راه شماره 0 : قيصر به روايت قيصر
روی دیوار لانه جاسوسی قيصر از نگاه نزديكترين دوست
مصطفی محدثی خراسانی
نام سيدحسن حسيني و قيصر امين پور توأمان در شعر انقلاب تبديل به ستارهاي روشن و پرندهاي بلند پرواز شده است و در ذهن هم نسلان من اسطورهاي شكوهمند و خلل ناپذير و قلهاي تثبيت شده و ارجمند در شعر و شعور و براي شناخت هر كدام از اين دو با كدام آيينه، روشنتر و صادقتر از ديگري ميتوان روبرو شد و به گفتگو نشست. اين بود كه از يار مشفق و ديرين قيصر، دكتر سيدحسن حسيني خواستيم تا با ما از قيصر بگويد و از روزهايي كه جريان شعر جوان انقلاب سرمشقهاي شكوهمندش را از شعر او و قيصر ميگرفت و از فراز و فرودهاي گذر اين سالها بگويد و از اينكه نقش قيصر در مدارسازي شعر اصيل اين عصر چيست و از هر چه و هر چيز ديگري كه ميخواهد، كه ميدانيم تا مفهومي در جان او چرخي سماعگونه نزند و با جانش درنياميزد و تبديل به دردي نشود بر زبانش جاري نميشود. * با توجه به رفاقت ديرين و عميق با قيصر و پيشگامياي كه به اتفاق او در جريان شعر انقلاب داشتهايد و پيوندي كه نام و شعر شما و قيصر با هم خورده است، مشتاقم قبل از ورود به گفتگو و بحث، خواهش ما را بپذيريد و مروري داشته باشيد بر خاطراتتان كه دفتري است گرم و گيرا و پر برگ و بار و براي ما از روزهاي اول آشنايي با قيصر، روزهاي جواني شعر انقلاب و ملكوت آن روزها بگوييد. من بار اول قيصر را در جلسات حوزه هنري ديدم، فكر ميكنم سال 59، قبل از آغاز جنگ بود و شايد سومين و چهارمين جلسهاي بود كه ما به حوزه رفته بوديم. آن موقع آن جا آقايان رخ صفت و تهراني بودند و حوزه زير نظر سازمان تبليغات نبود، بله جوان سبزه رو و خوش چهره و خوش ذوق و پر هيجان، مثل همه جوانهاي انقلاب، پرشور و البته متفكر، آمد در جلسه و فكر ميكنم سرودهاي در مورد آيتالله طالقاني خواند و در همان برخورد اول من احساس كردم تجانس روحي دارم و احساس كردم كه با يك استعداد بالقوه مواجهم، بعدها كه آشناييمان بيشتر شد، همزمان با طولاني شدن آشنايي بر عمق و عرض آشناييمان افزوده شد. سفرهاي مختلف شعري با هم داشتيم و به طور سياحتي خودم را ميگويم، با هم به جبهه رفتيم. چون قيصر جنوبي است. به بركت وجود او با اهل فضل جنوب هم آشنا شدم. به هر حال قبل از اينكه قيصر ازدواج كند با او رابطه خانوادگي داشتم و البته الان هم اين رابطه برقرار است، اما چون وجود نازنينش نياز به استراحت دارد سعي ميكنم كمتر ايجاد مزاحمت بكنم. از جمله شوخيهايي كه من با قيصر در زمان مجردي ايشان ميكردم ميگفتم؛ قيصرجان اگر تو زن گرفتي و بچهدار شدي، بعد توانستي با همين پايه و مايه شعر بگي، اونوقت من شعر تو رو به رسميت ميشناسم. من جملهاي داشتم، جملهام اين بود: اگر شاعران زن و بچه نداشتند شعر، دنيا را برميداشت... ولي مشكلات معيشتي و نبود امن عيش به تعبير حافظ باعث شده كه ذهن به سمت و سوهاي غير شعري گرايش پيدا كنمد و بسياري فرصتهاي شاعرانه از بين برود. به هر حال اين شوخي من بود با قيصر امينپور ولي الحمدالله والمنه بعد از ازدواج و بعد از اينكه خداوند آن آيه زيباي خودش را به قيصر داد، قيصر همچنان به شاعري و خلاقيت خود ادامه داد، حتي پس از اين تصادف سنگين و آن دوره طولاني درمان و عملهاي جراحي دشوار كه به هر حال... * كه هر كدام كافي بود تا كس ديگري را از ميدان به در ببرد بله ميتوانست شاعري توانمند را سالهاي سال