راه شماره 6 : مهندسي فرهنگي يا ديکتاتوري دکوراتورها
حاجآقا کتاب نماز شب داريد؟
ميزگردي دربارهي نمايشگاه کتاب در ايستگاه مترو
هر سه، طلبه پايه ده حوزه علميه قماند. ماه رمضاني که گذشت، در ايستگاههاي مترو تهران کتاب توزيع كردند تا بگويند مردميكه حاضرند 20 دقيقه پيام بازرگاني ببينند چرا نخواهند 20 دقيقه رمان و كتاب بخوانند. ميگويند در ايام تبليغ، دوستان ما در روز عاشورا بالاي منبر كتاب ميخواندند. «آفتاب در حجاب» سيدمهدي شجاعي را کسي خوانده بود و مردم با آن گريه كرده بودند. "توزيع كتاب، مشكلات و موانع و فضاهاي جديد" موضوعي است كه در ميزگردي با حضور زماني، جوكار و داوودي طلاب حوزه علميه مطرح شده است. ▫▫▫
اول از همه ميخواهيم از مطالعات و رشتههاي تخصصي شما بدانيم و اين كه چگونه وارد اين فضا شديد؟
زماني: پايه ده حوزهايم، در مقدمات سطح. ماجرا اين است كه ما هر سال برنامه تبليغ داريم. اصل هم بر اين بوده که روستاهايي را انتخاب کنيم که كمتر كسي رفته است. تبليغ امسال يك نوع تبليغ ديگري بود كه زمينه و مخاطبانش فرق ميكرد و اصلا سيستمش جديد بود. (با خنده). مگر آقا نفرمودند نوآوري؟! خوب اين هم يك نوع نوآوري است.
مطالعات جنبي شما عمدتاً در چه حوزههايي بود؟
زماني: كتابهاي شهيدمطهري، استاد مصباح و آيتالله جوادي آملي و كتابهايي كه به درد تبليغ بخورد.
داوودي: دوستان در اقتصاد و تاريخ و ادبيات هم مطالعاتي داشتند و كتابهاي رمان هم زنگ تفريحشان بود. ما الان سه سال است که به قم مشرف شديم، پيش از آن در حوزههاي علميه تهران، در مدارس حاجآقا مجتهدي و آيتالله حقشناس درس ميخوانديم. دوستان هرچند عضو مؤسسه خاصي نبودند ولي در تشكلهاي مردمي، پايگاههاي بسيج و مساجد و حتي تيمهاي ورزشي فعال بودند. يك الگويي از حضرت امام(ره) گرفته بوديم كه مجموعههاي فكري، چه در حوزه و چه در دانشگاه، هفتهاي يك بار، كنار هم بنشينند. ما اين كار را انجام داديم. سه سال است كه دوستان، هفتهاي يك بار جمع ميشوند و درباره برنامههاي آينده فکر ميکنند.چون مجموعه با استادان مختلف ارتباط دارد و استادان هم دغدغههاي فرهنگي دارند، ايدهها و طرحها در اين دوره تقويت و پخته ميشود. موضوعات اين جلسات هم عموما مطالبات مغفول مانده مقام معظم رهبري از جمله همين کتاب و کتابخواني است؛ مدتي هم دوستان تحقيق ميكردند كه چطور ميتوان كتاب را وارد سبد خانوار كرد و فرهنگ كتابخواني را گسترش داد. آسيبشناسيهاي متفاوتي در زمينه توليد، فرهنگ عمومي، بازاريابي و... كردند. يكي از طرحهاي آماده هم توزيع كتاب و فروش آنها بود. در مباحثات خود رسيديم به اينجا که بسياري از مردم به دو علت کمتر به کتاب مراجعه ميکنند: اول اينكه كتاب در دسترس مردم نيست، دوم اين كه مردم نميدانند چه كتابهايي بخرند؛ به عبارت ديگر درصد بالايي از مردم، از محتواي كتابهاي مفيدي كه در بازار است، خبر ندارند. لذا سعي شد در اماكن عموميو محلهاي رفت و آمد دائميافراد، كتابهايي عرضه و در كنار آن، مشاوره شود. در اين مشاوره، محتواي كتابها براي مردم توضيح داده ميشد. مشاوره هم همان تبليغ چهره به چهره بود.
