمدت، تقریباً به طور كامل با قدرت مالی واحد اجتماعی مورد نظر، منطبق بود. زن در اصل به این خاطر كه خود یك دارایی محسوب میگشت، در درجه نخست و به شیوه خاصی به نماینده توانائی مالی گروه اجتماعیاش بدل گردید؛ با گسترش تخصصیشدن كاركردها در سازمان اجتماعی این وظیفه بیشتر و بیشتر بهطور كامل به زن محول میگردد. بهترین، پیشرفتهترین و توسعهیافتهترین جوامع عصر ما به نقطهای در تطور و تكامل خود رسیدهاند كه كار ویژه مهم و تقریباً منحصربهفرد زن در نظام اجتماعی این شده است كه توانایی اقتصادی واحدش را در هزینهكردن به اثبات برساند. بایستی اذعان نمود كه زن (برطبق طرح آرمانی نظام اجتماعی ما) در حال تبدیل شدن به منبع هزینه غیر مولد آشكار میباشد. گواه و دلیل قابل پذیرش در گرانبهایی زن، از طیف گستردهای به لحاظ شكل (فرم) و روش برخوردار است. اما در محتوا همواره یكسانی است. این گرانبهایی ممكن است شكل (فرم) حسن رفتار، سلوك و خوشمعاشرتی را به خود بگیرد. كه در ظاهر، محال است، بدون برخورداری از رفاه بهدست آید، رفاهی كه نشانگر مالكیت و تداوم نسبتاً طولانی آن میباشد. همچنین ممكن است گرانبهایی زن، خود را در یك شیوه خاص زندگی، بر زمینههای یكسان و اهداف غالباً یكسان، آشكار سازد. لیكن روشی كه همیشه و همه جا، به طور منفرد یا با پیوند با دیگر روشها رایج است، متعلق به لباس میباشد. بنابراین «لباس» از نقطه نظر اقتصادی تقریباً با «نمایش هزینههای اسرافكارانه» مترادف میگردد. بخش اضافی كره یا سایر روغنها كه با آن همسران اعیان و اشراف داخل آفریقا خود را چرب میكردند. فراتر از اینكه راحتی چه لوازمی را میطلبد، شكلی از این نوع هزینه است كه در مرز میان تزیینهای ابتدایی شخصی و لباس در مراحل اولیه خود، قرار دارد. به همینسان دستبندها و خلخالها و سایر چیزهای ساخته شده از سیمهای برنجی كه گاه وزن آن به حدود 30 پوند میرسید، بهوسیله افرادی با طبقه یكسان پوشیده میشد. همانگونه كه به نسبت كمتری بهواسطه جمعیت مردان همان كشورها دربرمیشد. همچنین پوست فُكهای قطب شمال كه زنان كشورهای متمدن آن را به پارچههایی ترجیح میدهند كه این پارچهها از هر جهت بهجز قیمت بر آن مرجح است. به همینسان پر شترمرغ و بسیاری دیگر از تمثالهای حیوانات و گیاهان كه توسط سازندگان و فروشندگان كلاههای زنانه ساخته و خرید و فروش میشوند. جزء این فهرست تمامنشدنی است. اینگونه نیست كه كسانیكه این كالاهای مسرفانه را میپوشند یا میخرند، اسراف و تبذیر را مد نظر داشته باشند، آنها میخواهند تواناییشان برای پرداخت پول را آشكار سازند؛ درواقع مطلوب آن چیزی نیست كه اسراف میشود، نیست، بلكه ظاهر و جلوه اسراف، مطلوب است، بنابراین نوعی تلاش مداوم در بخش مصرفكنندگان این كالاها صورت میپذیرد تا با چانهزنی تا حد ممكن معامله خوبی انجام دهند و همچنین تلاش مداومی در بخش تولیدكنندگان این كالاها صورت میپذیرد تا هزینه تولید را كاهش دهند و قیمت را پایین آورند. اما همین كه قیمت آنها به حدی كاهش مییابد كه به دیگر مصرف آنها در درجه اول، شاهدی بر توانایی فوقالعادهای در پرداخت