بازنشسته كند. الحمدالله با عنايت اهل بيت، او بيشتر توانائيهاي خودش را در شعر ثابت كرد و از مبارزه با اين تصادفي كه برايش پيش آمد به نظر من سربلند بيرون آمد و شاعرانه هم با اين تصادف رفتار كرد. اما سخن گفتن ما از شعر قيصر، هرچه كمتر جنبه تصادفي داشته باشد بهتر است. اين تصادفي توي گيومه است به هر حال اين حادثه براي قيصر پيش آمد و او با روحيه و ايماني كه داشت و دارد اين حادثه را تحتالشعاع خودش قرار داد، نه اينكه حادثه بتواند قيصر را تحتالشعاع خودش قرار دهد. * به رغم اينكه خودتان تأكيد كرديد صحبت ما پيرامون قيصر جنبه تصادفي نداشته باشد، اما حالا كه بحث را تصادفي مطرح كرديد، اگر مايليد در رابطه با برخوردتان با اين مسئله بيشتر توضيح بدهيد. آن حادثه در روزهاي تعطيلي مطبوعات اتفاق افتاد. من توسط دوست مشتركي به نام آقاي جعفري، مطلع شدم و به اتفاق خانم راكعي و همسرشان آقاي شهرتاش به شمال رفتيم و با تلاش دوستان، قيصر را به تهران منتقل كرديم. در اينجا ميخواهم خاطرهاي از اين جريان را نقل كنم اما قبل از آن اين نكته را بگويم كه خيليها بعد از آن حادثه، طوري در مورد تصادف و بيماري قيصر صحبت كردند كه انگار بيماري قيصر از شخصيتش بزرگتر است. در صورتي كه به نظر من هيچ چيز، شخصيت شعري و سلوك شاعرانه قيصر در زندگي را نميتواند تحت تأثير قرار دهد، حتي آن بيماري. تكرار ميكنم به نظر من قيصر خيلي بزرگتر از آن تصادفي است كه برايش اتفاق افتاد تا همين جا هم آن بيماري را شكست داده و بر اين بيماري غلبه كرده و همچنان به فعاليتهاي هنري و ادبي خودش ادامه ميدهد. * چند شب پيش هم كه ما به اتفاق دوستان راديو فرهنگ به عيادت او رفتيم. در آن جمع از همه با نشاطتر خود قيصر بود كه البته بخش عمده آن برميگشت به اينكه ميزبان ما بود و خلق و خوي كريمانهاش ايجاب ميكرد از عيادت كنندگانش با روحيه بالا پذيرايي كند. بله همين طور است. به واسطه روحيه و اعتقاد محكم و عنايت خداوند بيماري سختي را پشت سر گذاشت و در يك سال، نه بار زير تيغ جراحي رفت. وقتي كادر پزشكي از شخصيت شعري قيصر مطلع ميشدند آن قدر شيفته او ميشدند كه با جان و دل، تمام خدمات پزشكي را به او ارائه ميدادند. داشتم ميگفتم، در آن دوره بستري رفته بودم ملاقات قيصر عزيز، من به دلايل وابستگي عاطفي شديدي كه به قيصر داشتم و دارم، اصلاً ديدن قيصر در بيمارستان برايم فشار روحي و عصبي داشت، به خصوص كه سابقه فشارخون هم دارم، فشارم ميرفت بالا و كمتر توي اتاق، بالاي سر قيصر ميتوانستم بايستم و آن محيط را تحمل كنم، مخصوصاً كه مراجعان زيادي داشت و علاوه بر بيماري، خستگي پاسخگويي به عيادتها و محبتها در چهرهاش ديده ميشد. با توجه به اين قضيه من در حياط بيمارستان مينشستم و دوستان ميرفتند و به قيصر ميگفتند كه سيد آمده به ملاقاتت و براي من از او خبر ميآوردند. اما يكي از روزها دل به دريا زدم و بالاي سر قيصر حاضر شدم، ديدم كمي گرفته و اندوهگين است. با اينكه كم پيش آمده توي عمرم شعر فيالبداهه بگم، بناي شوخي را گذاشتم و به او گفتم، جمع كن بابا اين چه وضعيه كه تا تكان ميخوري ميروي بيمارستان روي تخت بستري ميشي و حال ما رو هم بد ميكني. اين رباعي را هم برايش نوشتم، البته بعدها برايش خواندم: تكيه ايهام شعر را هم روي كلمه تخت گذاشته بودم و روي اسم قيصر كه مثل شخصيت او كم و منحصر به فرد است. رباعي اين بود: (سهم من و تو اگرچه از