|
|
راه شماره 12 : تعهد هنرمند وآرمان مسکوت
چالش فرهنگی ایران و آمریکا در عراق
گفتوگو با دكتر آذرشب
مصطفی حریری عراق بر اساس دورترین مدارك موجود در منطقه با ایران دارای یك وحدت تمدنی است. یعنی قبل از اسلام عربهای «حیره» _ منطقهای نزدیك نجف كنونی _ با ایران ارتباط داشتند و زبان فارسی را میدانستند. از طرف دیگر ایرانیانی كه میخواستند زبان عربی را فرا بگیرند به حیره میآمدند. بهران _ یكی از فرمانروایان ساسانی _ به حیره آمد و در آنجا زندگی كرد. پایتخت ساسانیان تیسفون بوده كه الآن نزدیك بغداد است و بعد از فتح اسمش مدائن شد. مدفن صحابه بزرگ اسلام سلمان فارسی هم آنجا است. بعد از اسلام، وقتی اسلام وارد این منطقه شد (عراق سرزمینی بود كه در آن پیوندی میان فرهنگ عربی و فرهنگ فارسی وجود داشت) این پیوند در چارچوب اسلام رشد كرد و شهر كوفه و بصره در عصر اول اسلامی از جمله مهمترین مراكز علمی پیوند (دو فرهنگ عربی و فارسی شد. بعد در زمان عباسیان بغداد تأسیس شد و سومین مركز علمی شد. پایگاه علمی، سیاسی و فكری خلافت عباسی كه در بغداد بود بر اساس تلاشهای ایرانیان شكل گرفت، به همین جهت عراق از دیرباز از نظر فرهنگی سیاسی، علمی، اقتصادی و اجتماعی با ایران در ارتباط بوده است. بسیاری از خانوادههایی كه در ایران، یا عراق زندگی میكنند نیمی از آنها در ایران نیمی دیگر در عراق هستند. خیلی از مردان ایرانی با خانمهای عراقی ازدواج كردند. خیلی از مردان عراقی هم با خانمهای ایرانی ازدواج كردند. از نظر روابط اجتماعی بین ایرانیان و عراقیها به جرئت میتوان گفت كه میان هیچ دو كشور همجواری چنین رابطهای سابقه و مشابه ندارد. پیوندها بسیار زیاد است. بهعنوان مثال بزرگترین شاعر قرن گذشته جهان عرب شاعری است به نام محمدمهدی الجواهری، یكی از نوادگان صاحب جواهر (آقا شیخ محمدحسن صاحب جواهر) است. نیمی از این خانواده و خاندان در ایران هستند و نیمی دیگر در نجف. نه فقط ایشان به ایران آمده بلكه در اصل برادرِ محمدمهدی جواهری است كه در جهان عرب بهعنوان شاعر العربالاكبر معروف است، وی ایرانی بود و شناسنامه ایرانی داشت ودر تجریش زندگی میكرد. جالبتر اینكه ایشان چهار جلد شرح مثنوی نوشته است كه در دانشگاه تهران چاپ شد. آقای محمدمهدی جواهری نهتنها در جهان عرب بلكه به اندازهای در دنیا شناخته شده بود كه وقتی از عراق خارج شد بیشتر كشورهای اروپایی حاضر بودند به ایشان اجازه اقامت بدهند و خود ایشان چكوسلواكی را انتخاب كرد.
