راه شماره : ويژه نامه انقلاب - بخش دوم - زمينه ها و جريانهاي قبل وبعداز انقلاب
رفرم در متن مقدس؟! نگاهی به ویژه نامه مؤسسه موسوم به "تنظیم و نشر آثار امام" در سی سالگی ا?موسسه تنظيم و نشر آثار امام ويژهنامهاي منتشر کرده براي سيامين سالگرد انقلاب با عنوان "متن مقدس، راه ماندگار". اما آنچه در آن وجود ندارد "متن" است- هر چند خود عبارت "متن مقدس" دوپهلو و كنايهآميز و حامل تمام بار منفي است كه فيلسوفان مرتبط، در دوران دوم خرداد مطرح ميكردند. موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، در اين ويژهنامه در واقع عنان افكار و آرا و آرمانهاي امام را به دست "خاطرات" و "حرفهاي درگوشي امام" با رجال و اصحاب سپرده و سعي شده در تبيين آرمانهاي امام "آزادي" در راس قرار گيرد.. عباس عبدي از "كلمهياب" استفاده كرده و كشف كرده كه بيشترين كلمهاي كه در بيان امام تكرار شده مردم (شامل مردم،توده،امت،ملت،مسلمين،خلق) بوده است(واژگان امت و مسلمين را ميتوان هم معني مردم گرفت اما اين دو کلمه بيشتر رنگ جهان اسلامي و صدور انقلاب دارد و به كار آن امام ليبرال دموكرات مورد نظر كه هدف تحقيق بوده نميخورد) . كلمه اول سرمقاله اين ويژه نامه اين است:"آزادي" اما متاسفانه كلمهياب نشريه، آزادي را حتي در رديف دهم كلمات مورد تاكيد امام نمييابد. كلمه "اسلام "(شامل اسلام و اسلامي) در رده دوم بعد از مردم قرار دارد و در رده دهم "آمريكا". اما "آزادي "در ميان اين كلمات نيست. خط فكري مهمتري كه در جاي جاي نشريه دنبال مي شود آن است كه امام دائما در حال تطور و تحول بوده است. حجاريان تطور "نظريه دولت امام" را تبيين كرده و موسوي خوئيني هم تطور ايشان در باب اختيارات حكومت را. ••• چه اتفاقي دارد ميافتد؟ رجال عظام بهجاي مراجعه به "متن مقدس!" تمايلات و طرز فكرهاي مقدس خود را با چسب و سريش خاطرات درگوشي به امام ميچسبانند. هاشمي ميگويد امام به من گفت مرگ بر آمريكا بس است. برادرش ميگويد امام گفت چرا پرچم لگد ميكنيد و آتش ميزنيد. علاء ميرمحمد صادقي ميگويد خصوصيسازي مديون امام است. موسوي خوئيني ميگويد آرزوي امام ايجاد جامعه آزاد بود. همه اين برداشتها در يك نقطه كه هدف نشريه بوده مشترك است: همه ارتجاعي و تجديدنظرطلبانه است. در عين حال اكثرا القاكننده اين امرند كه امام دو رو داشته است، يكي آن روي مشهور و شناختهشده در سخنرانيها و بيانيهها (که همان متون برجا مانده از امامند) و يكي روي ديگر كه در مجالس خصوصي با آقايان مطرح بوده و تنها معرف حضور صحابه جليلالقدر است. در ميان همه، مصاحبه درخشاني با موسوي خوئيني به چشم ميخورد که در آغازش از او بهعنوان يك تكنوكرات دوران امام ياد كرده است. خوئيني درباره امام ميگويد "تصورم اين است كه اگر امام عمر طولانيتري ميداشت خيلي تغييرات بوجود ميآورد و حتي در نظريات خود كه قبلا به آنها رسيده بود تجديدنظر ميكرد... اصلا نميتوان تصور كرد كه فرد بااستعدادي مثل امام بيست - سي سال كشورداري كند اما باز مثل روز اول فكر كند." ظاهرا اين صحابي جليلالقدر در خميني كبير استعدادهايي كشف كرده تا تغييرات و تحولاتي را كه خود به سبب استعداد زياد به آن دچار شده به امام هم تسري دهد. به