بخت كم است/ غم نيست كه عمر فتنه هم سخت كم است تو قيصر سرزمين شعر و ادبي/ برخيز ز جا براي تو تخت كم است) اين به هر حال يك خاطره بود و ميشود عنوان آن را گذاشت يك رباعي- يك خاطره بگذريم. * آيا تا به حال به طور جدي و همه جانبه روي شعر قيصر صحبت داشتهايد چون در دو نوبت همان طور كه خودتان اشاره كرديد نوشتن خيلي سخت است. يكي در موردي كه چيزي براي نوشتن نداشته باشي و نوبت بعد وقتي كه با انبوهي از ناگفتهها و نانوشتهها مواجه باشي و ميماني كه از كجا شروع كني. بله در ارتباط با قيصر برخورد من از نوع دوم است، اما از طرفي او تنها شاعريست كه با طيب خاطر در موردش صحبت كردهام. تنها كسي كه هم شعرش و هم شخصيتش را دوست دارم، قيصر است. يك نكته را هم هميشه گفتهام؛ فاصله بين شعر و شخصيت قيصر به حداقل رسيده و هرچه فاصله بين شعر و شخصيت شاعر به نظر من كمتر باشد آن شاعر را مردم بيشتر باور ميكنند. * يعني صداقت و صميميت در شعرش بيشتر جلوه ميكند بله به صداقت و صميميت او ايمان ميآورند. قيصر مهربانياش و لطف و صميميت و آن لبخند معروفش، در واقع در شعرش هم ديده ميشود. آن ظرفيتهايي كه در محاوره و در پذيرايي هنگام چاي آوردن از او سر ميزند، در نثر پر كرشمه و زيبايش هم ديده ميشود. به «توفان در پرانتز» نگاه كنيد، به صنعتگريهاي مليح و زيبا در نثر قيصر نگاه كنيد يك نكته را هم تذكر بدهم كه نبايد شاعر بودن قيصر، ستمي به نثرش بكند. او در نثر هم شاعر است، يعني وقتي مقالهاي مينويسد يا در همين مقدمهاي كه به برگزيده اشعارش نوشته. نثر زيباي قيصر را ميتوان ديد، وقتي نثر هم مينويسد، نگاه شعري و جوهره شعري و شمّ شعري او در نگاه و نحوه بررسي موضوع به خوبي ديده ميشود. از نثر قيصر و شاعرانه بودن و تمثيلي بودن و دلنشين بودن نثر و در عين حال تپش و طراوات داشتن آن نبايد غافل شد، قيصر شخصيت جامعالاطرافي است. همان طور كه خود شما هم ميدانيد در زمينههاي مختلف كار كرده و يكي از بزرگترين ظرفيتهاي وجودي قيصر عزيزم پرورش يك سپاه شاعر و نويسنده نوجوان است كه حضور همه آنها را در مطبوعات 15 سال اخير حس ميكنيد، خصوصاً در سروش نوجوان، قيصر به سمت و سوي ادبيات نوجوان بيشتر رفت و چون روحيه مهرباني داشت و جاذبهاش از دافعهاش بيشتر بود. * شايد بشود گفت شما جلوه جلال شعر انقلابيد و قيصر جلوه جمال آن به هر حال به خاطر همان سلوك جمالي و مهربانياش شخص بسيار مناسب و كارآيي بود براي ارتباط با نسل جوان، حتي در آن اوايل كه در دفتر شعر جوان من همكار قيصر بودم خيلي از نيروها را جذب كرد به سمت ادبيات نوجوان و خيلي از نيروها را تربيت كرد. سروش نوجوان واقعاً يك مجلهاي بود و هست كه تا وقتي سايه ذوق و فضل قيصر بر سر اين مجله است، مجله، كارآيي دارد. همچنين دوستان ديگري كه در كنار قيصر زحمت كشيدند، اين جنبه كار قيصر را هم نبايد ناديده بگيريم. قيصر بيشتر از اينكه از او چاپ شده كتاب دارد. كتابهايش زندهاند و حركت ميكنند، كتابهايش اين طرف و آن طرف مقاله مينويسند و گفتگو ميكنند و الان خيلي از شاگردهاي ايشان، سمت استادي و معلمي پيدا كردهاند. از اين بابت هم وجود قيصر، وجود با بركتي بوده است و هست. البته من يك ملاحظه انتقادي هم ذيل يكي از شعرهاي قيصر داشتهام، گفتهام كه يكي از ايثارها و گذشتهاي ذوقي و شعرياي كه قيصر از خودش نشان داده مجال شعر گفتن در حال و هواي رها از گروه سني است كه او يك جاهايي از