مسئله دیگر رابطه حوزه علمیه قم و نجف است. بیشتر علمای حوزه علمیه قم در نجف تحصیل كردهاند. فرزندان بعضی از آنها در نجف به دنیا آمدند بعضی از آنها در آنجا ازدواج كردند. خیلی از شخصیتهای علمی عراق در زمان صفویه و قاجاریه به ایران سفر كردند و در اصفهان و جاهای دیگر ساكن شد در زمان آلبویه هم كه عراق و ایران در اصل یك كشور بود و تحت یك حكومت قرار داشت. در زمان سلجوقیان هم به همین ترتیب. منتهی در زمان دولت عثمانی و صفویه ایران و عراق از جهت سیاسی از هم جدا شدند. عراق جزو قلمرو عثمانیان شد و ایران جزو قلمرو صفویان. بنابراین روابط ما با عراق طبق گفته مقام معظم رهبری كه بنده شخصاً از ایشان شنیدم، به اندازهای است كه هیچ دو كشور همجواری به اندازه ما و عراق به هم نزدیك نیستند. ولی متأسفانه از آن زمان كه استعمار انگلستان وارد شد فعالیتش را برای جدایی این دو حوزه تمدنی آغاز كرد و تا حدودی هم موفق بود. آخرین پیامدش هم جنگ هشت ساله بود. من معتقدم جنگ هشت ساله زائیده یك برنامه استعماری بود كه از 25 _ 1920 تا زمان جنگ پیگیری میشد. این برنامه دقیق جداسازی بر دو پایه استوار بود، یكی پایه طایفهای سنی _ شیعه كه قصد داشتند در عراق نسبت به ایران حساسیت ایجاد كنند به این صورت كه ایرانیها شیعه هستند و شما كه در عراق حاكمید سنی هستید. چون میدانید از زمانی كه عراق مستقل شد همیشه قدرت در دست اهل تسنن بود و بههیچوجه شیعیان در سطوح بالای حكومتی قرار نمیگرفتند، از نخستوزیران و وزیران گرفته تا فرماندهان ارتش و استانداران همه از اهل تسنن بودند. اما البته این تقصیر اهل تسنن عراق نبود، این نقشهای بود كه توسط انگلیس طراحی شده بود. اما پایه دومی كه در عراق بر روی آن كار كردند، پایه ناسیونالیستی بود كه گفتند شما عربید و آنها عجم. در حالیكه اینها كشورهایی هستند با خانوادههای مشترك، ازدواجهای متقابل زیاد، اندیشههای یكسان و روابط اجتماعی پررنگ. روی مسئله حساسیتهای نژادی میان ایران و عراق هم بسیار كردند.
وقتی عراق مستقل شد. یك نخستوزیر، یا رئیس جمهور به شیعه در عراق روی كار آمد؟ همه وزیران سنی بودند. اتفاقاً در تاریخ عراق یكی دو نفر شیعه بین آنها بودند ولی آنها هم از آن شیعیان ناسیونالیست عرب ضد ایران بودند. شما میتوانید صحت این مسئله را بررسی كنید مسئله ناسیونالیسم و حساسیت بین عرب و عجم نه فقط در عراق بلكه در كل كشورهای عربی طرح شد، ولی در عراق با ضریب بالاتری پیاده شد. احزابی كه در عراق بهوجود آمدند اغلب بر پایه ناسیونالیسم و ضدیت با ایران شكل گرفتند و بارها شرایط بین ایران و عراق بهگونهای متشنج شد كه انتظار جنگ میرفت، ولی دوباره آرام گرفت و به صلح تبدیل شد. زمانی نظر آمریكا برای مبارزه با كمونیسم این شد كه ایران با عراق پیمانی به نام پیمان بغداد داشته باشند. درواقع یك پیمان با ماهیت غربی و امریكایی برای مبارزه با كمونیسم، ولی در همان موقع كه این پیمان برقرار بود هم بر روی حساسیتهای سنی _ شیعی و عرب _ عجم كارهای بسیاری انجام میشد. عینی بعد از استقلال تقریباً دورهای خالی از ایجاد تشنج در عراق نسبت به ایران نبود، و به ایرانیهای عراق هم گفته میشد شما ایرانی هستید و باید از عراق خارج شوید و حق ندارید اینجا زندگی كنید. هر چند سال یكبار اعلام میكردند كه زمان اقامت ایرانیها تمام شده است و باید خارج شوند؛ آن هم ایرانیهایی كه اغلب متولد عراق بودند. بد نیست به شما عرض كنم شناسنامههای عراقی سه رقمی است.
