راه شماره 6 : مهندسي فرهنگي يا ديکتاتوري دکوراتورها
حاشيهايبر روزنامهنگاري جهاني
● فرشاد مهديپور
سالهاست در جان و ذهن کارگزاران ايراني رسانهها، قطب عالم امکان ژورناليسم، بر پشت سلسله کوههاي آلپ و در حاشيه اقيانوس اطلس قرار گرفته است. غرب به طور عام و دانشگاههاي روزنامهنگاري آمريکايي به طور خاص، آنچنان فضاي رسانهها را از آموزههاي خود اشباع کردهاند، که اصلا حرفي ديگر نه وجود دارد و نه خريداري.
روزنامهنگار جهان سوم در تکاپو براي مقابله با اين موج فراگير، در سالهاي مياني قرن گذشته، دست به دامان ايدههاي کمطرفداري نظير روزنامهنگاري توسعه شدند که کار چنداني برايشان از پيش نبرد. حرف روزنامهنگاري توسعه، بر مدار خبر محوري و فرآيند نگاري بود و واقعيت اين است که نميتوان در عمل چندان به اين دستاويز متمسک شد؛ هم جريان رسانهاي و خبري راه ديگري دارد و هم روزنامهنگار تهي از چنين زاويه ديد متمايزي است. پس چاره چيست؟ چاره را احتمالا در قوطي هيچ عطاري نميشود يافت، اما سوال را چرا. و تا سوالي هست، حتما امکان پاسخي هم متصور.
اين گزارش (و نه تحقيق) ميکوشد تا در گذري بر معاني جاري در اين حوزه، بکوشد نمايي از کوره راه رهايي را بنماياند.
فقط روزنامهنگاري بد و خوب
ديويد رندال، نويسنده کتاب روزنامهنگاري حرفهاي (که در اصل نام کتاب روزنامهنگاري جهاني universal journalism بوده است)، روزنامهنگار خوب را کسي ميداند که بداند «در حرفه او عواملي چون مالکيت رسانه، فناوري و انواع اطلاعات به روز، به سمت جهانيشدن پيش ميرود.» به عقيده رندال، «آموزههاي پايه روزنامهنگاري در همه جا يکسان است و فقط روزنامهنگاري مطلوب و روزنامهنگاري نامطلوب داريم؛ نه روزنامهنگاري پيشرفته و عقبمانده.»
او در پايان تاکيد ميکند که »باور به روزنامهنگاري مطلوب(عمومي و جهاني) امروز بيش از پيش مبرم به نظر ميرسد. رشد فناوري و دگرگوني رعدآسا و چشمگير در محيط سياسي دنيا در اواخر دهه 80 ميلادي، خبر را به پديدهاي دنيايي(نه حوزهاي و سرزميني) مبدل ساخته است و آثار آنرا نيز همگاني و دنيايي جلوه ميدهد.» (رندال، ۱۳۸۲، ص ۲۱)
اينها شايد صريحترين آرايي باشند که در تاييد مفهوم روزنامهنگاري جهاني، در ميان متون فارسي ميتوان بهدست آورد. ديدگاههايي که گويي در ضمير ناخودآگاه روزنامهنگاران ايراني، چون لوحي محفوظ، ثبت و ضبط شدهاند و احترازي هم از آنها نيست.
خبر توسعهآميز
رويکرد رندال، ماحصل دورهاي است که پذيرفته شده بود، تنها روشهاي ممکن روزنامهنگاري از يکي از ۳ دالان روزنامهنگاري عيني (objective journalism)، تشريحي (interpretative journalism) و تحقيقي (or muckraching) ميگذرد. (بديعي- قندي، ۱۳۸۵، ص ۴۲۲) نويسندگان روزنامهنگاري حرفهاي ميپرسند: «روزنامهنگاري مطلوب کشور ما بايد به چه شيوهاي و چه ويژگيهايي را دارا باشد؟» (بديعي- قندي، ۱۳۸۵، ۴۲۱) آنها در پاسخ به اين سوال، تنها به روزنامهنگاري توسعه اشاره کردهاند. «روزنامهنگاري توسعه يعني استفاده از تمام مهارتها و فنون روزنامهنگاري، به صورتي که مخاطبان نه تنها از وقوع رويدادهاي توسعه آگاهي مييابند، بلکه از علت، چگونگي و نحوه اجراي برنامهها نيز برخوردار ميشوند» در اين منظر تنها کافي است روزنامهنگار علاوه بر استقلال حرفهاي، آگاهي، تخصص و مهارتهاي گوناگون حرفه روزنامهنگاري را کسب کند. (بديعي- قندي، ۱۳۸۵، ص ۴۳۰)
واضح است که راهکار بالا،فقط براي پوشش اخبار فعاليتهاي توسعهاي ممکن است به کار آيد و نميتواند جايگزيني مناسب براي روزنامهنگاري رايج (در ۳ شيوه مذکور) باشد.
