راه شماره 6 : مهندسي فرهنگي يا ديکتاتوري دکوراتورها
انسانهای خاکستری و آواز گنجشکها
● عبدا... بيچرانلو
شايد بسياري از افرادي که در شهرها زندگي ميکنند وجه تسميه فيلم " آواز گنجشکها " براي آنها ملموس نباشد، وجه تسميهاي که در اواخر فيلم شاهد آن هستيم. اما آنها که در روستاها زندگي کردهاند يا به هر نحوي تجربه زندگي روستايي داشتهاند، به راحتي ميتوانند جنب و جوش و شور و شادي گنجشکها را در ارديبهشت، خرداد و تير به ويژه در ارديبهشت که فصل تخمگذاري و به تدريج سر برآوردن جوجهها از تخم است، تصور کنند و زيبايي فيلم را لمس کنند.
آواز گنجشکها، داستان مرد ميانسالي به نام کريم است که در يک مزرعهي پرورش حيوانات کار میکند، او شيفته و عاشق شترمرغهاست و ارتباط رواني و عاطفي خوبي با آنها برقرار کرده است. بر حسب تصادف يکي از اين شترمرغها از مزرعه فرار ميکند. کريم چند روزي او را جستجو ميکند اما موفق به يافتنش نميشود. در نتيجه از کار اخراج ميشود و همين زمينهاي ميشود براي اينکه پاي او به شهر باز شود. در شهر از طريق مسافرکشي با موتور امرار معاش کند. در شهر حوادث تجارب زيادي پيدا ميکند و در کوران اين حوادث و تجارب و تعليق و کششها، که تماشاگر را با خود همراه ميکنند شاهد تحول کريم نيز هستيم.
1- آواز گنجشکها، فيلمیايراني و اصيل است، آن قدر ايراني که دوست ندارم آن را با هيچ فيلم خارجي مقايسه کنم. اميدوارم در آينده فيلمهاي خارجي با آن مقايسه شوند و از آن براي ساخت فيلم الگوبرداري شود همچون فيلم "بچههاي آسمان" که يکي از کشورهاي شرق آسيا نسخه آسياي شرقي آن را توليد کرد.
2- فيلم چون بر فطرت انسانها متمرکز است و با ادبياتي شبيه ادبيات پيامبران، با مخاطب ارتباط برقرار کرده است، پيام آن نه فقط در ايران مخاطب دارد بلکه ميتوان ادعا کرد پيامش جهاني است. هر بيننده نيکسيرتي در هر نقطه جهان ميتواند با آن ارتباط برقرار کند و پيامهاي آن را بفهمد.
3- فيلم، صريح، صادقانه و واقعبينانه است. مسائل مبتلابه جامعه امروز ايران را صادقانه، بدون اغراق و صريح منعکس کرده، در سکانسهاي مختلفي برخي روحيات، خلقيات و رفتارهاي منفي رايج در ايران امروز، انعکاس يافته است؛ مانند مسافري که کرايهاش را پرداخت نکرده و طلبکاري ميکند، کار چاق کنيهايي که مسافر ديگري انجام ميدهد و...
4- روابط عاطفي فيلم دقيق است؛ عشق خالص و بيرياي ايراني در آن موج ميزند، عشق اصيل زن و مرد ايراني که در سکانس نصب آنتن تلويزيون روي پشت بام شاهد آن هستيم. نجابت و حياي زن ايراني نيز در اين سکانس به زيبايي به تصوير کشيده شده است. عشق به فرزند که در ارتباط بين کريم و دخترش جريان دارد و متقابلاً عشق دختر به پدر؛ دختري که با از دست دادن سمعک قادر به شنيدن نيست و از طريق لبخواني حرفهاي پدرش را ميفهمد و حاضر است نشنيدن و تظاهر به شنيدن را تحمل کند اما پدر براي خريدن سمعک به زحمت نيافتد.