پول نباشد. این كالاها دیگر مورد توجه نخواهند بود و مصرف، متوجه كالاهایی میشود كه به گونهای با كفایتتر، آشكار سازنده توانایی پرداختِ هزینه مصرفِ اسرافگونه برای كسی باشد كه آن را بر تن نموده است. این واقعیت كه هدف مطلوب، اسراف نیست بلكه نمایش اسراف است؛ به اصلی شبه اقتصادی در استفاده از مواد (قماش) بدل میگردد. لذا این مسئله به تدریج بهعنوان یك اصل برای «شكل (فرم) خوب» شناخته شد كه نبایستی لباس، صرفاً حاكی از هزینههای گزاف باشد. قماش به كار رفته بایستی به گونهای انتخاب شود كه شاهدی بر ظرفیت كسی كه آن را پوشیده یا مالك آن بر انجام نمایش، هر گونه اقتضا نماید و تا هر كجا كه پیش رود؛ باشد؛ در غیر این صورت حاكی از عدم ظرفیت مالك آن و لذا تا حدودی هدف اصلی نمایش؛ عقیم میگردد. اضافه بر آنچه ذكر گردید، صرف چنین اسراف ناشیانهای حاكی از آن است كه منابع و ابزار نمایش به تازگی به دست آمده است و لذا فاقد توانایی آن تبذیر طولانیمدت زمان و كار است كه لازمه تسلط بر مؤثرترین روشهای نمایش میباشد؛ ما هنوز به اندازه كافی به سنت تبارگرایی و اشرافزادگی، نزدیك هستیم تا مالكِ طولانیمدت وسایل و ابزار را از جهت مطلوبیت، فقط در مقابل مالكیت گسترده وسایل در مرتبه دوم قرار دهیم. بزرگی و كثرت وسایلی كه تحت تملك است بهواسطه میزان و حجم نمایش آشكار میگردد، طول زمان مالكیت تا حدودی به واسطه خو گرفتگی كامل به روشهای نمایش اثبات میگردد. شواهد بر دانش در خصوص شكل خوب و عادت به آن در مسئله لباس (و همینطور در رفتار) بایستی به شكل ویژهای ارزشگذاری شوند، چرا كه نشان میدهد زمان زیادی در كسب این كمالات صرف شده است. و از آنجا كه این كمالات به هیچ عنوان دارای ارزش اقتصادی نیستند، حاكی از توانایی مالی برای هدر ساختن زمان و كار و تلاش میباشد؛ بنابراین چنین كمالاتی وقتی كه در سطح بالایی احراز میشود، گواهی است بر اینكه یك زندگی (یا بیشتر از یك زندگی) برای هدف غیر مفیدی هزینه شده است؛ یعنی برای هدف آبرومندی و اعتبار، تا حد معتنابهی از مصرف غیر مولد كالاها پیش میرود. اینكه ذائقه عاری از ظرافت و نمایشی به شیوه مردم عادی در خصوص لباس، توهینآمیز تلقی میگردد. از این روست كه حاكی از عدم توانایی پرداخت هزینه آن میزان از هدر ساختن زمان و كار تلاشی است كه احترامبرانگیز باشد. استفاده مؤثر از وسایلی كه در اختیار است، بر كارآمدی شخصی دلایت مینماید كه این نمایش را انجام میدهد؛ و نمایش كارآمدی تا جاییكه بهطور آشكار به منفعت مالی یا افزایش راحتی جسمانی نمیانجامد، یك خواسته بزرگ اجتماعی میباشد. بنابراین هر چند كه ممكن است در نگاه نخست شگفتاور به نظر رسد، همانگونه كه این نظریه خود را در واقعیات زندگی متجلی میسازد، اصلی شبه اقتصادی در بهكارگیری مواد (قماش) جایگاه استواری را ـ هر چند كه كمی به طرز تنگنظرانهای محدود گردیده، ـ در نظریه لباس اشغال نموده است. این اصل كه هماهنگ با سایر لوازم اصلی لباس، عمل مینماید، نتایج شگفت و غیرقابل توضیحی بهوجود میآورد كه در جای خود بحث خواهد شد. بنابراین اصل اول لباس، گرانبهایی