افسانه غربي
در غرب هم سالهاست که برخي به دنبال روي کار آوردن گونهاي متمايز از روزنامهنگاري هستند. آنها مبحث روزنامهنگاري انتقادي را پيش کشيدهاند که در واقع در قياس با جريان غالب روزنامهنگاري جهاني، يك نوع روزنامهنگاري آلترناتيو و شايد هم راديكال به شمار ميرود؛ روزنامهنگارياي که براي كانونهاي قدرت و ثروت پديده خوشايندي نيست. در اين گونه روزنامهنگار با اتكا به عناصر خبري تحليل (why) و تشريح (how)، دست به افشاگري ميزند و با تكيه بر چند منبع خبري (رسمي و غير رسمي)، کوشيده ميشود تا روايتي متفاوت از رويداد به دست مخاطب برسد. به ميزان افزايش اين گرايش، غلظت مخالفت كانونهاي قدرت و ثروت نيز با آن افزايش يافته است و آنها مدعي ميشوند که دموكراسي تضعيف شده است.
گنز ميگويد: هدف روزنامهنگاران صرفا آگاه کردن نيست، چرا که معلوم نيست چه اخباري به پيشبرد دموکراسي کمک ميکند و آيا پخش بسياري از خبرها اصلا ضرورتي ندارد؛ ديگر آنکه اين مساله که روزنامهنگاران چگونه تعيين ميکنند مردم به چه نياز دارند، چندان مورد توجه قرار نگرفته است، گذشته از اين، فرض اينکه روزنامهنگاران خودبهخود توانايي آگاه ساختن شهروندان را دارند و بنابراين خود نيز آگاهند، چندان طرفداري ندارد و در نهايت، خبر فقط اطلاعات نيست؛ گرچه مطالعات مربوط به مخاطب نشان ميدهند که افراد آگاه احتمالا بيشتر از سايرين مشارکت سياسي به عمل ميآوردند، اما در عمل براي ايجاد خشم و هيجاني که مشارکت را بر ميانگيزد، ممکن است اطلاعات گمراهکننده موثرتر از اطلاعات حقيقي باشد.
گنز هم پيشنهادي را پيشرو نميگشايد و فقط به اين نکته اکتفا ميکند که آرمانگرايي نهفته در نظريه روزنامهنگارانه رايج، ممکن است حتي ناتواني روزنامهنگاران را درباره اينکه نميتوانند چندان کاري به نفع دموکراسي انجام دهند، پنهان کند. (گنز، ۱۳۸۵، ص ۱۲۳)
پرسش به روز
تفاوت روزنامهنگاري در ايران، با روزنامهنگاري رايج چندان امر پوشيدهاي نيست؛ اما آنان که بر اين باورند، معتقدند «روزنامهنگاري در مملكت ما تفاوت بسياري با روزنامه نگاري جهاني دارد و آنها به سرعت به سمت ديجيتالي شدن پيش ميتازند.» در اين منظر مشکل در ذات اين تفاوت نيست، بلکه بيشتر آنچه رخ مينمايد عقبماندگي و واماندگي ما، در عصر سرعت و ديجيتاليسم است.
اين سوال را مصاحبهگري از دکتر يونس شکرخواه در ابتداي گفتوگويي با روزنامه ايران پرسيده است. شکرخواه در پاسخ، اين مساله را پرسش بهروزي ميداند، ليکن در ادامه بحث يکسره مصروف مباحث تکنيکي نظير فراگيري رسانههاي سايبر و حذف تدريجي روزنامهنگاري سنتي ميشود. (شکرخواه، ۱۳۸۱/۶/۱، ص ۷) و در جايي ديگر از ضعف سياستگذاريهاي مطبوعاتي در ايران، بيتوجه به الگوي جهاني آن در زمينه ديجيتاليسم، انتقاد ميشود.