اين ايده مطرح بود تا اين كه فرصتي پيش آمد و مديران ارشاد هم استقبال كردند و پيگير ماجرا شدند.در اين مدت جاهايي رفتيم كه اولين بار روحاني ميديدند.
جوكار: روستاهاي پرجمعيت و شلوغ، كه اصلاً براي خودمان هم باور کردني نبود.
داوودي: اين قبيل كارها بركات همان كار گروهي و جلسات است. لذا با دوستان فكر كرديم كه اردوي جهادي تبليغي مان را امسال در تهران برگزار کنيم و با مردم ارتباط بگيريم. در حين كار، کتاب هم اضافه شد. در واقع، كتاب پوششي شد براي اين كار. شايد بعضي خوش نداشته باشند که مشاورمذهبي شوند. ولي خود اين لباس حرف ميزند. مردم وقتي ميديدند يك روحاني آمده در مترو و کتاب توزيع ميکند، عکسالعملهاي جالبي داشتند. يك طرف عطر و سوپرماركت و يك طرف حاجآقا کتاب در دست. بعد از دو سه روز، ديدن روحاني و تعامل با او هم شده بود جزء زندگي روزمرهشان. ما نميخواستيم كه مردم سوال كنند و ما جواب بدهيم. کافي بود کسي چند دقيقه براي ديدن كتابها تأمل کند تا دوستان ما بروند سراغش و آرامآرام باب گفتوگو را باز کنند. ما كتابهاي سيدمهدي شجاعي، رضا اميرخاني و ابراهيم حسن بيگي را به طور كامل آورده بوديم ودر مدت كمتر از ده دقيقه موضوعات و محورهاي 250 عنوان كتاب را به افراد ميداديم. بعد از آن گفت و گوها به شکل موضوعي، شخصيتي و سير مطالعاتي که تعريف كرده بوديم دنبال ميشد.
آيا در حوزههاي علميه تهران، بستر چنين فعاليتهايي را آماده كرده بوديد يا بعد از اين كه به قم آمديد فعال شديد؟
جوكار: بحث توزيع كتاب را نه. اما فعاليتهاي گروهي ديگر چرا. دوستان بعد از اينكه به قم ميآيند فراغ بال بيشتري پيدا ميكنند و به ايدهها و طرحهاي جديد و تأثيرگذار فكر ميكنند. ميزان تفكري كه آدم در قم ميكند بيشتر از تهران است. در تهران سر آدم خيلي شلوغ است. اما در قم آدم درگير درس است و در اين مدت فرصت تفكر و مباحثه و جلسات گروهي بيشتر پيش ميآيد. اين كه براي ده بيست سال آينده چه ميتوان كرد؟شايد تا دو سه سال پيش، اردوي جهادي جايگاه چنداني نداشت ولي به مرور، اذهان به اين سو متوجه شد كه اين اردوها عرصه جديدي براي تبليغ است. ميشود گفت كسي كه در اردوي جهادي كار کرده، در دانشگاه خودش هم ميتواند موثر باشد و جريانسازي کند. بستر ديگر، مناطق محروم بود. روستاهايي كه نه آب داشت و نه برق و نه جاده. چهارمحال بختياري، خراسان جنوبي و جاهاي ديگر. جاهايي بود که مردم نماز و روزه بلد نبودند
زماني: در يكي از روستاها که نزديك به هزار نفر جمعيت داشت، بيست و يكم ماه رمضان را عروسي گرفته بودند و براي ناهار، يكي از دوستان ما را دعوت كرده بودند. يعني از رمضان و ماه روزه تا اين حد بي اطلاع بودند. اين منطقه، منطقهاي بود كه اگر برف ميباريد، راههاي ارتباطي به کل قطع ميشد و تا دو سه روز، همه در خانهها حبس ميشدند.
جوكار: اينها از سر بي اطلاعي، ازدواجهايي صورت داده بودند بدون اينکه صيغهاي بخوانند. مسايل شرعي را چون نميدانستند به شکل تفاهمياقدام کرده بودند. پيرمردها و ميانسالان به دوستاني كه براي تبليغ رفته بوند، مراجعه ميكردند كه آقا! بيا و صيغه ما را هم بخوان؛ با اين كه چندين فرزند و نوه داشتند. دوستي ميگفت: جاي ديگري همين كه تكبيرهالاحرام را گفتيم، افراد دور ما حلقه زدند براي نماز. انگار آمده باشند کعبه.