خودش گرفته و اين انرژي را صرف ادبيات نوجوان كرده و صرف تربيت نوجوانان شاعر كرده، نوجوانان خوش قلم كه در ابتدا خيلي از آنها، از روي دست خود قيصر رونويسي كردهاند و سرمشق گرفتهاند و خيليهاشان الان راه افتادهاند. ميدانيد كه قيصر به چندين هنر آراسته است، نقاش بسيار زبردستي است و ديد و نگاه دارد نسبت به هنرهاي تجسمي. در خوشنويسي هم در اقسام خطاها دستي دارد و خط خوشي دارد. در دانشگاه الزهرا وقتي با هم همكار بوديم، وقتي زنگ قبل قيصر سر كلاس بود و زنگ بعد من به كلاس ميرفتم، دلم نميآمد نوشتههاي قيصر را از روي تخته پاك كنم. يعني احساس ميكنم كه بايد دوربيني ميداشتم و از آن تخته و صحنه عكس ميگرفتم و بعد پاك ميكردم، وقتي مجبور ميشدم نوشتههاي قيصر را پاك كنم واقعاً با اندوه باطني اين كار را ميكردم، چون برخلاف قيصر كه خط بسيار زيبا و پر كرشمهاي دارد، خط من را به هر حال ميشود گفت ناخواناست، اگر آفتاب هم بهش بتابد به قول بچهها راه ميافتد، اين بود كه گاهي مطلب را شمرده شمرده ميگفتم تا دانشجويان يادداشت كنند و خط قيصر را پاك نكنم. قيصر به چندين هنر آراسته است، ادبيات كودك و نوجوان هم يك شاخه از شاخههايي است كه قيصر در آن فعاليت توأم با توفيق داشته است. اين خيلي مهم است كه تأثيرگذار بوده است، گفتم بخشي از انرژي شعر بزرگسال خود را ايثار كرده براي نوجوانان، و اين در آينده بهره و بازده خود را نشان خواهد داد، البته در همين زماني كه ما هستيم هم اين بهره و بازدهي به خوبي ديده ميشود. * نقش تحصيل در رشته ادبيات و تأثير و تأثري كه قيصر و شعر او در اين رابطه داشته نيز فصلي است كه بحث روي آن براي جوانترها شايد جالب باشد و راهگشا. قطعاً يكي از وجوه ارزشمند در شخصيت شعري قيصر، وجه آكادميك آن است. قيصر يكي از اولين سفيرهاي شعر انقلاب در حوزه دانشگاهي ما بود و اين رفتن و ادبيات خواندن و تحصيل ادبيات كردن باعث شد كه خيلي از جوانترها و از جمله من كه سنم دو سه سالي از او بيشتر است، تشويق شويم به خواندن ادبيات. الان ما يك نسل شاعر تحصيل كرده سطح عالي دانشگاهي داريم كه ميشود اينها را در شهرستانهاي مختلف پيدا كرد و همه آنها هم مصدر خدمت هستند در ارگانها، در نشريات و مجلات، در اين زمينه به نظر من چون قيصر آغازگر بود تأثير زيادي روي اين جريان داشت. * در صحبتهايي كه شد يك بار گذرا و البته با قصد مطرح شدن بحثي اشاره كردم كه شما جلوه جلالي شعر انقلابيد و قيصر جلوه جمالي آن. حالا با اين اشاره دوباره اميدوارم بحثي هرچند كوتاه مطرح شود. قيصر البته جلالي هم هست، قيصر جزو بچههاي به اصطلاح لانه است، از طلايهداراني كه لانه جاسوسي را فتح كردند، اگرچه اين روزها از اين چيزها صحبت كردن خيلي ارزش نيست و ممكن است پرونده بشود. حالا من ميدانم توي دو سه هفته اولي كه لانه جاسوسي را گرفته بودند قيصر بيانيههاي دانشجويان پيرو خط امام را ويرايش ادبي ميكرد. خودش هم پرشور و حال، بر روي ديوار لانه جاسوسي شعر ميخواند. يادم هست كه با بلوز يقه اسكي سفيد روي ديوار لانه جاسوسي در حال خواندن شعر يا بيانيه بود. بعد از مدتي چون خوي و خصلت قيصر به شعر گرايش داشت از آن ماجرا خودش را كنار كشيد. قيصر بينش و نگاه اجتماعي پختهاي دارد، يكي از ويژگيهاي سلوك اجتماعي قيصر اين است كه از افراط و تفريط به دور است و خود اين پختگي، ويژگيهاي خاص را طلب ميكند. * اصلاً در شعر به نظر ميرسد