5- کودکان فيلم، در عين پاکي و معصوميت کودکانه، آرمانها و ايدههاي بزرگي دارند، خمود، بي تحرک و خام و ساده نيستند. نسل پرجنب و جوشي هستند که حاضرند براي رسيدن به آرزوها و اهداف معقولشان، بزرگترها را متقاعد و براي رسيدن به اين آرمانها بسيار تلاش و از خودگذشتگي کنند.
6- مساله قوميت در اين فيلم به نحوي لطيف و نرم و بدون تعارض به تصوير کشيده شده است: مانند واقعيت جامعه که با افرادي که با لهجهها، گويشها يا زبانهاي مختلف در جامعه ايراني صحبت ميکنند طور خاصي برخورد نميشود. چرا که اين لهجهها، گويشها و زبانها عناصر فرهنگي و ملي ايران زمين محسوب ميشوند نه چيزي زائد، در اين فيلم نيز چنين تعاملي با کريم صورت ميگيرد.
7- در فيلم، تفاوت فضاي شهر و روستا به خوبي نمايان است، شهرش واقعاً شهر است مخصوصاً شهر پرازدحام تهران. انسانهاي شهر با سرعت بالايي در ترددند، گويي شتاب زندگي فرصت سرخاراندن به آنها نميدهد. تندتند سوار شدن بر موتور و اصلا وجود موتور در اين شهر عمدتاً به اين دليل است که شتاب زندگي بالاست و انسانها بايد کارهاي مختلفي را در زمان کوتاهي به سرانجام برسانند. روستاي فيلم در فضايي ساختگي طراحي شده است و فضاي ساختمانهاي آن را خود مجيد مجيدي با زحمت بسيار براي اين فيلم طراحي کرده است اما فضا بسيار به واقعيت نزديک است و روحيات و رفتار افراد روستايي بسيار طبيعي و زلال به تصوير کشيده شده است.
8- عنصر شترمرغ دلالتکنندهي برخي معاني است؛ عنصري معنوي که گويي پيکي آسماني است که هنگام لغزشهاي کريم، او را از لغزش باز ميدارد. حتي خود کريم در سکانسي از فيلم به شکل شترمرغ در ميآيد. در گريم رضا ناجي نيز سعي شده دماغ او به گونهاي باشد که تداعيگر شترمرغ باشد. به نظر ميرسد با اين عنصر تلاش شده پاکي و صفاي کريم به تصوير در آيد، صفايي آسماني که در موجودي زميني جاري است. شترمرغ ميتواند کارکرد ديگري هم داشته باشد. کارکرد اقتصادي و مفيد بودن همه اجزاي اين موجود و هر آن چه از او حاصل ميشود آن را به موجودي منحصر بفرد تبديل کرده است. در آواز گنجشکها نيز پربرکت بودن اين حيوان نمايش داده شده، آنجا که با يک تخمش علاوه بر خانوده کريم، خانوادههاي متعدد ديگري از آن منتفع میشوند.
9- موسيقي فيلم، متناسب با فضاي فيلم و ايراني است. مجيدي براي ساخت اين فيلم از يکي از زبردستترين موسيقيدانان کشور بهره گرفته است و اين باعث شده در نقاط دراماتيک فيلم و حتي در تعليق و کششهاي آن، فضا تلطيف شود. در فيلم اما براي تاثيرگذاري بر مخاطب به صورت بيرويه از موسيقي استفاده نشده است و حتي بخشهاي زيادي از فيلم موسيقي ندارد. همين موسيقي جذاب و تاثيرگذار بود که باعث شد اين فيلم در جشنواره فيلم فجر گذشته برنده سيمرغ ويژه موسيقي جشنواره نيز بشود.
10- صداگذاري فيلم، نقطه برجسته ديگر فيلم است چون همان طور که از نام فيلم نيز پيداست در اين فيلم صدا موضوعيت بيشتري دارد. صداهايي که براي محيط شهري طراحي و اجرا شده و نيز صداهايي که براي محيط روستايي در نظر گرفته شده بسيار در فضاسازي فيلم موثر بوده است.