اين معني که همان طور كه ايشان و دوستانشان در طول اين سالها متحول شدهاند و به نظرات جديدي رسيدهاند، امام هم مثل آنها استعداد زيادي داشت و اگر بود در خيلي چيزها تجديدنظر ميكرد. در اين راستا ايشان به نقل بعضي وقايع ميپردازد و به بعضي(از نظر او) اشتباهات كه در دوره مسووليتش در قوه قضائيه اتفاق افتاده اشاره ميکند. از جمله ميگويد اشتباه ما كنار گذاشتن قضات دوران شاه و جايگزين كردن آنها با طلبههايي بود که دروس حقوقي نخوانده بودند. البته خود تاكيد ميكند كه نميگويم اشتباه قضاوت كردهاند اما يكي از قضات زمان شاه كه معتقد به انقلاب بوده برايم نقل كرد كه زمان شاه امكان نداشت قاضياي وارد دادگستري شود و دكمه كتش باز باشد؛ در حالي كه دائم به ما شكايت ميکردند كه قضات روحاني دكمههاي قبايشان باز است! چنين اظهارات مبتذل و کودکانهاي و شاهد مثال دكمه قبا با اظهارات ايشان درباره حجاب تكميل ميشود. آنجا عوامانهترين و كوچه و بازاريترين تحليلهاي بيست سال پيش بعضي مذهبيهاي ضدانقلاب را تكرار ميكند و ميگويد قبلا يك عده بيحجاب بودند كه بيحجابي آنها زننده نبود اما وقتي آن را اجباري كردند، بدتر شد و يك عده از لج انقلاب با وضع زننده ظاهر ميشوند. به اين ترتيب گرچه مراتب خودانتقادي و منورالفكري را به اثبات ميرساند اما به بعضي اقدامات مهمتر و حساستر كه كاملا منتسب به ايشان است اشارهاي نميكند. در واقع در عين حال كه ميخواهد بگويد تجديدنظر كرده و تجديدنظر امر بدي هم نيست، مثالهاي كوچكي ميزند و به عمق تجديدنظر اشاره نميكند. مسلما اگر قرار باشد ايشان درباره اقدامي توضيح دهد قبل از دكمه قباي قضات، اشغال لانه جاسوسي و بالا رفتن از ديوار سفارت است. "استعداد" ايشان بعد از گذشت سي سال از اين جريان به چه نظر جديدي رسيده و چه ديدگاهي دارد؟ نكته ديگر در ميان گفتههاي ايشان تندروي در مساله ثروت و نگاه به پولدار و سرمايهدار است. ميگويد ما تجربه نداشتيم و به هر چه مظهر ثروت بود ديد بد داشتيم: "يادم هست اگر كسي ماشين لوكس و مدل بالايي داشت جرات نميكرد به خيابان بياورد. خود من مدتي در خانه خسروشاهي اقامت داشتم. باغبان آنجا ميگفت روزهاي اول انقلاب پاسدارها فوارههاي باغ را شكسته بودند يا كاجهاي خوابيده باغ را لگد كرده بودند." پاسدارها؟ يا حضرات بودند كه از گوشه دنج كاخهاي خسروشاهي تئوريهاي مبارزه با سرمايهدار و مقابله با بازاريها و مصادره را صادر ميكردند؟ تا حدود بيست سال پس از انقلاب تحليل اصلي جناح كذايي مرتبط با ايشان از دو بند تشكيل مي شد: بازاريها، مقدس مآبها. ميگفتند بازاريها از مقدسمابها و متحجرها سوء استفاده ميكنند تا ... .دائما از اين ترجيعبند استفاده ميكردهاند. "بازاري" يكي از نجسترين كلمات در قاموس حضرات بودهاست(بهدرستي يا نادرستي حرفهاي گذشته و حالشان كاري نداريم. ميخواهيم به نتيجه ديگري برسيم.) تا سالها شعار دانشجويان مريد ايشان كه جداگانه جلوي لانه جاسوسي تجمع ميكردند اين بود كه" كاخ نشينان همه دين فروشند... بر ضد آمريكا نمي خروشند." از آنجا كه ايشان از اشغال لانه به عنوان يكي از مثالهاي تندروي و بيتجربگي ياد نكرده نمي توان نسبت داد كه در اين باره هم دچار تجديدنظر شده است. با اين حال اين كه خط مشي ايشان و هممسلكيهايشان در قبال اين مقوله كاملا متحول شده، آشكار و مبرهن است. مراودات و دوستي و معاشقههاي آنها با طرفداران رابطه با آمريكا و شناسايي اسرائيل را مقايسه كنيد با آتشي كه بيست سال قبل بر سر يك جمله مهاجراني درباره رابطه با آمريكا به پا كردند. اين آقايان اكنون چه عذرخواهياي دارند كه از امثال مهاجراني و رجاييخراساني بكنند؟ اين ژست بازانديشي و نگرش باز حتي با خط مشي فعلي اكثر اين حضرات تناسب ندارد. به جرات ميتوان گفت كه حتي الان و پس از سالها كه استعداد، باعث تغيرات بسياري از عقايد آنها شده خط مشي تنگ و بسته در قبال هر غيرخودي در آنها رسوخ شديد دارد. بنابراين هر ليبرال يا حتي ضدانقلابي كه قبلا با اينها مراوده يا نسبت خطي داشته بر هر فرد طرفدار اسلام و انقلاب، هر حزباللهي يا بسيجي كه اين آقايان را نشناسد و به آنها راي ندهد، ترجيح دارد و با همه تغييرات، فاصله سنتي با طيف وسيع نيروهاي انقلاب و بسيج و سپاه را حفظ كرده اند. از عادات تركنشدني اين جناح، تاريخچهسازي و تاريخچهگرايي شديد است. از نگاه آنها هر كسي شناسنامهاي تاريخي دارد و انگ و برچسبي كه تا ابد بر پيشاني اوست و هيچ آب توبهاي نميتواند آن را پاك كند. "فلاني همان است كه با قانون كار مخالف بود...فلاني شاگرد فلاني بود....فلاني به فلاني راي داد و از اين قبيل. "حال ديگر اهميتي ندارد كه خود اين حضرات يا طيف وابسته به آنها هماكنون مخالفت سرسختانهتري از آن فرد با قانون كار داشته باشند يا هماكنون سكولار شده و معتقد باشند تا امام زمان نيايد دين وسياست دو حوزه جدا از هم است. اگر اينها تنگ نظري و خودي و غيرخوديسازي و انديشه حذفي نيست پس چيست؟با همين نگاه است که تلطف پدرانه در قبال قضات دوران شاه شامل بسياري از نيروهاي انقلاب كه از قضات شاه به انقلاب و امام نزديكترند نميشود و تحول بزرگي در ديدگاه محسوب نميشود. ضمن آنكه در هر برههاي كه مجالي يافتند تفكرات حذفي سفت و سخت خود را به نمايش گذاشتند و جز خود، همه را از مدار خط امام و انقلاب بيرون راندند. در جاي ديگر گفته شده:"آرزوي امام جامعه آزاد بود؟" كدام آزاد؟جامعه بدون سانسور آقاي معين؟آيا حاضرند با خانواده و فرزندان و نوه و نتيجه هايشان با هم بنشينيم و يك فيلم معروف جهاني را بدون سانسور تماشا كنيم تا از منطوق حرف خود مطلع شوند؟ به هر حال آقاي معين كانديداي مورد حمايت اينها چنين شعاري ميداد و اين حضرات خرده نگرفتند. آيا ميدانند كه حتي در آمريكا بعضي از صحنهها و الفاظ ركيك كه در سينما مجاز است در تلويزيون پخش نميشود و سريالهاي تلويزيوني آنها عاري از بسياري از صحنههاست؟ آرمان امام جامعه بدون سانسور بود؟ روي جلد ويژهنامه چنين آمده است:" در جستجوي آرمانهاي امام همراه با:اكبرهاشمي رفسنجاني، سيدحسن خميني، سيدمحمد خاتمي..." آيا آرمانهاي امام هنوز از نظر موسسه تنظيم و نشر مبهم است كه آن را از خلال گفتار شفاهي و اظهارنظرهاي رجال جستجو ميكند؟ اگر چنين است پس چه نيازي به موسسه تنظيم و نشر و چه اعتماد كه بسياري از ابعاد آرمانهاي امام در گنجينههاي ذهني صحابه يافت ميشود و نه اسناد؟ موسسه تنظيم و نشر كه كلمه اول اين ويژهنامه را "آزادي"قرار داده چند كتاب درباره بعد آزاديخواهي امام(با استناد و استفاده از سخنرانيها و بيانيههاي ايشان) منتشر كرده تا همه مراجعه كنند و نيازمند تصورات و دريافتهاي كلي رجال نباشيم؟ علاوهبر اين اگر از نظر رجال مورد اعتماد اين موسسه، امام مرتبا در حال تغيير و تحول بوده پس جمعآوري سخنان و بيانات و مواضع امام چه ارزشي به حال امروز ما دارد؟يا شايد اين فايده مدنظر است كه تغيير و تحول نظرات را كه عدهاي به آن گرفتار شدهاند امري مطلوب و نه موجب شرمساري جلوه دهد؟ آيا آزادي بزرگترين آرمان امام بود؟يا متناسب با زمان هر چه آقايان صلاح بدانند بزرگترين آرمان امام ميشود؟ پس از رحلت امام يكي از هشدارهاي جناح به اصطلاح چپ،هشدار نسبت به نفوذ ليبرالها بود.مستندهاي مورد نظر در مجله بيان موجود است و اگر بدانيد هشداردهنده چه كسي بود تعجب خواهيد كرد. آن روز از امامزدايي ميگفتند و بر آرمانهاي ديگري همچون "استكبارستيزي" و "توجه به محرومان" تاكيد ميكردند. در آن زمان حتي اعزام حجاج به حج را انحرافي نابخشودني از خط امام ميخواندند و اكنون ميگويند اگر امام بود خيلي از نظراتش را عوض ميكرد و تلويحا ميگويند كه انقلاب در آخرين نظرات امام درجا زده است! در سرمقاله اين ويژه نامه به قلم حميد انصاري "كاهش تصديگري دولت در همه فعاليتهاي قابل واگذاري به مردم " از جمله آرمانهاي امام شمرده شده است. واقعا تصور مي كنند كه خاطرهها فراموش شده و تاريخچهها پاك شده اند؟ در جاي ديگر در مصاحبه اي با مير حسين موسوي سعي شده او را هم از اتهام اعتقاد به اقتصاد دولتي مبرا كنند. پس آنهمه اتهام به بازاريها و خود را چپ ناميدن و بقيه را راست ناميدن و آنهمه جار و جنجال و آن مواضع آتشين در مخالفت با دولت رفسنجاني همه بر سر مسائل ديگر بوده است؟ آيا حضراتي كه هنوز حاضرند داستانهاي مخالفت فلان شخص با كوپن را با آب و تاب تعريف كنند انتظار دارند كه بقيه تاريخچه آنها را فراموش كرده باشند و حالا آرمان امام "كاهش تصدي گري دولت در همه فعاليتهاي قابل واگذاري به مردم" گردد؟ آيا نبايد لااقل از آقاي رفسنجاني و دولتش به خاطر هشت سال حمله مداوم عذرخواهي كنند؟ اصلا گوشزد كردن اين امر كه خصوصي سازي آرمان امام است به چه درد امروز ما ميخورد؛ امروزي كه كسي مخالف جدي اين مساله نيست؟ آيا بيست سال ديگر بايد صبر كنيم تا اين آقايان به آنچه امروز رايج شده برسند و آن را آرمان امام معرفي كنند؟ نكته ديگر اين ويژه نامه حمله به احمدي نژاد است. آنهم با مقالهاي از صادق زيباكلام كه در راه آرمانهاي امام بودن احمدي نژاد را كلا زير سوال برده و رد كرده است. تفكر خطي اين دوستان بر آن است كه هيچكس غير از آنها امام را نشناخته و هيچكس به اندازه آنها مورد علاقه امام نبوده است. امام تنها به شبكه بستهاي از افراد تعلق دارد و كس ديگر را به آن راه نيست. در عين حال از سعيد حجاريان مطلبي در باب تطور نظرات امام درج كرده و مسلم بدانيد از نظر اين حضرات حجاريان بسي بيشتر در خط امام است تا احمدينژاد. حتي احمدي نژاد اگر كاري در راستاي آرمانهاي امام انجام دهد(مثلا در سياست خارجي) از نظر آقايان يا محكوم و مطرود است يا به اندازه خيانت هيچيك از دوستان، در خط امام