مداري كه شعر فارسي بر آن قرار گرفته است در ذهن و زبان، مدار تعادل باشد و اين شعر است كه به رستگاري رسيده است و راه به جايي برده است. اعتدال در قيصر نوعي لحن و نگاه انتقادي ملايم به اوضاع كشور و جهان را بوجود آورده است، از ويژگيهاي نگاه قيصر، اين لحن هميشه ملايم است، و شايد به صلاح باشد كه در شعر قيصر هميشه به همين شكل باشد. گرچه من خيلي وقتها دوست داشتم كه همراه با خروش و فريادهاي من، قيصر هم داد و فرياد ميكرد و مثل من عصبانيتش را بروز ميداد. اما قيصر به دليل مهرباني و پرهيزش از بعضي افراط و تفريطها... * ولي بالاخره به هر صورتي حرفش را زده است بله، به گونهاي كه كمتر ديگران را بيازارد، بعضي مواقع من قصد خاصي هم نداشتهام، مثلاً شعر گفتهام و يا نوشتهاي داشتهام كه باعث سوءتفاهم يا سوء برداشت ديگران شده و يا باعث رنجش خاطر ديگران. در حالي كه بعداً به من توضيح دادند كه از اين شعر شما يا از اين سخن شما چنين برداشتي شده، من خودم هم شگفت زده شدم و ميگفتم اي كاش من اين حرفها را به شكلي و به لحني ميگفتم كه باعث رنجش ديگران نشود، از اين بابت بود كه گفتم قيصر شخصيتي پخته است و شاگردانش گاهي او را در حد پرستش دوست دارند و به گونهاي كه در بيمارستان پروانهوار دورش ميچرخيدند. البته گاهي اوقات اين پروانهها باعث ميشدند كه اكسيژن كافي به شمع وجود قيصر نرسد و اين بود كه در بيمارستان، يكي از دوستان مسئول شده بود كه نگذارد رفت و آمدها خيلي سنگين شود. به لحاظ اساسي هيچ گاه نظر من راجع به قيصر و شعرش عوض نميشود، اما ممكن است كاملتر شود. هميشه احساس كردهام، قيصر وجود بابركتي است، در ارتباط خانوادگي هم ارتباط با قيصر به آدم و به خانواده آدم آرامش ميدهد. اين ارزشمند است و به جوهر ذاتي و نفيس قيصر برميگردد. به ديگران محبت كردن، ديگران را از خود راضي نگاه داشتن و خلق و خوي تساهل و تسامح داشتن و مداراكردن و سنگ صبور بودن، هزينههايي دارد. * قطعاً اين ظاهر آرام، دروني پر جنبوجوش ميخواهد كه بتواند تمامي اين تضادها را در وجود خود هضم و حل كند. بله اين هزينه را بايد از خلوت خود و زندگي خود پرداخت كند. بعضي وقتها ميديدم كسي شعر به او داده تا نظر بدهد و او با حوصله خارقالعادهاي وقت ميگذاشت كه خود من كلافه ميشدم و ميگفتم در دو خط راهنمايي كن، اما قيصر دلسوزانه وقت ميگذاشت و راهنمايي ميكرد و حوصله به خرج ميداد. در مورد او حالا ميگويم: تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد/ وجود نازكت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست/ به هيچ عارضه شخص تو دردمند مباد اميدوارم همچنان سلامت باشد و شما هم كه باني اين امر خير در مجله شعر شديد، سلامت باشيد و با انجام اين امر خير، گوشهاي از زحماتي را كه قيصر براي نسل بعد از انقلاب كشيده بيان كنيد و به هر حال معاصران به قدر و پايه قيصر چنانكه بايد و شايد پي ببرند. تلاشهايي را در صداوسيما و يا مجلههاي ديگر براي معرفي بعضي از شاعران از جمله امينپور ديدهام كه تلاشهاي صادقانهاي بوده است، اما متناسب با شأن قيصر و متناسب با زحماتي كه قيصر كشيده نبود، البته آدم با نيت خوب هم ميتواند كار ضعيف بكند، دوستاني كه پشت آن كارهاي تلويزيوني بودند، نيت عمدهشان خوب بود، اما شناخت آنها از مقوله شعر و ديدگاه قيصر در شعر و شناخت آنها از مقوله تصوير، خيلي تناسب با موقعيت علمي و ادبي قيصر نداشت.
|