از روش کار و نحوه هماهنگيها در جلساتتان بگوييد.
داوودي: شيوه ما، شيوه قديميحوزه يعني روضه است. به بركت روضه، اين دوستان كنار هم جمع ميشوند. كل جلسهمان 45 دقيقه است و بخش اصلي "گعده"هاست كه دوستان با هم فكر ميكنند و تجربيات و مباحث خود را انتقال ميدهند. و فردايش اين دوستان سر درس همديگر را ميبينند. در گعدههاي بين درس و ده دقيقهاي استراحت، باز هم به آن ايدهها ميپردازند. و در مرحله بعد، اين طرحها و ايدهها و نظرات را يك نفر مينويسد. و اگر يك موضوع جديد باشد گروه جلسه مستقل ميگيرند. در روضه معمولاً چهل پنجاه نفر ميآيند و به گروههاي هفت هشت نفره تقسيم ميشوند. دوستان سعي ميكنند كه جلسات روضه قطع نشود.
براي توزيع كتاب در مترو چند نفر بوديد؟
بيست نفر. چون بعضي دوستان به اردوهاي جهادي تبليغي رفته بودند.
چه شد كه از مکانهاي عمومي، مترو را انتخاب كرديد؟
داوودي: كتابخواني را اگر بخواهيم فرهنگ كنيم و كتاب را اگر بخواهيم وارد سبد خانوار كنيم، بايد بياييم وارد زندگي افراد شويم. مثل كالاهاي ديگر كه در زندگي، جايي براي خود تعريف ميكنند. گاهي اوقات چيزهايي كه مهم و ضروري نيستند به واسطه تبليغات و برنامهريزيهايي كه روي آن شده خودشان را وارد زندگي عادي و روزمره مردم ميكنند. نمايشگاه كتاب كه برگزار ميشود در يك گوشهاي از تهران است و خودش را در زندگي روزمره مردم نشان نميدهد. اگر چه ممکن است مثلا تا دو ميليون بازديد كننده هم داشته باشد. اما مترو به خاطر اينكه روزانه مسير تردد افراد زيادي هست اولويت اول ما بود.
چند ايستگاه را فعال كرديد؟
جوكار: 23 ايستگاه.
انتخاب جا و مكان براي عرضه كتابها و مشاوره چطور انجام ميشد؟
جوكار: هر جا را كه مناسب اين كار تشخيص ميداديم و مزاحم مردم نبوديم انتخاب ميكرديم. فضاي هر ايستگاهي فرق ميكرد. بعضي جاها را هم خود مسئولين ايستگاه براي ما در نظر ميگرفتند تا مزاحم عبور و مرور مردم نباشيم.
داوودي: معمولاً بعد از گيتها بود. ما اصلاً در سالن انتظار كار نكرديم، چون شايد مانع رفت و آمد مردم ميشديم.
معمولا تيپ خاصي مراجعه ميكردند؟
زماني: نه! همه تيپ و همه سني بودند. فقط نوجوانها كمتر بودند، آن هم به خاطر اين كه كمتر از متروها استفاده ميكنند.
جوكار: دليل ديگرش اين بود که تابستان بود و مدارس باز نشده بود.
زماني: بيشتر جوان و بزرگسال بودند. استقبال جوانها هم بيشتر از بقيه بود. سالمندها کمتر حال مطالعه دارند.
تنوع و تعداد كتابهايتان چطور بود؟
جوكار: بين 250 تا 350 عنوان انتخاب كرديم. روزهاي اولي كه كار نمايشگاه شروع شد، مردم از ناشران مختلف، درخواست كتاب ميکردند. همه يا بعضاً اكثر كتابها را خوانده بودند و تنوع داشت: ادبيات پايداري، رمان، شعر، اعتقادي و مذهبي، شخصيتها و... هر کتابي که به خانهاي ميرفت براي ما بُرد بود و اين كتابها قطعاً تاثير خوبي در زندگي آن خواننده ميگذاشت.