نيست. شخص ميتواند دوست حضرات باشد، به مبارزه با اسرائيل معتقد نباشد و همچنان هم در خط امام باشد اما اگر جزء باند حضرات نباشد هر چقدر هم كه با اسرائيل مبارزه كند در خط امام نيست. در اين مورد اشارهاي به يك تاريخچه بيفايده نيست. بعد از دوم خرداد خاتمي بحث آتشزدن پرچم آمريکا را پيش كشيد و آن را نادرست شمرد. در اولين سالروز اشغال لانه بعد از آن ماجرا تحكيميها كه هر ساله تدارك بزرگي براي آن داشتند جمع شدند و از آتشزدن پرچم خودداري كردند. كمكم اما متوجه شدند كه مساله فراتر از اين حرفهاست و سالهاي بعد اصلا براي تظاهرات 13 آبان نيامدند. به سادگي هر تلقياي كه تا قبل از دوم خرداد از آرمانهاي امام داشتند فراموش و آن را فداي يك همبستگي باندي كردند. اکنون خيلي از آنها ليبرالها و ضدانقلابهاي آتشيني هستند. اگر نظريه تطور را مبنا قرار دهيم چه بسا ايستادگي بر آرمانها نوعي در جا زدن و تحجر و مخالف آن چيزي باشد كه اگر امام زنده بود به آن ميرسيد. بنابراين اتفاقا آنها كه دچار تحول و تجديدنظر شدهاند بيشتر در خط امام باشند. آيا امام اگر زنده بود همچنان ميگفت اسرائيل بايد از بين برود؟ با آمريكا مبارزه ميكرد؟ يا به قول بعضي حضرات شوكران اصلاح را نوشيده بود؟ جهت و مقصد اين تطور چيست؟ همان چيزي كه سي سال پيش نهضت آزادي ميگفت؟ همان چيزي كه شصت سال قبل شاه به آن رسيده بود؟ ابوعمار؟ معمرقذافي؟ يا به قول آقاي كروبي قرار است از انقلاب كردن پشيمان شويم؟ بله! امام آزاديخواه بود، مدافع بزرگ حقوق مردم بود، منادي عدالت و حقوق محرومان بود، يك موي كوخنشينان را به همه كاخنشينان ترجيح ميداد، مخالف مقدسنمايي و تحجر بود، استكبارستيزي او در جهان شهره است (اگر ميگويند احمدي نژاد وجهه ايران را خراب كرده درباره امام چه بايد بگويند)، ميگفت اسرائيل بايد برود، به فلسطينيان نسبت به ايده دو دولت فلسطيني و اسرائيلي هشدار داد( فيلم اين بيان امام مسلما در موسسه تنظيم و نشر موجود است) بزرگ پشتوانه اشغال لانه بود و به آن افتخار ميكرد، در اين حال هيچ چيز به اندازه اسلام براي او ارزش نداشت؛ ميخواست انقلاب صادر كند و همه اينها با مراجعه به اسناد و نوشتهها و سخنرانيهاي باقيمانده از امام و وصيتنامه ايشان واضح و مبرهن است. دريافتهاي ذهني و خاطرات خصوصي و درگوشي حضرات در برابر آنچه به تكرار و در طول ساليان از امام ديده و شناخته شده بيارزش است. اگر قرار است خاطرات شخصي و ادعاهاي رجال مفسر امام باشد پس چرا امام وصيتنامه نوشته است؟ آيا براي وصيتنامه هم قرار است حرفي در بياورند. مثلا بگويند اگر امام زنده ميماند احتمالا آنرا هم اصلاح ميكرد تا مطابق آرا و مشي فعلي بعضي صحابه محترم گردد؟ خلاصه كنيم. رجال محترم و صحابه انقلاب، در جديدترين تدبير براي توجيه انحرافات خود از خط امام دارند روي تئوري “تطور و اهل تجديدنظر بودن امام كار ميكنند – تئورياي كه موجب ميشود مكتوبات و سخنان امام بياعتبار گردد و قابل استناد و الگوبرداري نباشد. راهحل همان مراجعه به آثار امام، بستن راه دكانداري صحابه محترم و نگاه به خط مشي رهبر معظم انقلاب به عنوان بزرگ رهرو امام است كه بهخاطرهگوئيهاي و رازگشائيهاي حضرات وقعي ننهاده است.
|