منطبق با شرايط
دکتر مهدي محسنيانراد در يکي از فصول پاياني کتاب «ايران در چهار کهکشان ارتباطي»، به ماجراي ارايه يک مقاله در کنفرانسي در کرهجنوبي اشاره ميکند که طي آن يکي از اعضاي حاضر در نشست، که از استادان آمريکايي دانشگاه قاهره مصر بوده است به مخالفت با ديدگاه او ميپردازد. ماجرا از اين قرار بوده که محسنيانراد، با طرح فرضيهاي در اين نشست ميگويد: «شرايط اجتماعي و اقتصادي جهان سوم، به گونهاي است که محتواي درسهاي روزنامهنگاري دانشگاههاي غربي، پاسخگوي نيازهاي فعاليت رسانهاي در اين کشورها نيست و ضرروت دارد تا براي آموزش اين کشورها، متنهاي درسي منطبق با شرايط اجتماعي و عينيتهاي موجود در فعاليتهاي خبري آنان تدوين شود.» (محسنيانراد، ۱۳۸۴، ص ۱۵۸۶)
استاد مذکور در واکنش به نظر محسنيانراد، اظهار داشته است که دستاوردهاي علمي مربوط به شيوه صحيح روزنامهنگاري، جهاني است و نميشود آن را منطقهاي ارزيابي کرد. باقي ماجرا را از زبان محسنيانراد بخوانيد: «همين سخن موجب شد که موضوع مورد توجه حاضران قرار گيرد و بحث در اين باره آغاز شود. من براي نشان دادن شاهد، چند مثال متفاوت را مطرح کردم و شرايط فعاليت روزنامهنگاران در کشورهاي در حال توسعه را ذکر کردم. براي نمونه، در انتظار قرار دادن دهها خبرنگار مطبوعات به علت تاخير دوربين تلويزيون در يک مصاحبه خبري را مطرح کردم که از پديدههاي رايج در اين کشورهاست. به تدريج استاد مذکور با من موافق شد که در کتابهاي روزنامهنگاري غربي، راهحلي براي کاهش تنش ناشي از اينگونه اتفاقات نيست» (محسنيانراد، ۱۳۸۴، ص ۱۵۸۷)
با اين وصف، حداقل بر سر اين نکته توافق وجود دارد که متون آموزشي غربي، يا به تعبير ما جهاني، چندان کمکي به روزنامهنگاران جهان سوم نميکند و اين گزاره، نظر رندال و امثال او را سخت به چالش ميکشاند.
تفاوت در عمل
محسنيانراد کوشيده است در آثاري ديگر اين نظر را تعقيب کند. او در کتاب روزنامهنگاران ايران و آموزش روزنامهنگاري، براي اثبات فرضيهاش تلاشي درخور توجه انجام داده است او در اين کتاب، نظر 27 استاد روزنامهنگاري و يا روزنامهنگار از کشورهاي هند، پاکستان، الجزاير، فلسطين، عراق، قبرس، اندونزي، مالزي، کوبا، افغانستان، بنگلادش، سنگال، زيمباوه، نيجريه، اتيوپي، ناميبيا، غنا، سيرالئون، زامبيا، تانزانيا، مغولستان، گامبيا و سيشل را جويا شده است و از آنها پرسيده است: «برخي بر اين باورند که شرايط اقتصادي و اجتماعي در جهان سوم از طبيعت خاصي برخوردار است که منطبق با استفاده از برنامهها و محتواي دروس ارتباطات دانشگاههاي غرب براي تدريس روزنامهنگاري نيست و ضرورت دارد که براي آموزش روزنامهنگاران اين جوامع بر اساس ويژگيهاي تاريخي، فرهنگي و علايق درازمدت آنان و همچنين عينيتهاي حاکم بر جريان شکلگيري خبر، متون درسي خاص تدوين کرد، نظر شما درباره اين عقيده چيست؟» (محسنيانراد، ۱۳۷۳، ص؟)
پاسخها بسيار جالب توجهند: 12 نفر از پاسخدهندگان با اين نظريه کاملا موافقاند (44 درصد)، 12 نفر موافق (44 درصد) و 3 نفر مخالف(12 درصد).