شناسنامه یك یا الف، دو یا ب ، و سه یا ج. یك متعلق به عراقی است كه دارای شناسنامه دولت عثمانی باشد. زمانی كه دولت عثمانی بر عراق حكومت میكرد شناسنامههایی به افراد میداد، كه الآن در عراق بهعنوان شناسنامه شماره یك معروف است یعنی شناسنامه منسوب به اشغالگران عراق در آن زمان بهعنوان سند عراقی بودن این اشخاص بهحساب میآید. كسی كه شناسنامه عثمانی دارد عراقی اصل است! شناسنامه شماره 2 متعلق به كسانی است كه خودش و پدرش متولد عراقند، ولی جدش و اجدادش ایرانیاند. شناسنامه شماره 3 هم متعلق به كسی است كه خودش متولد عراق است ولی پدر و اجدادش متولد ایران هستند. و بد نیست بدانید كه صاحب هر شناسنامه با توجه به شمارههای الف، ب و ج است امتیازهای خاصی دارد كه دارنده شناسنامه پایینتر، از آنها محروم است. هیچ كدام از اهل تسنن ب و ج ندارند و همه دارای شناسنامه الف هستند. بنابراین یك تبعیض نژادی قانونمند در عراق وجود داشت. ناگفته نماند كه وقتی صدام تصمیم به جنگیدن با ایران گرفت، شناسندمه همه كسانی را كه شماره ب و ج داشتند ساقط كرد خیلیها را مجبور به خروج از كشور كرد، البته عدهای توانستند قبل از اینكه آنها را به ایران بفرستند، فرار كنند. الآن حدود دو سوم شیعیان عراق شناسنامه ب و ج دارند و این دو علت دارد. یكی اینكه اصلاً در دورههای گذشته یك شیعه عراقی ایران را كشور خودش میدانست و كاملاً با جامعه ایران در ارتباط و رفت و آمد بود. بههیچوجه اینطور نبود كه یك نفر را حتماً ایرانی یا عراقی بدانند. دوم اینكه عدهای برای خدمت نكردن در ارتش عثمانی از كنسولگری ایران شناسنامه ایرانی گرفتند. در آن زمان خدمت در ارتش عثمانی (كه بهطور دائم در حال جنگ بود) خیلی مشكل بود. چندی قبل با یكی از شبكههای ماهوارهای عرب مصاحبهای داشتم. مجری میگفت بیشتر اعضای شورای حكومتی عراق ایرانی هستند. من گفتم شما هم كه دارید با همان نفس صدام صحبت میكنید، اصلاً بین عراقی و ایرانی مرزی وجود ندارد كه شما آن را به ایرانی یا عراقی تقسیم كنید.
این افراد شناسنامه عراقی دارند، پس شما چرا باز هم تفاوتهای نژادی و قبیلهای را مطرح میكنید؟ در مجموع میخواهم بگویم كه حساسیت سنی _ شیعی و حساسیت نژادی عرب و عجم كارساز بود و تا حدود زیادی ایران را از عراق جدا كرد. جنگ هشتساله هم باعث افزایش مشكلات رابطه ایران و عراق شد. همه عراقیها بدون استثنا میدانند كه شروعكننده جنگ صدام بود. و میدانند ایران در این زمینه مظلوم بود. ولی به هر حال شما در میان خانوادههای عراقی با تعدادی كشته، یا تعداد زیادی معلول روبهرو هستید. این افراد پیش خودشان میگویند چه كسی این كار را كرده؟ ایران! مسئله اسرا نیز به همین صورت است. درواقع ما ناگزیر بودیم اسرای عراقی را نگه داریم تا اسرای ما آزاد شوند. نگه داشتن اسرا در ایران برای این مدت طولانی خواهناخواه تأثیر نامطلوبی بر روی اسرا و خانوادههایشان گذاشت. مسئله دیگری هم وجود داشت. بعد از اینكه صدام در صدد انتقام از مردم عراق برآمد، عراقیها و بهویژه عراقیهای شیعه را راهی ایران كرد. ما در ایران مشكلات خودمان را داشتیم. این مشكلات با ضریب ده برای عراقی مهاجری كه به ایران آمده بود وجود داشت. مشكلات بروكراسی، حساسیتهای نژادی، جا و مكان، امكانات آموزشی، پذیرش در دانشگاهها، ازدواج و ... همه وجود داشت. اینگونه مشكلات (بهخوص در زمان جنگ) برای یك ایرانی وجود