آشكار است. بهعنوان یك قضیه فرعی بر این اصل كه البته از چنان حوزه و پیامدهای مهمی برخوردار است كه میتوان آن را بهعنوان اصل اساسی دوم دستهبندی نمود، شواهدی است بر هزینهای كه برای جایگزینی مداوم یك لباس به جای لباس دیگر پرداخت میشود. این اصل، مطلوبیت این مسئله را القا میكند كه هیچ چیز كهنهای پوشیده نشود و هر جا كه شرایط اجازه دهد؛ آن را به یك ضرورت بدل میسازد. در پیشرفتهترین اجتماعات عصر ما، آنجاییكه بارزترین جلوههای لباس مورد توجه است (مثل لباس مجالس باله و پوششهایی كه در مناسبات مختلف و ... استفاده میشوند وقتی مجموعه مقررات مربوط به قواعد لباس بهواسطه ملاحظات خارجی آزادانه عمل میكند، این اصل خود را در این ضربالمثل كه هیچ لباسی (رویی) نباید بیش از دو بار پوشیده شود؛ متجلی میسازد. الزامات نو بوده و تازگی، اصل زیربنایی در همهحوزه جذاب و دشوار مد میباشد. مد، تغییر و تحولی مدام را نمیطلبد صرفاً به این دلیل ساده كه چنین روش انجام كاری احمقانه است. تغییر و تحول دائمی و نو بودن و تازگی، الزامی از سوی اصل محوری همه لباسها یعنی اسراف آشكار میباشد. اصل نو بودن و تازگی كه هماهنگ با انگیزه شبه اقتصادی كه پیشتر از آن سخن رفت، عمل مینماید، برای آن نظام تظاهری كه به شكل گسترده، آزادانه و آشكارا در مجموعه قوانین پذیرفته شده لباس، نمایان میشود، پاسخگو میباشد. انگیزه اقتصاد یا استفاده مؤثر از مواد، نقطه عزیمت را فراهم میسازد و با توجه به این امر، لوازم نو بودن در راستای گسترش و توسعه یك نظام پیچیده و گسترده خودنمایی عمل مینماید، كه هر چند از نقطهنظر جزئیات، متغیر و بیثبات باشد، اما هر یك در طول زمان خود حاشیهدوزی، فاصلهگذاری و بسیاری دیگر از (شبه) تمهیدات فریبنده را تحمیل مینماید كه در ذهن هر كس كه با تكنیكهای دوخت لباس آشناست، جای دارد. این خودنمایی فریبنده، غالباً به امری رقتانگیز، ساختگی و دروغین بدل میگردد. واقعیتهایی كه ساخته میشوند یا به عبارت دقیقتر نمادسازی میشوند. قابل تحمل نیستند. آنها در برخی موارد به طرز ناشیانهای بسیار گران هستند و در موارد دیگری گران نبوده و بهگونهای ساخته شدهاند تا به جای گرانی مشهود بیشتر راحتی جسمانی را نمایان سازند و هر گزینه دیگری در مقایسه با شكل (فرم) خوب، زننده و ناخوشایند میباشد. اما جدای از اینكه نمایش قدرت مالی بهوسیله هزینههای اسرافكارانه حمایت میشود؛ همین صرف ممكن است بهواسطه پرهیز آشكار از كار و تلاش مفید تحقق یابد. به سبب تخصصی شدن كاركردهای اجتماعی، زن نماینده قدرت مالی طبقه اقتصادی است. زن این كار ویژه را با به اثبات رساندن این واقعیت (غالباً افسانه) كه یك زندگی بیهوده و بیفایده را میگذراند، انجام میدهد. لباس ابزار اصلی انجام چنین كاری است. كمال مطلوب لباس در این خصوص این است كه به همه مشاهدهكنندگان نشان دهد كه كسی كه لباس را بر تن نموده، یا به وضوح از انجام هر كاری كه سودمند باشد، ناتوان است. لباس زن متمدن مدرن تلاش میكند تا این عادت به بیكاری را به نمایش بگذارد و تا حدودی موفق میباشد. كفشهای پاشنهبلند از نمونههای چنین تلاشی هستند. با چنین رویكردی همچنین میشود زمینه (احتمالاً نه ریشه) ثبات نوعی نقص اندام كه بهواسطه زنان متمدن غربی از باریك ساختن كمر صورت میپذیرد را جستوجو نمود.