قيمتها چگونه بود؟
داوودي: مختلف بود. كتابهاي خوبي انتخاب كرده بوديم. كتابها در قطع و اندازه هم مختلف بود. بيشتر پالتويي بود. چون سفر، سفر مترويي بود، عدهاي كتاب ميخريدند تا در اين سفر سرگرم باشند. قيمتها هم از 350 تومان تا 18 هزار تومان متغير بود.
جوكار: البته ديوان شهريار هم برده بوديم كه قيمتش 20 هزار تومان بود.
ذهنيت مردم و مسئولان مترو، قبل و بعد از آشنايي با شما و فعاليتتان چه بود؟
داوودي: حاشيه كار زيباتر از متن بود. شايدروزهاي اول مأموران ايستگاه برخورد مناسبي با ما نداشتند.اما بعد تحت تاثير فضاي ماه مبارك و رفتار دوستان و همكاراني كه با اخلاص پاي كار آمده بودند، خود ماموران وحتي مديران مترو به نمايشگاه سر زدند و ارتباط دوستانهاي برقرار کردند. الان هم تماس ميگيرند و ارتباط دارند. حتي قم هم آمدند. مردم هم همينطور. وقتي نمايشگاه را جمع ميكرديم مردم ميگفتند چرا بساط كتاب جمع شد؟ نكنيد! تازه داشتيم عادت ميكرديم. موقع خداحافظي برخي با چشمهاي خيس بدرقه مان کردند.
همه معمم بوديد؟
داوودي: نه! اما معمم بيشتر از غير معمم جواب داد. با اين كه تصور ميکرديم برعكس اين اتفاق بيفتد.
شايد به خاطر اين كه ميگفتند روحانيون محرماند...
داوودي: همين بود. اعتماد، فوقالعاده بود. يكي از دوستان معمم تعريف ميكرد كه جواني آمده بود براي صحبت. بعد از چند دقيقه آنچنان اعتماد كرده بود كه خصوصيترين مسئله زندگياش را با او مطرح كرده بود..مشاورهگيرندگان اين چنين كم نبودند. يا فردي بهايي داشتيم كه دفعات اول با حالت تهاجميبحث ميكرد ولي كار به جايي رسيد كه هر روز بيست دقيقه بحث ميكرد و مشاوره ميگرفت. مسيحي هم داشتيم.
فكر ميكرديد كه چه اتفاقي نيفتد ولي افتاد يا برعكس؟
زماني: همين استقبال از معممان. يا اين كه يكبار دخترخانميبا حجاب خيلي نامناسب آمد. كتابها را داشت نگاه ميكرد. گفت: حاجآقا! كتابي داريد كه كيفيت نماز شب را نوشته باشد؟ نماز شب را آدمهاي حزباللهي چندان پيگيرش نيستند ولي اين خانم بود. اين براي خودم بسيار جاي تعجب داشت كه زني با اين وضع، چنين سوالي ميپرسد. از اين موردها زياد داشتيم. عدهاي هم دنبال توضيحالمسائل ميگشتند.
جوكار: اوايل، واقعاً ذهنيت همه دوستان اين بود كه روحاني برود داخل غرفه، مراجعات به ما كمتر ميشود؛ يعني كمتر ميتوانيم با مردم تعامل پيدا كنيم. در حالي كه برعكس شد. شلوغترين غرفههاي ما، غرفههايي بود كه روحاني حضور داشت. قريب به صد و پنجاه يا دويست تا مشاور خانواده داشتيم در اين بيست و دو سه ايستگاه. برخي از آنها حدود يك ساعت و نيم در غرفه حضور داشتند و مشاوره خانوادگي ميگرفتند. يا اينكه مراجعه ميكردند و ميگفتند ما از اسلام هيچ چيز نميدانيم که دوستان، مسايل را براي اينها تبيين ميكردند.
سوالات، بيشتر حول چه موضوعاتي بود؟
زماني: اين كه قالب خاصي داشته باشد، نبود. شبهات اعتقادي، حجاب، مشاوره خانوادگي، مسائل شرعي يا تحقيق درباره اديان و مذاهب. عدهاي ميگويند من مسلمانزادهام اما يكي دو سال است كه به صورت تحقيقي اسلام را انتخاب كردهام و غيره.