داشت چه برسد به یك عراقی. اینها متأسفانه (به علت عدم توجه ایران به توجیه آنها نسبت به این مسائل) باعث شد فكر كنند چون عراقی هستند با آنها اینطور رفتار میشود، و اغلب با برداشتی منفی به عراق برگشتند. برای افغانیها نیز همین مسئله بهوجود آمد؛ یعنی آنها هم اغلب با یك دید منفی نسبت به ایران به كشورشان برگشتند. ایران انصافاً آنچه در توان داشت برای عراقیها انجام داد ولی مشكلات زیادی وجود داشت كه گاه مانع میشد. تا اینجا به تاریخ حساسیتهای میان ایران و عراق حساسیتهای جنگ، اسرا، كشتهشدگان، معلولین و مهاجرین نیز اضافه شد. در نتیجه الآن امریكا در عراق زمینه مساعدی برای ایجاد كینه و نفرت نسبت به ایران میبیند. با اینحال با یك برنامهریزی حسابشده فكری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و اقتصادی میتوان واقعیتها را به اذهان بازگرداند. نمیخواهم بگویم در مقابل عراقیها چهره خودمان را موجه كنیم، بلكه واقعیتها پیوندهای عمیق میان ایرانیها و عراقیها به دور از هرگونه بزرگنمایی و دروغپردازی یادآوری كنیم. این مسئله مهمی است كه باید جزو فعالیتهای فرهنگی ما قرار گیرد. باید سوابق روابط ایران و عراق و احساسات مردم عراق نسبت به ایران بیان شود. متأسفانه تاریخ فراموش میشود و باید حافظه انسانها را زنده كرد. الآن كه عراقیها وضعیت فعلی خود را میبینند، احساس میكنند ایران منافع خاصی در بحران عراق دارد و بهدنبال تحقق آنهاست. منافع امنیتی، سیاسی و اقتصادی وارد و در پی آنهاست. در حال حاضر رسانهها سعی میكنند روی این محور زیاد مانور دهند. این مسئله باید در روابط فرهنگی ایران و عراق مورد توجه قرار گیرد. بزرگترین حادثه در زندگی عراقیها، انقلاب اسلامی ایران است. بعد از انقلاب اسلامی ایران همه مردم عراق به رهبری آقای سیدمحمدباقر صدر قیام كردند و قصد داشتند حكومتی مانند حكومت جمهوری اسلامی ایران در آنجا برپاكنند. اما نتوانستند و تلخی شكست بزرگ آن قیام در مذاق عراقیها باقی مانده است. مطلب دیگر انتفاضهای بود كه بعد از حمله عراق به كویت اتفاق افتاد. آن انتفاضه هم بهطرز خیلی فجیعی سركوب شد. در هر دو مورد عراقیها از ایرانیها گله دارند و میگویند ایران به ما كمك نكرد. حالا درست یا غلط چنین تصوری در ذهنشان وجود دارد. این تلقی در ذهنشان وجود دارد كه آنها با وجود تحمل همه بدبختیهای ناشی از انقلاب اسلامی ایران تأیید و پشتیبانیمان از ما نه تنها به آنها كمك نكردیم بلكه به كسانی هم كه مجبور به فرار شدند روی خوش نشان ندادیم. ٭٭٭ در معرفی انقلاب اسلامی ایران به عراقیها باید به فضای ذهنی آنها توجه كنیم و با زبان خودشان صحبت كنیم. یكی از مهمترین محورهایی كه باید روی آن تكیه كنیم این است كه اسلام توانست كشوری را ایجاد كند كه برخلاف تمام توطئهها و اختلافها تجزیه نشود. مسئله تجزیه برای عراقیها مهم است. عراق ممكن است به شمال، مركز، و جنوب تجزیه شود. تنها چیزی كه میتواند عراق را یكپارچه نگه دارد اسلام است. ملیت نمیتواند عامل مناسبی تلقی شود. كردها خودشان را ملت مستقلی میدانند، تركمنها و عربها هم به همین صورت. محور دیگری كه وجود دارد این است كه در ذهن مردم عراق این مسئله القا شده كه بعد از انقلاب ایران به قهقرا كشیده شد و آن برنامههای آموزشی، اقتصادی، سیاسی و .. كه در زمان شاه میرفت تحقق پیدا كند از بین رفت. و كسانی كه الآن در ایران حكومت