برخي از پاسخ دهندگان، از جمله دکتر آنانتاس بابلي از هند، تاکيد ميکند که «ما از غرب تقليد ميکنيم، آموزش ميبينيم و رشد ميکنيم و به اين ترتيب با اين خطر روبهرو ميشويم که نسبت به مردم، آداب و سنن فرهنگي و سرنوشت خود بيتوجه و بيگانه شويم.» دکتر مسکينعلي حجازي از پاکستان هم ميگويد: «جايگاه ارزشهاي اجتماعي و فرهنگي در کشورهاي جهان سوم با آنچه که در جوامع غربي وجود دارد متفاوت است. روزنامهنگاري نميتواند با نظام ارزشي و جايگاه اجتماعي فرهنگي آن جوامع متفاوت باشد. از همين رو من نيز کاملا معتقدم که برنامهها و متون کشورهاي غربي نيازمنديهاي ما را مرتفع نميکند.» مانادو آنات از سنگال نيز اظهار ميدارد: «استانداردهاي مورد استفاده ما در روزنامهنگاري از کشورهاي غرب اقتباس شدهاست و اين استانداردها پارهاي اوقات با آنچه که ميخواهيم متفاوت است. بنابراين آموزش روزنامهنگاران در جوامع جهان سوم نياز به آن دارد که متخصصين ارتباطات برداشتهاي تازهاي در مورد اهداف توسعه داشتهباشند.» (محسنيانراد، ۱۳۷۳)
پل به سوي تفاوت
عبدل صدور روحيل از افغانستان، يکي از همان روزنامهنگاراني که در برابر پرسشهاي محسنيانراد قرار گرفته است، نکته جالبي را باز ميگويد که شايد پلي باشد براي دريافت تفاوتي ديگر. او نوشته است که مساله قابل اعتماد بودن وسايل ارتباطي در جهان سوم بسيار مهم است، مثلا در جوامع اسلامي مسجد قابل اعتمادترين مکانهاست، حال آنکه چنين چيزي اصلا در غرب مفهومي ندارد. (محسنيانراد، ۱۳۷۳) به درستي او انگشت اشاره روي يک تمايز فرهنگي و ارزشي گذاشته، که مدتهاست با ايده بيطرفي مطلق و داوري ارزشي نداشتن، تلاش شده تا اين نگاه از صفحه روزگار محو شود. مسجد يا هر مکان مذهبي ديگري، يک پايگاه اجتماعي فعال در زمينه کسب و نشر اطلاعات است، ولي جايي در آموزشهاي روزنامهنگاري ندارد، چرا که کسي آن را جدي نميگيرد.
روزنامه در ايران (يا هر کشور مذهبي ديگري)، بايد کارکردي متناسب با آرايش اصلي جامعه داشته باشد و نميشود روزنامهگاري را در چنين جوامعي دامن زد که در فضايي سکولار پرورش يافته، رشد کرده و بالغ شده است. اين ديده، خواه ناخواه، چيزهايي را ميبيند و نميبيند که پردهها را از هم دريده و ساکنانش را روانه روانخانه ميکند؛ دين در تضاد با دنياي تهي امروز است و روزنامهنگاري جايي براي آن ندارد.
شهيد سيدمرتضي آويني، در ژورناليسم حرفهاي مينويسد: «ژورناليسم حرفهاي ناگزير است که بنيان کار خويش را بر ضعفهاي بشر امروز بگذارد. او توضيح ميدهد که اين حد از تنزل را ميشد تحمل کرد، به شرط آنکه مناديان اين شيوه، نميکوشيدند تا انسان را به غفلت بکشانند.» (آويني، ۱۳۷۷، ص ۵۴)
آويني، پول را عنصر اصلي اين نوع از روزنامهنگاري ميداند و ميگويد: «پول عامل تعيين کنندهاي است و تاکنون توانسته بسياري از ايدئولوژيها را در قلب صاحبانش بيرنگ کند.»