متوسط دقايقي كه مردم در نمايشگاهها ميايستادند چقدر بود؟
جوكار: نميتوان گفت. همه جور آدميداشتيم. طرف ميآمد و دوري ميزد و ميرفت. يا كسي را داشتيم كه در ميز مطالعه كنار نمايشگاهها مينشست و كتاب را مطالعه ميكرد. ما از قصد، ميزي را براي مطالعه گذاشتيم تا كساني كه نميخواهند كتاب بخرند از آن براي مطالعه استفاده كنند.
زماني: يکي از مشکلات ما اين بود که وقتي مراجعهكننده داشتيم، تا ميخواستيم مشاوره بدهيم، ديگراني را كه ميآمدند يا رد ميشدند از دست ميداديم اما به آنهايي كه مراجعه ميكردند و باب گفتوگو باز ميشد و نيازشان را ميگفتند، كتابهايي را معرفي ميكرديم. آن وقت ميپسنديدند و ميخريدند.
آمار دقيقي از كساني كه مشاوره شدند، داريد؟
داوودي: اين چندان براي ما ممكن نبود. ايستگاهها هم مختلف بود.
زماني: ثبتش هم مشكل بود.
آمار فروش را چطور؟
داوودي: اين را بله! 30 هزار كتاب دست مردم داديم. ميتوانيم مطمئن باشيم كه به 20 هزار خانواده كتاب داديم. كتابهاي خوب.
جوكار: كتابهايي كه يقين داريم حداقل يك نفر آنها را ميخواند. آقاي اميرخاني، نويسنده " بيوتن " و" من او ". ميگفت ميتوان كتاب را با مثلا يك تلفن به سپاه يا ارگانهاي دولتي فروخت، منتها اين كتاب خوانده نميشود. آنها را هديه ميدهند و مشخص نيست چند تايش خوانده ميشود. انگار كسي كه براي كتاب پول ندهد، خيلي برايش اهميت ندارد كه مطالعه كند يا نه؟ منتها كسي كه كتاب را به كسي معرفي كند و محتوايش را بگويد يقيناً در بين راه و سفر متروييشان شروع به خواندن ميكردند. خودم به خيليها ميگفتم كتابهاي گران مخصوصاً رمانهايي را كه خودمان ميخوانيم و تمام ميكنيم، بالايش بنويسيم "وقف در گردش" كه اين كتاب بچرخد و ديگران هم از آن استفاده كنند. ميگفتند كه اين، به ضرر شماست! ميگفتم من به فكر كتاب خواندن كردن هستم به فكر سود كه نيستم.
آيا پوشش رسانهاي هم داشتيد؟
داوودي: نه! ما در بخش تبليغات ضعيف عمل كرديم.
ميخواستيد پوشش رسانهاي داشته باشيد يا نه؟
داوودي: ميخواستيم. البته در روز اول شبكه تهران گزارشي تهيه كرد و چهل پنجاه تا سايت هم زدند، اما کار کردن خبر در سايت به آن معنا پوشش خبري نيست. ميشد بيشتر تبليغ كرد. ما فرصت رايزني نداشتيم. چون ده روزه كار را بستيم. در خود مترو هم ميتوانستيم از آن امكانات و دستگاههاي اطلاعرساني شان استفاده كنيم كه البته زياد با ما راه نيامدند.
جوكار: به اضافه اين كه تبليغات كار به عهده اداره ارشاد بود.
برخورد ناشران با شما چطور بود؟
داوودي: استقبال ميكردند. برخي از نويسندگان خيلي از اين كار استقبال كردند كه ما انتظارش را نداشتيم. مثلاً آقاي سيدمهدي شجاعي، آقاي اميرخاني و آقاي حسن بيگي چندين بار حضور يافتند و ما براي آثار اين سه شخصيت كار ويژهاي كرديم؛ همه كتابهاي آقاي شجاعي و اميرخاني را آورديم. آقاي اميرخاني چند بار به ايستگاه آمد. ما هم رفتيم دفترش و زياد وقتش را گرفتيم.ميگفت من در آمريكا مشابه كار شما را ديده ام. از طرفي آقاي حسن بيگي ميگفت ما اصلاً نداريم جاهايي كه در اين مدت اين تعداد عناوين و اين تعداد كتاب به فروش رفته باشد.