كه همچون عمل مشابه خواهران چینی آنها، در مانع شدن از رشد طبیعی پا میباشد. نقص اندام زن مدرن را شاید نتوان بهطور دقیق در مقوله لباس قرار داد؛ اما به سختی ممكن است مرزی ترسیم نمود كه آن را از این نظریه خارج سازد. یك قضیه فرعی نسبتاً مهم از این اصل كلی ناشی میشود؛ این واقعیت كه قبول داوطلبانه ناتوانی جسمانی حاكی از مالكیت ثروت میباشد، عملاً هرگونه تلاش اصلاحی برای لباس زن به سوی راحتی، آسودگی و سلامتی را عبث میسازد. این امر، جزئی از جوهر لباس است كه نشان دهد؛ مانع و دست و پاگیر است. كسی كه آن را میپوشد را به دردسر میاندازد و به او لطمه میزند، چرا كه چنین ویژگیهایی توانایی مالی او برای تحمل بیكاری و ناتوانی جسمانی را اعلام مینماید. ذكر این نكته نیز ضروری است كه این شرایط كه زن بایستی بیكار به نظر رسد تا مورد احترام باشد یك وضعیت تأسفبار برای زنانی است كه مجبور هستند؛ زندگی خود را تأمین نمایند. آنان نه تنها بایستی وسایل زندگی را تأمین نمایند، بلكه وسایل اعلان این افسانه را كه آنها بدون هیچ پیشه و كار سودمندی زندگی میكنند؛ را نیز فراهم سازند. آنها بایستی همه اینها را انجام دهند؛ درحالیكه در قید و بند لباسهایی هستند كه اختصاصاً طراحی شدهاند تا مانعی از حركت آزادانه آنها باشد و كارآمدی صنعتیشان را كاهش دهد به این ترتیب، اصول اساسی شرایط لباس زنان این سه مورد میباشد: 1ـ گرانبهایی: با توجه به تأثیر و ثمربخشی آن در مورد پوشاك مورد سنجش قرار میگیرد. به طوریكه پوشش بایستی غیر اقتصادی باشد. باید شاهدی بر توانایی گروه اقتصادی كسی كه آن را پوشیده باشد، در پرداخت هزینه چیزهایی كه فینفسه هیچ استفادهای برای بر تن كننده لباس، ندارد و در مقابل آن هیچ عوضی چه راحتی و چه منفعت، دریافت نمیدارند. هیچ استثنایی بر این اصل وجود ندارد. 2ـ نو بودن و تازگی: پوشش زنان بایستی در درجه اول دالّ بر پوشیده شدن فقط برای مدت كوتاهی باشد. همانگونه كه با توجه به بسیاری از البسه كه نشان از آن دارد كه نمیتواند برای مدت زمان قابل ملاحظهای دوام بیاورد. استثنا بر این قاعده مواردی است كه از پایانی كافی برخوردار بوده تا نسل به نسل منتقل شوند و چنان قیمت بالایی داشته باشند كه قاعدتاً فقط توسط طبقه برتر (اقتصادی) به كمك دربیایند؛ مالكیت چیزهایی كه از نسلهای پیش رسیده، ستوده میشود، چرا كه حاكی از عمل و كردار مسرفانه در طول بیش از یك نسل است. 3ـ ناكارایی و بیلیاقتی: لباس باید در درجه اول، بر عدم ظرفیت و توانایی بر تن كننده برای هر گونه پیشه سودآوی دلالت نماید؛ و همچنین باید این مطلب را آشكار نماید كه وی هماره برای هر گونه كار و تلاش مفید؛ فاقد صلاحیت است. حتی زمانیكه محدودیت و قید و بند پوشش برداشته شود. بر این قاعده هیچ استثنائی وجود ندارد. در كنار این سه مورد، اصل آرایش در یك معنای زیباشناختی در لباس ایفای نقش مینماید. این