11- تدوين فيلم با دقت صورت گرفته است. شروع و پايان فيلم با تصوير شترمرغ باعث افزايش بارمعنايي فيلم شده و حتي چينش خط سير فيلم به نحوي است که مخاطب انتظار سير ديگري دارد (البته اين به خطي که کارگردان براي روايت داستان در نظر گرفته بر ميگردد) اما تدوين آن باعث شده خط سير بسياري از سکانسهاي فيلم، غيرمنتظره باشد.
12- طراحي صحنه، عنصر ديگري است که به قوت اين فيلم کمک کرده است مخصوصاً در طراحي فضاهاي طبيعي مانند مزرعه گندم که بسيار براي آن زحمت کشيده شده است. حتي مجيد مجيدي در جايي گفته است که براي اين کار ده هکتار زمين را گندم کاشتهاند و نيز آبانباري که همراه با تحول شخصيتهاي فيلم و رويدادهاي مثبت و دلانگيز آن، از لجن و کثافات، تمييز و آبش زلال ميشود؛ گويي تصويري از دلهاي انسانهاي اطرافش را باز مینماياند. عنصر برجستهي ديگر، عنصر نور فيلم است که بسيار آرامبخش است، مخصوصاً در تصاوير شفاف و خوشنور مربوط به روستا و طبيعت، تحسينبرانگيز است.
13- "آواز گنجشکها" اوج سينمايي است که علاوه بر اينکه ميتوانيم آن را از مصاديق سينماي ملي بدانيم، از مصاديق سينماي خاصي است که خود مجيد مجيدي در ساخت هفت فيلم به تجلي رسانده است، سينمايي که در آن پيامهاي اصيل فرهنگي (فرهنگ ايراني با همه مختصاتش، شامل دين، سنتها، آيينها و باورهاي ملي و...) با شيوهاي عام و خاص پسند ارائه ميگردد. سينمايي که در آن انسانهاي خاکستري، نه سياه و سفيد مطلق، در آن متحول ميشوند و اين متحول شدن براي هر انساني شدني و دستيافتني است نه چيز عجيب و خيالي و غيرواقعي. از فيلم بدوک گرفته تا بچههاي آسمان، رنگ خدا و بيد مجنون و اکنون آواز گنجشکها همواره شاهد اين فرآيند در فيلمهاي مجيد مجيدي بودهايم.
14- اين فيلم، به سادگي بسياري از پيامهاي ديني را براي مخاطبان خود تبيين کرده است. مخصوصاً موضوع روزي حلال و سم بودن درآمد حرام. شايد انتقال چنين پيامهايي از طريق سينما يا تلويزيون ساده به نظر برسد اما بايد متوجه ظرافتهاي رسانهاي بود که لزوماَ انتقال هر پيامیاز طريق رسانه ممکن نيست بلکه با رعايت جذابيت پيام براي مخاطب و نيز قابليت اقناع اوست که ميتوان اميد به تاثيرگذاري پيام رسانه مخصوصاً پيامیديني داشت.
15- براي مسوولان و مديران سينمايي و ديگر فعالان سينمايي و دانشگاهي که دغدغه سينماي ملي دارند و براي طراحي چارچوب نظري آن نيز تلاشهايي کردهاند (اطلاع دارم که آثاري در اين زمينه در حال نگارش است) مفيد به نظر ميرسد با نگاهي به "آواز گنجشکها" که از مصاديق سينماي ملي است، در ارائه الگو و چارچوب نظري خود از اين فيلم بهره گيرند و اميد است محصول ديالکتيک نظر و عمل در اين زمينه، سينماي ملي بالنده ايران باشد.
16- مناسب است که مديريت فرهنگي کشور (اعم از وازرت فرهنگ و ارشاد اسلامیيا هر سازمان، نهاد و مجموعه فرهنگي دولتي و غيردولتي که فعالانه در عرصه فرهنگ حضور دارد) براي نمايش گسترده اين فيلم در کشور، به ويژه در شهرهاي کوچک و حتي روستاها تلاش کنند تا ايراني خود را در آيينهاي زلال و نه مشوش و تحريف شده يا براساس ذهنيت يک کارگردان که فرهنگ اصيل اين مرز و بوم را نميشناسد، ببيند.
|