زماني: البته اين نمايشگاهها در همه 20 ايستگاه نبود.
داوودي: شايد در اين مدت به صورت جمعي 200 روز كار نمايشگاهي كرديم.
جوكار: در كل ماه رمضان بوديم ولي برخي از ايستگاهها سه روزه بود، جمع ميشد و ميرفت جاي ديگر. بستگي به مدت مجوزي داشت كه به ما ميدادند.
زماني: اين محدوديتها بود. محدوديت نيرو هم داشتيم.
داوودي: نويسندگان ميگفتند ما اصلاً انتظار نداشتيم. ميگفتند تا به حال سابقه نداشت كه بچههاي حزباللهي اينقدر ما را تحويل بگيرند و كتابهايمان را توزيع كنند. ميگفتند نه ادارات دولتي براي چنين ما چنين كاري كردند و نه ديگران! يكجورهايي شرمنده شدند. غالب ناشران با ما خوب برخورد كردند. وقتي طرح را توضيح ميداديم آنها متوجه اهميت مسئله بودند و استقبال ميكردند.
جوكار: اما يكي دو تا از آنها اذيت كردند. مثلاً انتشارات ع. كه رمان معروفي را منتشر كرده، خيلي اذيتمان كرد و اصلاً با ما راه نيامد. خيلي جاهايي كه ميرفتيم، به اعتبار اين كه داريم فلان كار را ميكنيم كتاب را تحويل ميگرفتيم ولي اين ناشر، تا زماني كه تراول روي ميزش نميگذاشتي، كتاب را تحويلتان نميداد. چند بار بهش گفتم چك سه روزه، قبول نميكرد. وقتي پول را ميگرفت، ميشمرد و اجازه ميداد كه كتاب را ببريم.
مشكل ديگري هم بود؟
داوودي: خوب كار براي بار اول بود و انتظار برخي از مشكلات ميرفت. اما دوستان با توجه به سابقه فعاليتهايي كه داشتند خوب عمل كردند. نداشتن تبليغات را قبلاً گفتم كه فرصت پرداختن به آن را نداشتيم. هر پنج شش ايستگاه يك مسئول داشت كه دائم با همديگر در تماس بودند. يكي ديگر از نقايص كارمان اين بود كه نتوانستيم استمرارش بدهيم؛ يعني يك ماه كار كرديم، يك كار مقطعي شد. الان اگر بخواهيم كار را به سرانجام برسانيم و كتاب را در سبد خانوار وارد كنيم، بايد جاهاي ديگر را هم فعال كنيم.
زماني: نتوانستيم همه ايستگاهها را پوشش بدهيم. بيش از پنج شش قفسه هم نميتوانستيم بگذاريم. خيلي از كتابهاي مفيد را نداشتيم. مردم كتابهاي مفيد ميخواستند كه نداشتيم يا نتوانستيم تهيه كنيم. درباره نماز و روزه و حكمت و اهميت آنها خيلي مراجعهكننده داشتيم كه براي آن يا كتاب نداشتيم يا کم داشتيم. سراغ انتشارات آثار آقاي قرائتي رفتيم كه موفق نشديم.
به صورت سير مطالعاتي يا موضوعي هم كتاب داشتيد؟
زماني: تا حدي. كتابهاي مختلفي بود از رمان، شعر، تاريخ، كتاب براي كودكان و شخصيتهاي بزرگ. يكي از كتابهايي كه استقبال ويژهاي از آن شد كتاب پرسش و پاسخ دانشجويي بود كه دفتر نهاد رهبري در دانشگاهها چاپ كرده بود. هر روز مجبور بوديم از انبار اين كتابها را بياوريم. چون دائم كم ميآورديم.
در معرفي و مشاوره كتاب با مشكل خاصي مواجه نشديد؟
زماني: نه! چون روحاني كارش تعامل با مردم و تبليغ است.
براي توزيع كتاب كه به آن صورت، تجربه خاصي نداشتيد...
