راه شماره 12 : تعهد هنرمند وآرمان مسکوت
جنگ فقر و غنا كلیشه است؟!
رحیم مخدومی
اظهارات نویسندگان محترم؛ محمدرضا بایرامی ، رضا امیرخانی و احمد دهقان (كه نویسندگانی باتجربه، متعهد و برخاسته از نسل انقلاب هستند) در میزگرد «بررسی جایگاه فقر و غنا در ادبیات داستانی انقلاب» در چند نكته جای تأمل دارد كه به برخی از آنها اشاره میشود: در این گفتمان،شخص نویسنده به عنوان فرزند زمانه، تابع وضعیت زندگی، معاف از موضعگیری در حین خلق اثر، فاقد تعهد در برابر جامعه و تعابیری از این دست معرفی میشود كه به نظر صحیح نیست. با این تعاریف آیا میتوان برای نویسنده مقامی فراتر از یك كاسب تصور كرد؟ بهترین كاسبها كسانی هستند كه بازار را خوب ارزیابی میكنند. جنس مطلوب روز را شناسایی میكنند و ویترین را مطابق پسند مشتری میچینند. هرگونه اظهار نظر و موضعگیری شخصی ممكن است برخلاف پسند و نظر مشتری باشد. به همین دلیل اگر خودش را تنها در برابر خودش متعهد ببیند (كه میبیند) باید تابع وضعیت جامعه باشد. امروز اگر جنس فقر و غنا از بورس افتاده، باید بهسرعت آن را از ویترین بردارد و جنس زشت و زیبا و كوتاه و بلند را جایگزینش كند. آیا این جایگاه نویسنده است؟ به نظر میرسد این تنزّل درست از وقتی صورت گرفته كه به مقام نویسندگی به دیده شغل و صنف نگریسته شده است. و این بزرگترین آفت و نقطه آغاز افول نویسندگی است. همانطور كه این نوع نگاه به بیدارگری، اعتراض، روحانیت و پیامبری، سرآغاز ضایع كردن مقام بیداری و بیدارگری، روحانیت و پیامبری است. مگر میشود برای اعتراض نرخ تعیین كرد؟ آیا غیر از این است كه مقام روحانیت درست از وقتی كه صنفی شده است تنزل یافته؟ یا دستكم آن دسته از روحانیون كه دین را ناندانی كردهاند، سخیف شده و آن دسته از روحانیون گرانقدری كه در كسوت طلبگی، بیدارگری را تكلیف خود میدانند، به رفیعترین جایگاههای اجتماعی تسلط یافتهاند! من فكر میكنم دستهایی در كار است تا هنر متعهد را به شغل تبدیل كند. اولین و آخرین آثار برخی از هنرمندان و نویسندگان برخاسته از بطن انقلاب را نگاه كنید. نویسندگانی كه ابتدا آماتور بودند و حالا حرفهای شدهاند.و آثار شان ابتدا بیدارگر بود و حالا خوابآور. آثار اولیهای كه شاید در هیچ جشنوارهای مورد تشویق قرار نگرفت، اما در بین مردم نایاب شد. و حالا آثاری خلق می كنند كه در جشنوارهها سكهباران میشود، امّا مردم به آنها هیچ توجهی ندارند؛چرا كه با درد و دغدغه و فرهنگ مردم فرسنگ ها فاصله دارد. بهراستی جایگاه نویسنده كجاست؟ اگر معتقدیم كه «ولتكن منكم امه یدعون الی الخیر، و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر» پس نقش موضعگیری بهسمت معروف و انعكاس زشتی منكر را چه كسی باید ایفا كند؟ آیا این آیه خاص انبیاست و تاریخ مصرف دارد؟ جنگ فقر و غنا در نظر یك نویسنده متعهد چگونه باید ترسیم شود؟ آیا این جنگ همان جنگ فقر و غنا در مكتب ماركسیسم است؟ پس تكلیف عدالت در این میان چه میشود؟ آیا میتوان مساوات آنها را با عدالت اسلام كه در بسیاری بخشها درست نقطه مقابل یكدیگرند برابر دید؟ در جایی از این گفتوگو اظهار میشود «موضوع فقر و غنا یك مسئله ارزشی نیست» درست است. فقر و غنا دو معضل بزرگ اجتماعی است، دو زخمی كه بر بدن جامعه روییده. اما زدودن این زخم چه؟ آیا این هم ارزشی نیست؟ چرا اسلام حقوق مردم و حتی اهل كتاب را محترم میشمارد؟ چرا پیامبران و ائمه در دفاع از حقوق مردم تا پای جان ایستادگی كردند؟ آیا غیر از این است كه فقر در پی خود آفتهای دست و پا گیر و براندازی مثل فحشا، ارتشا، اختلاس، مشغول كردن حاكمان به رفع معضلات بهجای توسعه و سست شدن پایههای حكومت و ... را دارد؟ پس چطور میشود در برههای از زمان، نویسنده احساس كند فقر و غنا الویت روز نیست و پرداختن به آن نیز ارزش نیست و مقام فقر و غنا همتای مقام زشت و زیبا و كوتاه و بلند است؟ چرا نویسنده به خود اجازه نمیدهد برای مردم جامعهاش تعیین وظیفه كند؟ این تفكر لیبرالیسم غربی كه تكلیف را قربانی خلق كرده و اباحهگری و آنارشیسم را ترویج میكند آیا مغایر كلمه لااله الاالله، ـ این اولین شعار تكلیفساز اسلام ــ نیست، كه پیامبر آن را رمز رسیدن به سعادت معرفی كرد؟ لا اله یعنی زدودن معضل. یعنی فرزند جامعه نبودن و اولویت حق را با اولویت مورد پسند اجتماع منطبق نكردن و حتی اولویت غلط جامعه را قلع و قمع كردن. و الاّالله یعنی در برابر جامعه احساس تعهد كردن، یعنی برای جامعه اولویتسازی كردن یعنی چشمهای بسته مردم را بهسوی واقعیتی فراموش شده گشودن. آیا این تعیین وظیفه برای جامعه نیست؟ نویسنده نباید شاخكهای حسّیاش را رها كند تا ببیند چه چیزی از جامعه دریافت میكند، بلكه باید به جامعه بیحس و مرده، حس بدمد. آنچنان كه امام خمینی (ره) فرمود: «هنر، دمیدن روح تعهد در انسانهاست.» مگر نمیگوییم قرآن كریم كتاب زندگی است و تاریخ مصرف ندارد. سرتاسر قرآن را نگاه كنید. مملو است از جنگ فقر و غنا. هر جا سخن از انفاق، یا سخن از صدقه و خمس و زكات است در واقع فقر زدایی مدنظر است. اصلاً همین آیه معروف «الذین یكنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشر هم بعذاب الیم.» در چه زمانی نازل شده؟ آیا ثروت بادآورده ثروتاندوزان عصر پیامبر (ص)، بیش از ثروت غارتگران امروز بیتالمال بوده است؟ چطور آن روز فقر و غنا اهمیت نزول آیه و توجه الهی داشته، اما امروز اهمیت توجه نویسنده را ندارد؟ مگر نه این است كه حضرت علی (ع) با همه عظمت جایگاهش بخش عمدهای از وقت گرانبهایش را مشخصاً صرف آذوقهرسانی به فقرا میكرد؟ مگر نه این است كه حضرت سیدالشهدا (ع) درسخنرانی روز عاشورا علت انزجار مسلمانان منحرف لشكر یزید را از شنیدن حرف حق، انباشته بودن شكمهای آنها از لقمه حرام دانست؟ و مگر نه این است كه یكی از مهمترین اهداف قیام حضرت حجت (ع) ایجاد عدالت اقتصادی و رفع فقر و گرسنگی خواهد بود. آیا باز هم میگوییم جنگ فقر و غنا كلیشه است؟ این چه كلیشهای است كه بخش عمدهای از قرآن كریم و اهداف و اعمال انبیا و اولیا را به خود اختصاص داده است؟ این چه كلیشهای است كه اگر هر زمان از دریچه دل شخص دیندار وارد شود، دینش را از پنجره فراری خواهد داد؟ بهرهبرداری درست از آیات نورانی قرآن كریم، یكی از وظایف نویسنده متعهد است. و این به معنی استفاده سیاسی و ابزاری از قرآن نیست. چطور میشود بگوییم قرآن كتاب زندگی برای همه عصرها و نسلهاست، آن وقت نتوانیم مصداق «مجاهدین برتر از قاعدین» را در جامعه خودمان پیدا كنیم؟ اصلاً وظیفه فقه مترقی همین است كه در هر زمان برای هستهای كه اسلام معرفی كرده، پوسته موجود در جامعه را پیدا كرده و بر آن بپوشاند. در زمان نبیاكرم (ص) پوسته «برتری مجاهدین بر قاعدین» را رزمندگان جنگ بدر تشكیل دادند و در زمان سیدالشهدا (ع) 72 یار با وفای حضرت و درزمان روح الله (ره)، بسیجیان مخلص او. این حرف كه ادبیات نباید سیاستزده شود درست است. سیاستزدگی چیست؟ بازیچه دست جریانهای سیاسی شدن است یا منادی بایدها و نبایدهای مكتب نورانی اسلام؟ ما نویسندهها نیز باید هر از چند گاه خود و آثار خود را مورد ارزیابی قرار دهیم. مبادا شعارهای اصیل و ارزشمند انقلاب كه برگرفته از هستهها بود و نه پوستهها، در آثار ما رنگ ببازد. هر چند جشنوارهها، نهادها و دولتمردان جیرهخوار انقلاب به آن وقعی ننهند.
|