اصل به میزان مشخصی اهمیت اقتصادی دارد و كاربست آن نیز از عمومیت خوبی برخوردار است. اما این اصل هیچگاه اجتنابناپذیر نیست و آنگاه كه حضور دارد؛ كاربست آن بهطور تنگاتنگی به وسیله سه اصلی كه بیان گردید؛ محدود میشود. درواقع وظیفه اصل آرایش در لباس، خدمت كردن به اصل نو بودن و تازگی بوده است تا اینكه عامل مستقل یا هماهنگكنندهای باشد. به همینسان اصول كوچكتری وجود دارد كه ممكن است حضور داشته یا نداشته باشند. كه بعضی از آنها مأخوذ از اصل محوری اسراف آشكار میباشد. دیگر موارد ریشه جداگانهای دارند، اما همگی بدون استثنا تحتالشعاع سه اصل محوری كه پیشتر بیان گردید؛ میباشند. این سه اصل اساسی هستند و به هنجار محتوایی لباس زن شكل میدهند و تا هنگامیكه امكان رقابت میان افراد در حوزه ثروت باقی است هیچ وضعیت فوقالعادهای نمیتواند آنها را بهطور دائم كنار بگذارد. ممكن است نوعی فعالیت ناگهانی احساسی یا عاطفی یا هر چیز دیگر، گاهبهگاه تغییری موقتی و موضعی در پوشش زن ایجاد نماید، اما هنجار مهم و اساسی «اسراف آشكار» تا زمانیكه زمینه اقتصادی در آن پابرجاست، نمیتواند كنار گذاشته شود یا بهطور قابل ملاحظهای مشروط و محدود گردد. مثالی در خصوص تأثیر موقتی یك تحول (تدریجی) احساسی مشخص. آن چیزی است كه در طی چند سال گذشته پدید آمد و زود نیز از میان رفت، بازگشت عنصر راحتی جسمانی بر تنكننده لباس، از جمله شرایط معمولی در شكل خوب در لباس میباشد. البته معنای این گزاره آن چیزی نیست كه از ظاهر آن برمیآید؛ چرا كه چنین امری بهندرت در خصوص لباس اتفاق میافتد. این درواقع نمایش راحتی شخصی بود كه در اواخر اجبارآمیز گردید. و این نمایش غالباً فقط در ازای قربانی شدن محتوا بهدست میآمد. بههرحال به نظر میرسد این تغییر از انشعابی در احساس زیباشناختی (دنیوی ـ اخروی) كه در این اواخر مسلط بود، ناشی شده است؛ و هماكنون كه شدت این احساس فرو نشسته است، این انگیزه جداگانه نیز عقب نشسته است. نظریهای كه هماكنون طرح كلی آن ارائه گردید، مدعی كاربست آن با تمام قوتش فقط در خصوص لباس زنان مدرن میباشد. روشن است كه اصولی كه بدان دست یافتیم. بهعنوان تنها معیار تصمیمگیری بهكار گرفته شود، اینكه لباس زن، پوشش طبقه گستردهای از افرادی كه در معنای ساده بیولوژیكی مرد هستند را نیز شامل میگردد. در جهت بطلان این نظریه عمل نمیكنند. بایستی به هدف نظریه اقتصادی یك طبقهبندی جداگانه بر روی زمینههای اقتصادی انجام گیرد و نمیتوان اجازه داد ملاحظاتی كه اعتبارشان از حوزه تنگنظرانه علوم طبیعی فراتر نمیرود، به تناسب و تقارن آن صدمه زند تا جاییكه این داوطلب خوب و مقارن [لباس مردان] را از جایگاه زنان خارج سازد. همچنین طبقه دوم و دارای شباهت زیادی از افراد وجود دارد كه پوشش آنان نیز هر چند با درجه كمتری با قواعد لباس زنان منطبق است. این طبقه از كودكان جوامع متمدن تشكیل میگردد. برای هدف این نظریه البته با برخی شروط جزئی، بهعنوان یك ماده كمكی در خدمت به اتمام رساندن كاركرد مهم زن متمدن بهعنوان مصرفكننده آشكار كالاها در نظر گرفته میشوند.
|