داوودي: يكي از نقاط قوت كار ما اين بود كه دوستان همگي اهل مطالعه و كتاب بودند. نوع تبليغمان هم چهره به چهره بود. اين شگرد تبليغاتي را قبلاً دوستان در جاهاي مختلف تجربه كرده بودند. شيوه کار اين بود كه وقتي طرف سوال اول را ميپرسد، جوابش را به گونهاي ميدهند كه ضمن اينكه جواب سوالش را ميگيرد وارد گفتوگو شود و بحث ادامه پيدا کند.. اين شيوه را از شهيدمطهري گرفتيم. دوره اعتقادي شهيدمطهري با همه دورههاي اعتقادي فرق دارد. همه از توحيد شروع ميكنند ولي ايشان از انسان و ايمان شروع ميكند.نکنه ديگر اينکه نسبت فروش كتاب دقيقا با مشاوره دوستان مرتبط بود. يعني كتابهايي كه يک مشاور كتاب ميپسنديد، در ايستگاه مربوط به او فروش بهتري داشت. مثلاً كتاب «نه آبي، نه خاكي» آقاي موذني در يك ايستگاه خيلي خوب فروش ميرفت چراكه مشاور آن كتاب را مفيد ميدانست و جالب.
جوكار: يكي از مشكلات اساسي ما در عرصه اجرايي بيتجربگي بود.
وقتي كار گسترده باشد، سرويسدهي كار سنگين ميشود. ما روزهايي در 20 ايستگاه نمايشگاه داشتيم و كتابهايش تمام ميشد و لازم بود كه به 120 ايستگاه كتاب برسانيم.. قبل از كار فكر ميكرديم كه اين مسئله –مشكل ترابري- را با يكي دو نفر بتوانيم حل كنيم ولي با اين كه هفت هشت نفر را براي اين كار گذاشته بوديم باز كم آورديم. يك مشكل ديگر كه پيشبينياش نميكرديم، سرقت كتاب بود. قريب دو ميليون و دويست هزار تومان كتاب از ما دزديدند. نميدانم صلاح است منتشرش كنيد يا نه؟ ولي واقعيت است.
ارتباط تيم اصلي با همديگر چطور بود؟ چطور با هم هماهنگ بوديد؟
داوودي: بدون هماهنگي اصلاً كاري پيش نميرفت. بخشي در كار اجرايي تهيه كتاب و رايزني با ناشران، برخي در مشاوره كتاب و برخي در رايزني با مسئولان ارشاد تهران، سازمان فرهنگي هنري شهرداري و مترو تهران و نويسندگان و... بودند. براي امور مالي يك مسئول داشتيم كه او باز براي هر چهار ايستگاه، يك رابط مشخص كرده بود. اينها در طول روز با هم جلسه ميگذاشتند و به حساب و كتاب ميپرداختند. يك نفر هم مسئول مشاورين كتاب بود که براي هر چهار ايستگاه، يك نماينده و رابط انتخاب كرده بود. كار ديگر اين كه اين مسوول، مشاوران را در ايستگاهها عوض ميكرد و مشاوري را که مثلا سه روز پي در پي در يك ايستگاه بود به ايستگاههاي ديگر ميفرستاد تا مردم هم افراد متفاوت را ببينند.
ماشين هم داشتيد؟
داوودي: بله! يك ماشين هم از ارشاد گرفتيم. علاوه بر آن زيرمجموعه ديگر، بخش انبار بود و هفت هشت نفر كار جابهجايي آن كتابها را انجام ميدادند.
تصور ميکنيد که اين طرح قابليت تعميم در جاهاي ديگر هم داشته باشد؟
داوودي: فكر نميكرديم كه اين طرح اينقدر بازدهي داشته باشد. همه فكر ميكردند مترو جايي است كه افراد فقط ميخواهند با سرعت رفت وآمد كنند. مترو پارک نيست که مردم با فراغ بال بيايند آنجا استراحت کنند يا فرصت بحث و گفتوگو و تورق كتاب داشته باشند. انتظار داشتيم كه مردم نايستند و كتاب را ببينند. ولي اين اتفاق نيفتاد. آمدند. ايستادند. وقت گذاشتند، كتاب ديدند. با كتابها آشنا شدند، خريدند. برخي هم حتي كتاب را در آنجا خواندند. حتي آدمهايي داشتيم كه آمدند كتاب را تا آخر در آنجا خواندند و رفتند. برخي هم كتاب را ميبردند و بعد ميآوردند. شبيه اين طرح در مساجد، هيئتها، نمازجمعهها و جاهايي كه مردم هفتهاي يك يا چند بار ميآيند، قابليت اجرا دارد. اما مهم است كه همه اقشار بيايند نه فقط عده خاصي.