كشف حقيقت
روزنامهنگاري، كاشف حقيقت نيست. اين اولين مغالطه آشكار روزنامهنگاري جهاني در مسير توسعه و فتح تمامي سنگرها و کشورهاست. در نگاهي به همه شيوههاي روزنامه نگاري (عيني، تشريحي، تحقيقي و توسعه) درمييابيم كه اصل اساسي غيرقابل تغيير و پذيرفته شده به شمار ميرود، اصالت واقعيت و آنچه بوقوع پيوسته است و نه روايت حقيقت ماجرا. روزنامهنگار از زاويه ديد درون خود (objective) چيزي را که ميبيند، گزارش ميکند و تنها آن برشي از واقعيت را که مينويسد، واقعيت دارد، حال آنکه ممکن است آنچه در عالم برون (sobjective) به وقوع پيوسته در اساس چيز ديگري باشد؛ همه مدلهاي روزنامهنگاري در اين باره سکوت کردهاند. (آويني، ۱۳۷۹، ص ۱۲۷)
روزنامه نگاري که خود را موظف ميداند كه عينيت را بي كم و كاست و فارغ از نگاه راوي (بحث بر سر امكان و يا عدم آن نيست) گزارش كند، اين خواسته را در امتداد آن فرض فلسفي پي ميگيرد كه هر آنچه را حس نميشود، غير قابل بحث ميداند. اين نگره خواه ناخواه در نهايت ساحت واقعيت را با حقيقت در هم آميخته است و جايي براي متافيزيك باقي نميگذارد. (آويني، ۱۳۷۹، ص ۵۹)
عبور از راز
روزنامهنگار جهان سوم در طول ساليان گذشته، درگير و دار بافتهها و تارهاي فراوان به هم تنيدهاي بوده، که کمتر به او مجال فحص در اموري چنين زير بنايي داده است و روزنامهنگار ايراني به طرزي فجيعتر،گرفتار اين تارنماها و تارنماييها. شکاف ديجيتالي روز به روز در حال گسترش است و گرچه فناوريهاي اطلاعاتي به طور گستردهاي در کشورهاي غني توسعه يافتهاند، اما در کشورهاي فقير فقط نخبگان هستند که ميتوانند به اين تکنولوژيها دسترسي پيدا کنند. (نورايينژاد،؟، ص؟)
اين شرح، اندکي بر يک بينهايت بود، اگر متون آموزشي لازم است تغيير کنند، سو و جهت آن نيز را بايد تغيير داد؛ نظام رسانهاي حاکم نيز همراه شرايط محيطي بايد بازتعريف شود و از همه مهمتر، نگاه به خبر، انگارهاي تازه بيابد. روزنامهنگاري بومي، چون مفهومي همپيوند با نظام فکري حاکم بر روزنامهنگاري جهاني، ميبايست هويت مستقل خود را بهدست آورد و مگر همه در جستوجوي راز و خبر نيستيم.
رفتن به سراپرده راز، معماي جاودانه بشر بوده و خواهد بود. معمايي كه در هر روزگاري با رنگ و بويي به دنبال يافتن كليد آن بودهاند. حضرت حافظ در ديوان سترگ خود با اذعان به اين راز، كه جوهر بي التفاتي آدمي، بي خبري اوست، ميگويد:اي بي خبر بكوش كه صاحب خبر شوي/ تا راهرو نباشي، كي راهبر شوي. (قزويني، ۱۳۷۲، ص ۲۵۴)
مفهوميرا كه حافظ بر آن تاكيد ميكند، پياميبراي همه كارگزاران رسانه و پيام گزاران عالم است كه آنچه را آنها بايد بجويند اين خبر نيست، كه جنسش روزمرگي و روز مرگي است، بلكه خبري فراتر از حواس انسان.
منابع:
آويني، سيدمرتضي (۱۳۷۹). رستاخيز جان. تهران: ساقي
آويني، سيدمرتضي (۱۳۷۹). آيينه جادو. تهران: ساقي
آويني، سيدمرتضي (۱۳۷۷). حلزونهاي خانه بهدوش. تهران: ساقي
بديعي، نعيم و حسين قندي (۱۳۸۵). روزنامهنگاري نوين. تهران: دانشگاه علامه طباطبايي
رندال، ديويد (۱۳۸۲). روزنامهنگاري حرفهاي، ترجمه: علياکبر قاضيزاده. تهران: موسسه انتشاراتي روزنامه ايران
شکرخواه، يونس (۱۳۸۱).مداد دليلي ندارد مداد فراموش شود. روزنامه ايران، شماره ۲۲۲۰، شهريور ۱۳۸۱
فرزانه، سام (۱۳۸۴). روزنامهنگاري در ۲ سوي کره زمين. روزنامه شرق، ش؟، ارديبهشت ۱۳۸۴
گنز، هربرت.ج (۱۳۸۵). دموکراسي و خبر، ترجمه: عليرضا دهقان. تهران: سمت
محسنيانراد، مهدي (۱۳۸۴). ايران در چهار کهکشان ارتباطي. تهران: سروش
محسنيانراد، مهدي (۱۳۷۳). روزنامهنگاران ايران و آموزش روزنامهنگاري. تهران: مرکز مطالعات و تحقيقات رسانهها
نورائينژاد، مريم (؟). شکاف ديجيتالي. دانشگاه تهران
|