میكند یك مشت روحانی آماتور بیتجربهاند كه دارند ایران را به نیستی میكشانند. به همین دلیل عراقیها از اینكه روحانیون بر سر كار بیایند هراس دارند. بازتاب رشد و پیشرفتهای پس از انقلاب اسلامی در عراق است ذهنیتها را از بین میبرد. یكی از مهمترین مسائل این است كه به عراقیها بگوییم میتوانیم در چارچوب اسلام «هنر» داشته باشیم. این تلقی در ذهن آنها به وجود آمده است كه وقتی اسلام و روحانی میآید هیچ هنری باقی نمیماند، نه فیلمی، نه سینمایی، نه موسیقیای و نه تئاتری. متأسفانه برخی از روحانیون قشری نیز در عراق به اینطرز تفكر دامن میزنند. باید نشان دهیم كه هنر در چارچوب اسلام چقدر در ایران بهخصوص در عرصه سینما در سطح بینالمللی رشد كرده است. البته سینمای دفاع مقدس را نمیتوان مطرح كرد. سینمای دفاع مقدس ما اغلب زبونی و ترسو بودن و ضعف عراقیها در مقابل ایرانیها را نشان میدهد. این اصلاً به نفع ما نیست و بهتر است نشان دهیم در مقابل دشمن شجاع و نترسی قرار گرفتیم. موضوع جنگ هشت ساله حساسیتبرانگیز است و پرداختن به آن دقت خاصی میخواهد. البته میتوان آن را به این ترتیب كه میگویم مطرح كرد، اولاً (بهاصطلاح خودشان) مقدار خیانتهایی كه در زمان جنگ در ارتش عراق شد را نشان دهیم. ارتشهای عراق اغلب مجبور بودند در جبهه بمانند و از كوچكترین فرصت برای فرار یا تسلیم شدن استفاده میكردند. اینها واقعیت دارد و باید روی آن تأكید شود. این خیلی مهم است كه ما ارتش عراق را بهعنوان ارتش صدام قلمداد نكنیم، بلكه آن را ارتش ملی عراق بدانیم كه بدون رضایت به جنگ سوق داده شد. البته اگرچه اینطور نیست، ولی باید اینطور نشان داد، تا بتوانیم بهتدریج حساسیتها را از بین ببریم. باید بگوییم ارتش عراق بدون رضایت جنگ با ایران سوق داده شد. خیلی میتوان روی جنگ عراق و كویت مانور دارد. یعنی بگوییم اگر عدهای مدعی شدند كه ایران دشمن جهان عرب است پس چرا عراق با كویت درگیر شد! كویت كه خودش كشوری عربی است. و این نشان خواهد داد كه صدام یك متجاوز خونخوار بود كه میخواست منطقه را ویران كند. یعنی همیشه باید در كنار جنگ ایران و عراق از جنگ عراق و كویت هم صحبت شود، تا آن ذهنیت جنگ عرب و عجم درباره جنگ تحمیلی از بین برود. بعضی از كشورهای منطقه هم سعی دارند بر فضای عراق تأثیرگذار باشند، بعضی از كشورهای مزدور هم (كه من نمیخواهم اسمشان را ذكر كنم) سعی دارند قضیه عراق را قضیه سنی و شیعه معرفی كنند و حتی بعضی از آنها پیش بوش رفتند و گفتند مشكل شما در عراق این است كه توجهتان را به اهل تشیع معطوف كردهاید از اهل سنت غافل شدهاید. متأسفانه الآن طراح فرهنگی منطقه و عراق امریكاست و بعضی از كشورهای منطقه هم در راستای دیدگاههای امریكا در این زمینه فعالیت میكنند. محور این فعالیتها بیبند و باری، رواج آزادیهای جنسی، تشكیك در همه اعتقادات اسلامی و حتی ملی و دور كردن روحانیت از مردم است. امریكا، هم بهطور مستقیم و هم از طریق اقمارش در منطقه، بهخصوص در كشورهای حاشیه خلیجفارس وارد فعالیت شده كه نمونهاش شبكه الحره است. كه منبع تولید محصولات ضد فرهنگی و مروج ابتذال و فحشا برای جامعه عراق است. البته مردم عراق هم حساسیتهایی از خودشان نشان میدهند. كشورهای منطقه هم در مجموع برنامهای خارج از برنامه امریكا ندارند و اصلاً مجاز نیستند چنین برنامهای داشته باشند، چرا كه در غیر این صورت مجازات میشوند.
|
|
|