زماني: يا مواردي داشتيم كه آقا يا خانم يا جواني كتابي را ميپسند اما زياد تخفيف ميخواست که مقدور نبود. ولي بچههاي فروشنده يا مشاور از جيب خودشان آن ما به التفاوت را پرداخت ميكردند تا كتاب خوانده شود. از اين اتفاقات زياد افتاد. بچهها زياد از خودشان مايه ميگذاشتند.
در تعميم اين طرح، چه ملاحظات ديگري را بايد به کار گرفت تا به آن اثر بخشي مطلوب رسيد؟
جوكار: خود بحث مشاوره خيلي مهم بود. يكي از ثمرات کار اين بود كه بچههاي مجري خودمان كه از پايگاههاي بسيج و مسجد بودند، كتابخوان شدند. شايد مسئول پايگاه بسيج و مسجد بايد برنامهريزي و هزينه زيادي ميكرد كه اينها را كتابخوان كند منتها وارد كار كه شدند و در كنار مشاوران قرار گرفتند، كمكم خودشان هم مشاور كتاب شدند. ميگفتند ميشود اين كتابها را شب ببريم و صبح بياوريم؟ ميگفتيم مشكلي ندارد، به شرطي كه بياوريد! يعني آنها كه شب ميرفتند دست خالي خانه نميرفتند. كساني كه پيش از آن كتابخوان نبودند، يا نيروهاي خود مترو و فروشندههاي غرفههاي تجاري مترو هم ميآمدند و كتاب ميخواندند و بر ميگرداندند؛ كساني كه خودشان ميگفتند اصلاً كتابخوان نيستند. يكي به من ميگفت من كتابخوان نيستم و اصلاً نميتوانيد كتابخوانم كنيد! ما هم گفتيم اين يك كتاب «غير قابل چاپ» سيدمهدي شجاعي را بگير و برو تا آخر! فردا كه آمد كلي حظ كرده بود و ميگفت كتابهاي ديگر در اين زمينه چه داريد.
داوودي: تازه، اين يك شيوه بود. دوستان ما در ايام تبليغ، در روز عاشورا، بالاي منبر كتاب ميخواندند و مردم گريه ميكردند. يکي از دوستان «آفتاب در حجاب» آقاي شجاعي را يك ساعت خوانده بود و مردم گريه كرده بودند. امسال ماه مبارك در شبهاي قدر در تربتحيدريه، در شش شب «داستان راستان» شهيدمطهري را خواندند. يكي از طرحهاي ديگري كه قصد داريم اجرا كنيم ويترين و تابلوي معرفي كتاب در مدارس است. تابلوهاي خوب و قشنگي را در شبستان مساجد طراحي كرديم كه كتابها به نمايش گذاشته شوند. يا يكي از ائمه جماعت كه از دوستان ماست بين دو نماز، پنج دقيقه در مورد آن كتابها توضيح دهد. خوب اين تبليغ هم تأثيرگذار است. الان معلمان و مديران مدارس هم ميتوانند اين طرح را اجرا کنند.
چه پيشنهاد مشخصي براي مسئولان فرهنگي کشور داريد؟
داوودي: بايد اين كار، در متن جامعه و كار اصلي ما باشد نه اين كه در حاشيه قرار بگيرد. نمايشگاه بينالمللي كتاب يا قرآن خوب است ولي اين امور شايد به آن ميزان هزينهاي که برايش ميشود، بازدهي نداشته باشد كاري كه ما كرديم يك كار اصولي است که هزينه خودش را هم در ميآورد.. بايد دغدغه كتابخواني و توزيع کتاب جدي گرفته شود. آقاي وزير شخصيت تأثيرگذاري است. چه اشکالي دارد که در هر مراسمييك كتاب را معرفي كند؟ مسئولين فرهنگي خودشان به صورت مستقيم و چهره به چهره وارد اين مشاوره بشوند؛ كاري كه حضرت آقا كرد و جواب هم داد. مقام معظم رهبري "خاكهاي نرم كوشك" را که معرفي كرد 167 هزار نسخه فروش کرد.
|